سرفصل های مهم
در صحنهی جرم
توضیح مختصر
دوپین میگه حل این قتلها سخت نیست، فقط عجیبن.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل ۳
در صحنهی جرم
ماجرای قتلهای رو مورگ در نسخهی عصر روزنامهها ادامه یافت. گفتم: “اینجا نوشته پلیس آدولف لو بن، كارمند بانک رو دستگیر و زندانی كرده.”
دوپین جواب داد: “پلیس پاریس باهوشه، اما نه بیشتر از این. روش کارشون هیچ اسلوبی نداره، غیر از اسلوب لحظه. نتایجی که به دست میارن شگفتآوره اما بیشتر اوقات به لطف تلاش و سخت کوشی به دست میان. اما وقتی این خصوصیات کافی نباشه، استراتژیهای اونها با شکست مواجه میشه. به عنوان مثال ویدوک، پلیس خوبی بود. اما همیشه همین اشتباه رو میکرد. تحقیقاتش همیشه زیادی سخت بود. نمیتونست به وضوح ببینه چون شیء رو خیلی نزدیک نگه میداشت. شاید یک یا دو تا از جزئیات رو به وضوح دیده اما با انجام این کار نمیتونه شیء رو به طور کلی ببینه. ممکنه تحقیقات خیلی عمیق باشه. حقیقت همیشه ته چاه نیست. در واقع، معتقدم که حقیقت اغلب در سطح اشیا هست.
دوپین ادامه داد: “در مورد این قتلها، ما میریم و خونه رو با چشم خودمون میبینیم. من کمیسر پلیس رو میشناسم, گرفتن اجازه دشوار نخواهد بود.”
دوپین جواز رو گرفت و ما بلافاصله به رو مورگ رفتیم. اواخر عصر بود که به خونه رسیدیم. یک خونهی معمولی پاریسی بود. قبل از وارد شدن دور ساختمان قدم زدیم. دوپین با دقت زیادی کل منطقه رو بررسی کرد. بعد وارد خونه شدیم.
رفتیم طبقهی بالا، به اتاقی که جسد مادموازل اسپانای رو پیدا کرده بودن. در کمال تعجب، اجساد دو زن هنوز اونجا بود. دوپین همه چیز از جمله اجساد رو بررسی کرد. بعد با همراهی یک پلیس به اتاقهای دیگه رفتیم. تا تاریکی هوا در خونه موندیم. بعد برگشت به خونه رو شروع کردیم. در راه خونه، دوپین برای بازدید از دفاتر یکی از روزنامههای روزانه لحظهای توقف کرد.
همراه من تا قبل از ظهر روز بعد دوباره در مورد قتلها صحبت نکرد.
“در صحنه قتل متوجه چیز خاصی شدی؟” از من پرسید.
“نه، نه چیز خاصی.” گفتم. “فقط چیزهایی که در روزنامه در موردشون میخونم.”
“روزنامهها چیزی نمیدونن!” اعلام کرد. گفت: “به نظر من دقیقاً به دلیلی که حلش آسونه این رو غیر قابل حل میدونن. منظورم شخصیت عجیب قتلهاست. پلیس نمیتونه این واقعیت رو درک کنه که هیچ انگیزهی آشکاری برای قساوت قتلها وجود نداره. اونها همچنین از صداهای خشمگینانه هم گیج شدن چون در طبقهی بالا هیچ کس غیر از جسد مادموازل اسپانای نبود. و راهی برای ترک ساختمان به غیر از پلهها وجود نداشت - پلههایی که گروه تحقیق همسایگان از اونها بالا میرفتن. بینظمی اتاق؛ خشونت باورنکردنی قتلها؛ مثله شدن بدن خانم پیر. این موارد برای پلیس قابل درک نیست. اما پلیس اشتباه کرده. اونها فکر میکنن این پرونده دشواره در حالی که در واقع فقط خیلی عجیبه. در این پرونده نباید بپرسیم “چه اتفاقی افتاده؟” باید بپرسیم “چه اتفاقی افتاده که قبلاً هرگز اتفاق نیفتاده؟”
با حیرت خاموش به دوپین نگاه کردم.
“منتظرم شخصی بیاد اینجا. فکر نمیکنم اون مسئول این قتلهای وحشتناک باشه اما به نوعی در اونها دخیله. من هر لحظه به دنبال این مرد - در این اتاق - میگردم. شاید نیاد اما احتمال داره بیاد.”
دوپین در حالی که صحبت میکرد به نگاه به دیوار ادامه داد.
“ما میدونیم که شاهدان صدای دو نفر که مشاجره میکردن رو شنیدن و این صداها صدای قربانیان نبودن, و اگر صدای قربانیان نبوده، باید اون صداها - یا یکی از اونها - صدای قاتل باشه. حالا بیا شهادت رو بررسی کنیم. متوجه چیز خاصی در این مورد شدی؟”
“خوب، همهی شاهدان گفتن که صدای آرام صدای یک فرانسوی بود. اما همهی اونها در مورد صدای دیگر نظرات مختلفی داشتن.”
“بله، این شهادت اونها بود. اما این ویژگی عجیب شهادت نبود. همونطور که میگی، شاهدان در مورد هویت صدای آرام موافق هستن. اما در مورد صدای بلند، نکته عجیب این نیست که اختلاف نظر دارن. نکتهی عجیب اینه که هر یک از اونها، انگلیسی، اسپانیایی ایتالیایی، هلندی و فرانسوی فکر میکنن صدای یک خارجی بود. همهی اونها مطمئن بودن که صدای یکی از هموطنانشون نیست. اما هر یک از این شاهدان همچنین میگن که صدا به زبانی صحبت میکرد که اونها نمیفهمیدن.
