سرفصل های مهم
فصل هشتم
توضیح مختصر
راس به آنگوس میگه مضنون جدید خانم برادی هست.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل هشتم
وقتی به آپارتمان برگشتن، جسی مشغول به کندوکاو خونهی موقتش شد و آنگوس دوباره به بعد از ظهر فکر کرد.
از اونجایی که سگ با تحقیقات پلیسی ارتباط داره، به فکرش رسید بی اشکال بودن نگه داشتن سگ رو کنترل کنه.
و به هر حال میخواست راس رو در جریان بذاره، بنابراین شمارهاش رو گرفت.
صدای راس عصبانی میاومد و قبل از اینکه آنگوس بتونه حرف بزنه شروع به صحبت کرد.
ظاهراً مظنون اصلی، مردی که بازجویی شده بود، یک شاهد محکم داشت، بنابراین آزاد شده بود و پلیس دوباره به خونهی اول برگشته بود.
اونها کمی تحقیقات با توجه به بیاحتیاطیهای برادی انجام داده بودن- چیزی که از طرف بیش از یکی از آشناهای مرحوم مطرح شده بود- و مضمون جدیدی داشتن.
در حال حاضر چند تا افسر پلیس در راه بودن که مضنون جدید رو برای بازجویی ببرن پاسگاه.
آنگوس احساس سرما کرد “ک-کی رو میارن برای بازجویی؟”
“زنش رو” جواب عبوسانه بود.
“مطمئنی؟”
“هنوز نه، ولی انگیزهاش رو داشت و میدونست شوهرش کجا میره.
فقط نیاز هست دقیقتر بدونیم زمان قتل کجا بود. چرا؟”
آنگوس ماجرای با ملاقاتش با الانور برادی رو برای راس تعریف کرد و حرفش رو با سؤال در رابطه با جسی تموم کرد.
“خوب، کمی خلاف قاعده هست، ولی از رئیس میپرسم و بهت خبر میدم.
و من میدونم زن شخص محترمی به نظر میرسه و شوهرش آدم پستی بود، ولی معنیش این نیست که اون این کار رو نکرده.
حالا باید برم ولی کمی بعد دوباره باهات تماس میگیرم.
تا اون موقع سگ رو پیش خودت نگهدار و ازش مراقبت کن.”
با این حرفها تلفن رو قطع کردن و آنگوس رفت جسی رو پیدا کنه.
تو نشیمن کنارش روی زمین نشست، نمیتونست جلوی خودش رو از احساس تأسف نسبت به خانم برادی بگیره.
همچنین از فکر این که شاید تازه با یک قاتل چایی خورده باشه لرزید.
متن انگلیسی فصل
CHAPTER EIGHT
Back at his flat, Jessie exploring her temporary home, Angus thought back over the afternoon.
It occurred to him that he should check if it was OK for him to have the dog, seeing as it was involved in a police investigation.
And he wanted to fill Ross in anyway, so he dialled his number.
Ross sounded angry and began talking before Angus could really speak.
Apparently the main suspect, the guy who had been questioned, had an airtight alibi, so he was free, and the police were back to square one.
They had done some research regarding Brodie’s indiscretions - something which had been brought up by more than one acquaintance of the deceased, and had a new suspect.
Some officers were on their way at that moment to bring her in for questioning.
Angus felt himself go cold, “Wh-who are you bringing in?”
“The wife,” was the grim reply.
“Are you sure?”
“Not yet but she had a motive and knew where her husband was going.
We just need to establish her whereabouts more exactly at the time of the murder. Why?”
Angus told Ross about his meeting with Eleanor Brodie, ending with his question about Jessie.
“Well, it’s a bit irregular, but I’ll ask the chief and let you know.
And I know she seems respectable and he was a scumbag but that doesn’t mean she didn’t do it.
I’ve got to go but I’ll get back to you shortly.
In the meantime, keep the dog with you and take care of her.”
With that they hung up and Angus went to find Jessie.
Sitting down beside her on the living room floor, he couldn’t help but feel sorry for Mrs Brodie.
He also felt a shiver at the idea that he may have just had tea with a murderer.