مجموعه خانه ی کوچک

مجموعه مجموعه خانه ی کوچک

در رابطه با این مجموعه:

کتاب نه گانه خانه ی کوچک، اثر لورا اینگالز ویلدر می باشد. این مجموعه دست نوشته های نویسنده از دوران کودکی اوست که کتابخوان های بسیاری از دوران های مختلف را شیفته داستان ها و قلم خود کرده است. این مجموعه شامل داستان هایی از یک خانواده آمریکایی گرم و مهربان است.

این مجموعه شامل 9 کتاب زیر است:

با خانواده انگالز ملاقاتی داشته باشید. مامان، بابا، مری و کری کوچولو، که همه ساکن کلبه ای نقلی در جنگل، در دهه 70 میلادی هستند. با اینکه همسایگان آنها گرگ ها، پلنگ ها و خرس ها هستند، جنگل برایشان همانند خانه است، چرا که دستپخت مامان و صدای ویولن پدر را دارند.

زمان می گذر و لورا در خانه کوچک در کانزاس بزرگ می شود. آلمونزو ویلدر در مزرعه ای بزرگ در نیویورک زندگی می کند. او و برادرانش و خواهرش از سپیده دم تا وقت شام به سختی کار می کنند تا مزرعه خوانوادگی را سرپا نگه دارند. آلمانزو آرزو دارد که اسبی برای خود داشته باشد، اما اول باید ثابت کند که لایق این مسئولیت بزرگ است.

وقتی پدر تصمیم می گیرد کلبه خانواده را در جنگل بفروشد، خانواده به کانزاس نقل مکان می کند، جایی که پدر خانه ای کوچک در چمن زار برایشان ساخته است. زندگی در چمنزار با جنگل متفاوت است ولی لورا و خانواده اش خود را با زندگی جدیدشان سرگرم و شاد می کنند.

خانواده ی اینگالز در کنار نهر آلو در خانه ای کاهی زندگی می کنند تا پدر برایشان خانه ای مقاوم و چوبی بسازد. پول ساخت این خانه از اولین محصول گندمشان بدست خواهد آمد، اما دقیقاً فصل برداشت محصول ابرهای سیاهی آسمان را تیره کردند. میلیون ها ملخ به مزرعه حمله کرده و در پایان هفته دیگر گندمی برای برداشت وجود نداشت.

پدر به بیابانی در غرب داکوتا رفت. وقتی که مادر، مری، لورا، کری و گریس کوچولو به او ملحق شدند، تبدیل به اولین ساکنین شهرک اسمت بودند. پدر مشغول ساخت اولین خانه ی این شهرک که کناره ی برکه ی نقره ای قرار داشت، شد.

اولین طوفان در ماه اکتبر به چمنزار بارن آمد. سپس تا ماه آپریل، برف بدون توقف بارید. وقتی ارتفاع برف تا سقف خانه های شهرک رسید، دیگر برای قطارها ممکن نبود که به مردم شهرک محصولات برسانند. لورا، خانواده اش و مردم شهر در حال تلف شدن از گرسنگی بودند اما آلمانزو جوان که در شهر ساکن بود جان خود را برای نجات مردم به خطر می اندازد.

بهار آمد و شهرک اسمت روحی تازه به خود گرفت. اما در کنار مهمانی ها و تعطیلات، کار باید ادامه می داشت. لورا با بافتن پیراهن به پدر و مادر برای کسب درآمد کمک می کرد تا بتوانند مری را به دانشگاه نابینایان بفرستند. ولی در عصر ها، لورا زمانی را برای آلمانزو ویلدر کنار می گذاشت.

لورا باید به کسب درآمد ادامه می داد تا بتواند به تحصیل مری در دانشگاه نابینایان کمک کند. به این منظور شغلی به عنوان معلم پیدا کرد. ساده نبود چرا که برای اولین بار او باید دور از خانواده زندگی می کرد. ولی هر جمعه کمی زندگی اش ساده تر می شد چرا که آلمانزو او را به خانه می رساند. با اینکه او بسیار جوان بود ولی می دانست که باید منتظر شروعی جدید با آلمانزو باشد.

لورا اینگالز و آلمانزو ویلدر به تازگی ازدواج کرده بودند. آنها به چمنزاری کوچک نقل مکان کردند تا با یکدیگر زندگی جدیدی را آغاز کنند. اما هر سال چالشی جدید در انتظارشان بود. از طوفان، آتش سوزی گرفته تا مریضی و بدهی های بسیار. این چهار سال ابتدایی شجاعت، قدرت و مصمم بودن را می طلبید. اما با این همه مشکل لورا و آلمانزو عشقشان پایدار بود و با ورود رز کوچولو به زندگیشان عشقشان چند برابر هم شد.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.