مجموعه کتاب های ساده ، کتاب 49 : دخترعموی من ریچل
دربارهی این کتاب:
Phillip was an orphan. His cousin was the guardian of the orphan. The cousin travelled to Italy where he met and married a woman named Rachel. Rachel was Phillip's cousin. Some time later, the guardian died from a strange disease. Rachel wanted to return all the possessions of her late husband to Phillip. Phillip fell in love with Rachel. He refused to see any evidence of her involvement in the murder of the guardian. After he had made a very generous present to Rachel, Phillip suddenly fell ill. He noticed the same symptoms as Rachel's first husband had. He started suspecting something. Probably, Rachel needed only money. What, if she decided to become a widow one more time? He has little time left to learn the truth and save his life.
این شامل 14 زیر است:
این داستان من است، من ،امبروس راشل و رازی که نتوانستم به ان پی ببرم و یک زندگی بدون امید در برابرم
آمبروس با دختر عموش، راشل، ازدواج کرده و حالا بیماره.
آمبورس میمیره.
فیلیپ به دیدن رینالدی میره.
راشل میاد خونهی فیلیپ.
فیلیپ با راشل حرف میزنه.
فیلیپ دیگه از راشل متنفر نیست.
فیلیپ نامه راشل به آقای رینالدی رو پیدا میکنه.
فیلیپ به ازدواج با راشل فکر میکنه.
فیلیپ در سندی همهی دارایی رو به راشل میسپاره.
راشل میگه با فیلیپ ازدواج نمیکنه.
فیلیپ بیمار میشه.
راشل میمیره.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.