دوست دختر دانشمندی که آتشفشان‌ها رو مطالعه می‌کنه، بر اثر انفجار آتشفشان میمیره.

هری به شهری میره که قراره آتشفشان منفجر بشه.

دختری در دریاچه‌ی بالای کوه میمیره.

هری و بقیه جسدهای توی دریاچه رو می‌بینن.

هری می‌خواد آدم‌ها شهر رو ترک کنن، ولی دریفوس میگه هری اشتباه میکنه.

هری و راشل صحبت می‌کنن.

تری داخل آتشفشان گیر افتاده بود. هری نجاتش داد.

آدم‌های آتشفشان دارن شهر قله‌ی دانته رو ترک می‌کنن.

قله‌ی دانته شروع به فرستادن گدازه به آسمون کرده.

هری و راشل میرن کوهستان تا بچه‌های راشل رو بیارن.

هری، راشل و بچه‌ها سعی دارن از گدازه‌ی آتشفشانی فرار کنن.

روث به خاطر نجات بقیه میمیره.

هری، راشل و بچه‌ها نجات پیدا می‌کنن.