سرفصل های مهم
خدمتکار میفهمه
توضیح مختصر
هومز به شکل خدمتکار در اومده و میخواد عکسها رو با کمک دوستش بگیره
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل دوم
خدمتکار میفهمه
وقتی من روز بعد رسیدم، هومز اونجا نبود، بنابراین تو اتاقش منتظر موندم. تا اینکه ساعت ۴ در باز شد، یه خدمتکار خیلی عجیب اومد تو. اون لباسهای کهنه و کثیف پوشیده بود و باید خیلی با دقت نگاه می کردم تا متوجه میشدم دوست قدیمیمه.
داد زدم: “هومز! کجا بودی؟”
اون با لبخند جواب داد: “من یه روز خیلی خوبی داشتم. بیرون، تو خونه خانم آیرین آدلر بودم. خدمتکارها همیشه از حرف زدن خوششون میاد بنابراین چیزهای زیادی درباره خانم جوون شنیدم. به عنوان مثال، اون یه دوست پسرِ خیلی خوش قیافه به اسم گادفری نورتون داره، که یه وکیله، که گاهی ملاقاتش میکنه. حالا چرا؟ اگه اون وکیلشه، حتماً تا حالا عکسا رو داده بهش. ولی اگه اون عاشقشه، اون عکسا رو نشونش نمیده.”
گفتم: “خیلی جالبه، هومز!”
وقتی من اونجا بودم، خود آقای نورتون، یهو رسید. از تو پنجره دیدمشون. وقتی رفت، پرید توی یه تاکسی. اون داد زد: “به کلیسای سنت مونیکا، خیلی سریع!” دو دقیقه بعد، خانم آدلر دوید بیرون از خونهاش، پرید توی تاکسی دیگه و گفت: “به کلیسای سنت مونیکا، خیلی سریع!” نمیتونستم این موقعیت رو از دست بدم، واتسون، بنابراین پریدم تو تاکسی سوم. وقتی رسیدم، رفتم توی کلیسا. گادفری نورتون اطراف رو نگاه کرد و من رو دید.
اون داد زد: “خدا رو شکر! سریع بیا اینجا!” پرسیدم: “چرا؟” “بیا جلو، مرد، ما بهت نیاز داریم!” و به این ترتیب به گادفری نورتون کمک کردم تا با آیرین آدلر ازدواج کنه. اونا به شاهد نیاز داشتن و یا خدمتکارِ خیابون بهتر از هیچکس بود.
پرسیدم: “پس باهاش ازدواج کرد؟ حالا باید چیکار کنیم؟”
“خب، واتسون عزیزم، امشب، من به کمک تو احتیاج دارم. کاری رو که ازت میخوام برام انجام میدی؟ بدون سوال؟”
پرسیدم: “البته، هومز، اگه فکر میکنی مهمه!”
“کمی بعد ما به برونی لاج میریم. آیرین آدلر یا آیرین نورتون، ساعت هفت به خانه میرسه و از من میخواد که برم توی خونه. تو باید بیرون، نزدیک پنجرهی اتاق نشیمن منتظر بمونی و وقتی پنجره باز شد، حواست به من باشه. وقتی من دستمو دراز کردم، این چیز رو بنداز تو اتاق و داد بزن “آتیش!””
من چیز کوچولو رو از دستش گرفتم. پرسیدم: “این چیه، هومز؟”
“این چوبِ دوده. اتاق خیلی سریع پر از دود میشه. بعد از اون سر خیابون منتظرم بمون.”
گفتم: “خیلی خوب، هر کاری رو که خواستی برات انجام میدم.”
متن انگلیسی فصل
Chapter two
A Servant Finds Out
When I arrived the next day, Holmes was not there, so I waited in his room. At four o’clock the door opened, and a very strange servant came in. He wore old, dirty clothes, and I had to look very hard before I saw that it was my old friend.
‘Holmes,’ I cried. ‘Where have you been?’
‘I’ve had a very good day,’ he replied with a smile. ‘I’ve been outside Miss Irene Adler’s house. Servants are always happy to talk, and so I have heard a lot about the young woman. For example, she has a good-looking man friend called Godfrey Norton, a lawyer, who often visits her. Now why? If he’s her lawyer, perhaps she’s already given him the photograph. But if he loves her, she won’t show him the photograph.’
‘Most interesting, Holmes,’ I said.
‘While I was there, Mr Norton himself suddenly arrived. I watched them through the windows. When he left, he jumped into a taxi. “To the church of St Monica, as fast as you can,” he shouted. Two minutes later Miss Adler ran out of her house, jumped into another taxi and called, “To the church of St Monica, quickly!” I couldn’t miss this, Watson, so I jumped into a third taxi. When I arrived, I went into the church. Godfrey Norton looked round and saw me.
“Thank God,” he shouted. “Come here quickly!” “Why,” I asked. “Come on, man, we need you!” And so I helped Godfrey Norton to marry Irene Adler. They needed a witness, and a servant from the street was better than nobody.’
‘So she’s married him! What shall we do now,’ I asked.
‘Well, tonight, my dear Watson, I need your help. Will you do what I ask? Without questions?’
‘Of course, Holmes, if you think that it’s important,’ I answered.
‘Later, we’ll go to Briony Lodge. Irene Adler, or Irene Norton, will arrive home at seven o’clock, and she will ask me to go into the house. You must wait outside near the sitting-room window, and when it opens, watch me inside. When I hold up my hand, throw this thing into the room and shout “Fire!”’
I took the small thing out of his hand. ‘What is it, Holmes,’ I asked.
‘It’s a smoke-stick. The room will very quickly be full of smoke. After that, wait for me at the corner of the street.’
‘Right, I’ll do what you want,’ I said.