فصل 95

کتاب: در آغوش دریا / فصل 145

در آغوش دریا

175 فصل

فصل 95

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

متن انگلیسی فصل

emilia

The image of the burning, sinking wreath flashed before my eyes. Noise increased from the corridor.

I called out to the women. “Hurry! Take your coats. Wrap up. The cold will kill you.” Was anyone listening? Did they understand me? Didn’t they realize that we had to get out of the metal container?

The boat carried more people than the population of some cities. I thought of the ship’s many levels. Thousands of passengers would surge toward the top. The stairways would be jammed. No one was moving fast enough. I ran around the area, swatting at them like pigeons.

Joana wanted to wait for instructions. No.

We had to move. Now.

I looked down at the tiny baby. Her eyes were open wide, staring into mine.

She began to cry.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.