فرانسوی میگه صدای اسپانیایی بود، اما خودش اسپانیایی بلد نیست. هلندی فرانسوی صحبت نمیکنه اما میگه صدای بلند فرانسوی بود. انگلیسی فکر میکنه صدای یک آلمانی بود و آلمانی بلد نیست. اسپانیایی مطمئنه که صدای انگلیسی بود اما انگلیسی بلد نیست. ایتالیایی معتقده صدای یک روسی بود اما هرگز با کسی از روسیه صحبت نکرده.”
دوپین ادامه داد. “از این شهادتهای متناقض میشه نتیجه گرفت که صدا بسیار عجیب بوده. علاوه بر این، یک شاهد میگه صدا بیشتر از اینکه تیز و جیغ مانند باشه، خشن و تند بود. و دو نفر دیگه میگن سریع و نابرابر بود. هیچ شاهدی نمیتونه هیچ کلمهای که گفته رو تشخیص بده.
دوپین ادامه داد: “نمیدونم درکش برات آسونه یا نه، اما من حالا بهت میگم که اون قسمت از شهادت در مورد دو صدا کافیه تا ما رو قادر به پیدا کردن راه حل این معما بکنه.
متن انگلیسی فصل
CHAPTER 3
At the Scene of the Crime
The story of the murders in the Rue Morgue continued in the evening edition of the newspaper. “It says here that the police have arrested and imprisoned Adolphe Le Bon, the clerk from the bank,” I said.
“The Parisian police are clever, but no more than that,” Dupin replied. “There is no method in the way they work, other than the method of the moment. The results they get are surprising but most of the time they are obtained simply thanks to diligence and hard work. But when these qualities are not enough, their strategies fail. Vidocq, for example, was a good policeman. But he always made the same mistake. His investigations were always too intense. He couldn’t see clearly because he held the object too close. Perhaps he saw one or two details clearly but in doing this he couldn’t see the object as a whole. It is possible for an investigation to be too profound. The truth is not always at the bottom of a well. In fact, I believe that the truth is often at the surface of things.
“As for these murders,” Dupin continued, “we will go and see the house with our own eyes. I know the Police Commissioner.It will not be difficult to obtain permission.”
Dupin obtained permission and we went immediately to the Rue Morgue. It was late in the afternoon when we arrived at the house. It was an ordinary Parisian house. Before we went inside we walked around the building. Dupin examined the whole area with great attention. Then we entered the house.
We went upstairs, to the room where they had found the body of Mademoiselle L’Espanaye. To my surprise, the bodies of the two women were still there. Dupin examined everything including the dead bodies. We then went into the other rooms, accompanied by a policeman. We stayed in the house until it began to get dark. Then we began the journey home. On the way home Dupin stopped for a moment to visit the offices of one of the daily newspapers.
My companion did not speak about the murders again until about noon the next day.
“Did you notice anything peculiar at the scene of the murders?” he asked me.
“No, nothing peculiar.” I said. “Only the things I read about in the newspaper.”
“The newspapers know nothing!” he declared. “It seems to me that they consider this case insoluble for the very reason that renders it easy to solve. I mean the bizarre character of the murders. The police cannot understand the fact that there is no obvious motive for the atrocity of the murders. They are also confused by the angry voices because there was no one upstairs apart from the body of Mademoiselle L’Espanaye. And there was no way to leave the building apart from the stairs - the stairs that the investigating party of neighbours were going up. The disorder of the room; the incredible violence of the murders; the mutilation of the old lady’s body. These things are incomprehensible to the police. But the police have made a mistake. They think the case is difficult when in fact it is only very strange. In this case we must not ask ‘What has happened?’ We must ask ‘What has happened that has never happened before?’
I looked at Dupin in silent astonishment.
“I am waiting for a person to come here. I don’t think he is responsible for these terrible murders but he is involved in them in some way. I look for the man here - in this room - every moment. Perhaps he will not arrive but the probability is that he will.”
Dupin continued, looking at the wall as he spoke.
“We know that the witnesses heard two voices arguing and that these voices were not the voices of the victims. And if they are not the voices of the victims they must be - or one of them must be - the voice of the killer. Let us now consider the testimony. Did you notice anything peculiar about it?”
“Well, all the witnesses said the low voice was that of a Frenchman. But they all had different opinions about the other voice.”
“Yes, that was the testimony they gave. But it was not the peculiarity of the testimony. The witnesses, as you say, agree about the identity of the low voice. But regarding the high voice, the strange thing is not the fact that they disagreed. The strange thing is that each of them, an Englishman, a Spaniard, an Italian, a Hollander and a Frenchman thought it was the voice of a foreigner. They were all sure that it was not the voice of one of their countrymen. But each of these witnesses also says that the voice was speaking a language that they do not know.
The Frenchman says it was the voice of a Spaniard, but he does not speak Spanish. The Hollander does not speak French but says that the high voice was that of a Frenchman. The Englishman thinks that it was the voice of a German and does not understand German. The Spaniard is sure that it was the voice of an Englishman but he does not know English. The Italian believes that it was the voice of a Russian but he has never spoken to anyone from Russia.”
Dupin continued. “From these conflicting testimonies we can conclude that the voice was very strange. In addition, one witness says the voice is harsh rather than shrill. And two others say it is quick and unequal. No witness could distinguish any words it said.
“I do not know,” continued Dupin, “if this is easy for you to understand, but I tell you now that the part of the testimony regarding the two voices is enough to enable us to find the solution to this mystery
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.