سرفصل های مهم
یکشنبه، ۱۶ آوریل ۱۹۴۴
توضیح مختصر
آن و پیتر همدیگه رو میبوسن.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل بیست و چهارم
یکشنبه، ۱۶ آوریل ۱۹۴۴
تاریخ دیروز رو به یاد داشته باش، چون برای من خاص بود. وقتی یه دختر اولین بوسهاش رو دریافت میکنه، همیشه تاریخ مهمیه.
دیشب با پیتر روی تخت کاناپهاش نشسته بودم و کمی بعد دستش رو انداخت دورم. من هم دستم رو انداختم دورش و خیلی نزدیک هم نشستیم. قبلاً اینطوری نشسته بودیم ولی نه به نزدیکی دیشب. میخواست سرم رو بذارم روی شونهاش بعد اون هم سرش رو گذاشت روی سرم. آه، فوقالعاده بود! گونهام، بازوم و موهام رو ناز کرد.
ساعت نه و نیم بلند شدیم بریم پیتر باید ساختمون رو کنترل میکرد. من کنارش ایستاده بودم. حتماً حرکت درست رو انجام دادم، نمیدونم چطور، چون منو بوسید. بوسهای از لای موهام، نصف روی گونهی چپم و نصف از روی گوشم بود. دویدم طبقهی پایین و پشت سرم رو نگاه نکردم!
جمعه بیستم آوریل سال 1944
دیشب من و پیتر طبق معمول بغل هم روی کاناپه نشسته بودیم. یکمرتبه آن همیشگی ناپدید شد - آن مطمئن به خودش و شلوغ - و آن دوم جاش رو گرفت. این آن دوم فقط میخواد دوست داشته باشه و مهربون باشه. اشک در چشمانم جمع شد. پیتر متوجه شد؟ هیچ حرکتی نکرد. احساسی که من داشتم رو داشت؟ خیلی کم حرف زد. جوابی برای سؤالاتم نبود.
ساعت هشت و نیم بلند شدم و رفتم جلوی پنجرهای که همیشه خداحافظی میکنیم. هنوز هم آن شماره دو بودم. اومد پیشم، و دستمهام رو انداختم دور گردنش و از روی گونهی چپش بوسیدم. میخواستم اون یکی گونهاش رو هم ببوسم که دهنم به دهنش خورد و بارها و بارها همدیگه رو بوسیدیم!
دیشب شک بزرگی برای قلبم بود. آن ملایم زیاد ظاهر نمیشه و سریع هم نمیره. آه پیتر، با من چیکار کردی؟ از من چی میخوای؟
ولی اگه بزرگتر بودم و میخواست باهام ازدواج کنه، چی میگفتم؟ آن، روراست باش! نمیتونستم باهاش ازدواج کنم. پیتر به عنوان یه آدم به اندازهی کافی قوی نیست. هنوز بچه است.
متن انگلیسی فصل
CHAPTER TWENTY FOUR
Sunday 16 April 1944
Remember yesterday’s date, because it was special for me. When a girl gets her first kiss, it’s always an important date.
Last night, I was sitting with Peter on his sofa-bed, and he soon put his arm around me. I put my arm round him too, and we sat very close. We’ve sat like this before, but never as close as we were last night.
He wanted me to put my head on his shoulder, then he rested his head on mine. Oh, it was so wonderful! He touched my cheek, my arm and my hair.
At nine-thirty we stood up to go - Peter had to check the building. I was standing next to him. I must have made the right movement, I don’t know how, because he gave me a kiss. It was a kiss through my hair, half on my left cheek, and half on my ear. I ran downstairs and didn’t look back!
Friday, the 20th of April 1944
Last night, Peter and I were sitting on the sofa as usual, in each other’s arms.
Suddenly, the usual Anne disappeared - the confident, noisy Anne - and the second Anne took her place.
This second Anne only wants to love and to be gentle. Tears came to my eyes. Did he notice? He made no movement. Did he feel the same way as I did? He said very little. There were no answers to my questions.
At eight-thirty I stood up and went to the window, where we always say goodbye. I was still Anne number two. He came over to me, and I threw my arms around his neck and kissed him on his left cheek.
I was going to kiss his other cheek too, when my mouth met his, and we kissed each other again and again!
Last night was a great shock to my heart. The gentle Anne doesn’t appear very often, and she’s not going to go away quickly. Oh Peter, what have you done to me? What do you want from me?
But if I was older and he wanted to marry me, what would I say? Anne, be honest! I couldn’t marry him. Peter isn’t strong enough as a person. He’s still a child.