جمعه، دهم جولای ۱۹۴۲

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: دفتر خاطره دختری جوان / فصل 4

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

جمعه، دهم جولای ۱۹۴۲

توضیح مختصر

ان و خانواده‌اش میرن به مخفیگاه‌شون در دفتر پدرش.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل چهارم

پنجشنبه، نهم جولای ۱۹۴۲

مخفیگاه در ساختمان دفتر پدره. طبقه‌ی پایین انباره، و کنارش ورودی ساختمانه که طبقه‌ی بالاست.

دو تا دفتر هست- دفتر جلویی که بزرگ‌تر و روشن هست و یه دفتر کوچیک و تاریک پشته. آدم‌های زیادی تو دفتر پدر کار نمیکنن فقط آقای کاگلر، آقای کلیمن، میت و یه تایپیست بیست و سه ساله به اسم بپ ووسکوژیل.

پدر بپ با دو تا دستیار که چیزی درباره‌ی ما نمی‌دونن، در انبار کار می‌کنه. از دفتر آقای کاگلر در پشت چهار تا پله‌ی دیگه بالا میری و به دفتر شخصی میرسی که خیلی خوبه و مبلمان خوبی داره.

بالا در طبقه‌ی سوم “ساختمان فرعی مخفی” ما هست. سمت چپ اتاق زیر شیروانی برای انباری هست و سمت راست درِ مخفیگاه‌مونه. اینکه پشت اون در کوچیک خاکستری این همه اتاق هست، تعجب‌آوره.

من و مارگوت یه اتاق کوچیک داریم اتاق پدر و مادر اتاق نشیمن‌مون هم هست. بالای پله‌ها یه اتاق بزرگ روشن دیگه هم هست که آشپزخونه میشه و اتاق خواب آقا و خانم وان دان.

یه اتاق خیلی کوچیک برای پیتر، پسرشون، هست و یه اتاق زیرشیروانی دیگه. پس اینجا ساختمان فرعی دوست‌داشتنی ما هست!

جمعه، دهم جولای ۱۹۴۲

بذارید به داستان ادامه بدم. وقتی به انبار رسیدیم، ساختمان فرعی پر از جعبه‌هایی بود که در چند ماه اخیر در دفتر انبار کرده بودیم.

هیچ کس نمی‌تونست اونجا بخوابه، مگر اینکه تمیزش میکردیم. ولی مادر و مارگوت واقعاً در عذاب بودن، و واقعاً خسته و ناراحت بودن که بخوان کمک کنن.

روی تخت‌هاشون دراز کشیدن، بنابراین من و پدر همه‌ی کارها رو کردیم. کل روز کار کردیم تا اینکه خیلی خسته شدیم و ما هم افتادیم روی تخت. غذای گرمی نبود، ولی برامون مهم نبود.

کل روز بعد رو که سه‌شنبه بود رو هم کار کردیم. بپ و میپ دفترچه‌ی سهمیه‌ی ما رو بردن تا غذا بگیرن.

چهارشنبه بود که زمان داشتم تا به تغییر عظیم زندگیم فکر کنم. حالا زمانش رو دارم که همه چیز رو بهتون بگم تا بفهمم چه اتفاقی افتاده و هنوز هم چه اتفاقی در جریانه.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER FOUR

Thursday, 9 July 1942

The hiding-place is in Father’s office building. On the bottom floor is the warehouse, and next to it an entrance to the office, which is upstairs.

There are two offices - a front one which is big and light, and a small dark one at the back. Not many people work in Father’s offices, just Mr Kugler, Mr Kleiman, Miep and a twenty-three-year-old typist called Bep Voskuijl.

Mr Voskuijl, Bep’s father, works in the warehouse with two helpers, who don’t know anything about us. From Mr Kugler’s office at the back, you go up another four stairs and you come to the private office, which is very fine and has good furniture.

Up on the third floor is our ‘Secret Annexe’. There are some attics for storage on the left, and on the right is the door to our hiding-place. It’s surprising that there are so many rooms behind that small grey door.

Margot and I share a small room, and Mother and Father’s bedroom is also our sitting-room. Up the stairs again is a big light room which will be the kitchen and Mr and Mrs van Daan’s bedroom.

There is a very small room for Peter, their son, and another attic. So that’s our lovely Annexe!

Friday, 10 July 1942

Let me continue the story. When we arrived at the warehouse, the Annexe was full of all the boxes that we had stored at the office for the last few months.

No one could possibly sleep there unless we cleared it up. But Mother and Margot were really suffering, and they were too tired and unhappy to help.

They just lay down on their beds, so Father and I did it all. We worked all day, until we were so tired that we fell into bed too. There was no hot meal, but we didn’t care.

We worked all the next day too, which was Tuesday. Bep and Miep took our ration books to buy food.

It was only on Wednesday that I had time to think about the enormous change in my life. Now I’ve got a moment to tell you all about it, to realize what has happened, and what is still to happen.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.