نقشه‌ی کاپیتان باربوسا

مجموعه: دزدان دریایی کارائیب / کتاب: آخر الزمان / فصل 3

نقشه‌ی کاپیتان باربوسا

توضیح مختصر

الیزابت و ویل و باربوسا از رئیس دزدان دریایی سنگاپور نقشه‌ی دنیای مردگان رو می‌خوان.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل سوم

نقشه‌ی کاپیتان باربوسا

ویل ترنر خیلی ناراحت بود. موضوعی بود که الیزابت نمی‌دونست. اون الیزابت رو دوست داشت، ولی ماه‌ها قبل دیده بود که اون روی مروارید جک رو بوسید.

اون از جک متنفر بود- ولی همچنین بهش نیاز هم داشت. ویل می‌خواست پدرش رو از هلندی سرگردان نجات بده. بنابراین به مروارید سیاه، سریع‌ترین کشتی اقیانوس نیاز داشت. ولی حالا ویل زندانی سائو فنگ بود. رئیس دزدان دریایی اونو از موهاش روی زمین به طرف الیزابت و باربوسا کشید.

با عصبانیت گفت: “دزد اینه. می‌شناسیدش؟”

الیزابت و باربوسا همزمان با هم گفتن: “نه.”

سائو فنگ قیافه‌شون رو بررسی کرد. “نه؟” یک چاقوی بزرگ برداشت و صورت ویل رو با لبه‌ی تیزش لمس کرد. “پس میکشمش.” الیزابت به طرف ویل حرکت کرد.

سائو فنگ گفت: “ترسیدی. حالا میدونم که تو و این مرد با هم کار می‌کنید!”

باربوسا سریع گفت: “سائو فنگ؛ من نمی‌دونستم…”

سائو فنگ با دقت به باربوسا نگاه کرد. گفت: “میخوای به صندوق دیوی جونز بری؟ چرا؟”

وقتِ کاملاً صادق بودن بود. دزدهای دریایی غالباً صادق نبودن. باربوسا یک سکه نقره از جیبش در آورد و به سائو فنگ پرتاب کرد.

خدای دزدهای دریای به آرومی گفت: “یک تکه از هشت تا.” یک نگاه نگران در چهره‌اش بود.

باربوسا جواب داد: “بله. وقتشه که دیوان برترن رو احضار کنیم.”

سائو فنگ گفت: “دیوان در طول زندگی من برقرار نشده. و وقتی آخرین بار برقرار شد …. بد به پایان رسید. پدرم بهم گفته.”

باربوسا گفت: “ولی قبل از اون، بهمون کمک کرد تا اقیانوس‌ها رو تحت فرمان بگیریم. مگه‌ نه؟”

باربوسا داشت درباره‌ی داستان کالیپسو، الهه اقیانوس‌ صحبت می‌کرد. اولین دیوان برترن- نه تا رئیس دزدان دریایی- کالیپسو رو گفتن و اون رو از یک الهه به یک زن معمولی تبدیل کردن. اون نمی‌تونست برای نابودی اونها طوفان بفرسته. از اون روز به بعد، اقیانوس‌ها به دزدان دریایی تعلق داشت.

صدای باربوسا جدی‌تر شد. “و حالا کمپانی تجاری هند شرقی میخواد به اقیانوس‌ها حکمرانی کنه. لرد کاتالر بکت برای همه ما بده.”

سائو فنگ سرش رو تکون داد. “کدوم یکی از ما می‌تونه کاری علیه کمپانی انجام بده؟”

الیزابت نتونست ساکت بمونه. داد کشید: “میتونی بجنگی!” همه برگشتن و نگاش کردن. “تو سائو فنگی، رئیس دزدان دریایی سنگاپور. میخوای کمپانی تمام دزدان دریایی دنیا رو نابود کنه؟ نمیخوای کاری کنی؟” رئیس دزدهای دریایی با دقت بهش نگاه کرد. گفت: “الیزابت سوان، تو زن جالبی هستی.” بهش لبخند زد. بعد به طرف باربوسا برگشت. “ولی به سوال من جواب ندادی. از صندوق دیوی جونز چی میخوای؟”

صدایی از اون طرف اتاق گفت: “جک اسپارو.” ویل ترنر موهای خیسش رو از روی صورتش تکون داد و صاف‌تر ایستاد. از رئیس دزدهای دریایی نمی‌ترسید.

