فیلیپ مارلو یه مرد مست به اسم تری لنوکس رو تو خیابون میبینه و باهاش آشنا می‌شه. مرد هیچ پولی نداره.

تری لنوکس یه روز صبح زود به خونه مارلو اومد و ازش خواست تا اون رو به تیجوانا برسونه، برای اینکه زنش رو کشته.

لنوکس بعد از اینکه زنش به قتل رسیده، دنبال مارلو میاد و فرار میکنه. مارلو بخاطرش چند روز تو زندان میمونه، ولی هیچ چیزی درباره دوستش نمیگه. و حالا لنوکس هم مرده.

لنوکس قبل از اینکه خودش رو بکشه یه نامه برای مارلو نوشته و یک چک به مبلغ پنج هزار دلار.

مارلو شوهر گمشده‌ی یه زن زیبا رو پیدا می‌کنه.

نویسنده یه راز داره که باعث میشه خیلی بخوره. مارلو متوجه این قضیه شده.

راجر افتاده و زخمی شده و مارلو مونده خونه اونها و میدونه که یه مشکلی تو این خونه هست، ولی هنوز نفهمیده چی.

پدر سیلویا از مارلو میخواد که تحقیقاتش رو تموم کنه و راجر خودش رو میکشه.

مارلو، داره روی پرونده کار میکنه و جزئیات مرگ تری لنوکس و راجر وید رو بررسی می‌کنه.

مارلو فهمید که ایلین وید، سیلویا و شوهرش رو کشته و ایلین با خوردن قرص خودش رو هم کشت.

مارلو میفهمه که لنوکس نمرده و با کمک دوست‌هاش یه زندگی جدید با یه نام جدید شروع کرده.