ویل گفت: “اون یکی از رئیس‌های دزدهای دریاییه.”

سائو فنگ به شکل واضحی از اسم جک اسپارو عصبانی شده بود. “از جک اسپارو متنفرم. نمی‌خوام اونو دوباره زنده ببینم.”

باربوسا گفت: “جک اسپارو یکی از نه تا تکه‌ی هشت تا رو داره. و قبل از اینکه بمیره، به کسی ندادش. بنابراین باید بریم و بیاریمش-“

وقتی یهو شمشیرهایی از توی سوراخ‌های کف زمین توسط دزدان دریایی جک اسپارو بیرون اومدن، حرف نزد. الیزابت دو تا از شمشیرها رو گرفت و یکی رو انداخت به اون طرف اتاق، به طرف ویل. اون با یه دست گرفتش و خودش رو آزاد کرد.

بعد یه صدای بلند اومد و پنجره‌ها شکستن. اتاق پر از مأموران کمپانی هند شرقی بود.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER THREE

Captain Barbossa’s Plan

Will Turner was very unhappy. There was something that Elizabeth did not know. He loved Elizabeth but, months before, he saw her kissing Jack on the Pearl.

Will hated Jack-but he also needed him. Will wanted to save his father from the Flying Dutchman, so he needed the Black Pearl, the fastest ship on the ocean. But now, Will was Sao Feng’s prisoner. The Pirate Lord pulled him by his hair across the floor to Barbossa and Elizabeth.

“This is the thief,” he said angrily. “Do you know him?”

“No,” Elizabeth and Barbossa both said at the same time.

Sao Feng studied their faces. “No?” He picked up a large knife and touched Will’s face with its sharp edge. “Then I’ll kill him.” Elizabeth moved toward Will.

“You’re afraid,” Sao Feng said. “Now I know that you and this man are working together!”

“Sao Feng,” Barbossa said quickly. “I had no idea-“

Sao Feng looked at Barbossa carefully. “You want to go to Davy Jones’s Locker,” he said. “Why?”

It was time to be completely honest. Pirates were not often honest. Barbossa pulled a silver coin out of his pocket and threw it to Sao Feng.

“A Piece of Eight,” the Pirate Lord said quietly. There was a worried look on his face.

“Yes,” Barbossa answered. “It’s time to call the Brethren Court.”

“The Court hasn’t met in my lifetime,” Sao Feng said. “And when it last met, it ended… badly. My father told me.”

“But the time before that, it helped us to take command of the oceans, didn’t it?” Barbossa said.

Barbossa was talking about the story of Calypso, the goddess of the ocean. The first Brethren Court-nine Pirate Lords- caught Calypso and turned her from a goddess into an ordinary woman. She couldn’t send storms to destroy them. From that day, the oceans belonged to the pirates.

Barbossa’s voice became more serious. “And now the East India Trading Company wants to command the oceans. Lord Cutler Beckett is bad for us all.”

Sao Feng shook his head. “What can any of us do against the Company?”

Elizabeth couldn’t stay quiet. “You can fight,” she shouted. Everyone turned and looked at her. “You are Sao Feng, the Pirate Lord of Singapore. Do you want the Company to destroy every pirate in the world? Aren’t you going to do something?” The Pirate Lord looked carefully at her. “Elizabeth Swann,” he said, “you are an interesting woman.” He smiled at her. Then he turned to Barbossa. “But you haven’t answered my question. What do you want from Davy Jones’s Locker?”

“Jack Sparrow,” said a voice from across the room. Will Turner shook the wet hair away from his face and stood up straighter. He wasn’t afraid of the Pirate Lord.

“He’s one of the Pirate Lords,” Will said.

Sao Feng was clearly angry at the sound of Jack Sparrow’s name. “I hate Jack Sparrow. I don’t want to see him alive again.”

“Jack Sparrow holds one of the Nine Pieces of Eight,” Barbossa said. “He didn’t give it to anyone before he died. So we must go and get him-“

He stopped as swords were suddenly pushed up through holes in the floor by Jack Sparrow’s pirates. Elizabeth took two swords and threw one across the room to Will. He caught it in one hand, and cut himself free.

Then there was a loud noise and the windows broke. The room was full of East India Trading Company agents!

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.