فصل دوازده

مجموعه: کتاب های متوسط / کتاب: شریک / فصل 12

کتاب های متوسط

42 کتاب | 625 فصل

فصل دوازده

توضیح مختصر

چند وکیل از استفانو بازجویی کردن اون درباره پیدا کردن پاتریک توضیح داد و اقرار کرد ایوا رو میشناسه.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل دوازده

ادامه داستان استفانو

روز سوم، آندرهیل برگشت.

آقای استفانو از اونجایی که دیروز تموم کردیم، شروع میکنیم.

رسیدنتون به برزیل.

درسته.

برزیل کشور بزرگیه و این سابقه رو داره که یه جای عالیه برای مخفی شدن.

ما باهم یه پرونده برای لانیگان تهیه کردیم و دادیم که به پرتغالی ترجمه ش کنن.

چند طراح کامپیوتر عکسهایی از ظاهر پاتریک تهیه کردن.

بعد سریع به برزیل رفتیم و بهترین کارآگاه هایی رو که میتونستیم پیدا کنیم، استخدام کردیم.

در اپریل 1994، پزشکی رو که چونه و بینی لانیگان رو تغییر شکل داده بود، پیدا کردیم.

اون موقع فهمیدیم که اون در برزیل بوده.

چهارمین جلسه استفانو زود شروع شد.

بازجو یه فرد جدید بود: الیور.

الیور گفت: شما در مورد پزشکی که چونه و بینی لانیگان رو تغییر داد صحبت میکردید.

ادامه بدید.

استفانو راحت روی صندلیش نشست.

ما یه مدت طولانی هیچ چیزی پیدا نکردیم.

بعد در اواخر سال 94، یه شرکت تحقیق و تجسّس از آتلانتا باهامون تماس گرفت؛ گروه پلوتو.

گفتن ممکنه یه سری اطلاعاتی رو که من میخواستم داشته باشن.

اونا یه موکل سرّی داشتن که ادعا میکرد، یه چیزایی در مورد لانیگان میدونه.

واضحه که من توجهم جلب شد.

تعجبی نداشت که اون وکیل پول زیادی میخواست.

دلگرم کننده بود.

اگه وکیلشون انتظار یه پاداش کلان داشت، پس میدونست که لانیگان هنوز کلی پول داره.

در جولای سال 95، گروه پلوتو اومد سراغم و گفت وکیلشون میتونه جایی رو در برزیل که لانیگان این اواخر زندگی کرده، بهمون نشون بده.

روی مبلغ پنجاه هزار دلار توافق کردیم.

بعد از اینکه پول به بانکی در پاناما فرستاده شد، آدرس یه ساختمون آپارتمانی در شهر کوچیک ایتاجی- شهری در جنوب برزیل- رو بهم دادن.

عکسای پاتریک رو به مدیر اونجا نشون دادیم.

گفت اسم این مرد جان هورست هست یه مرد آلمانی که یه آپارتمان رو به مدت دو ماه اجاره کرده بوده.

گروه پلوتو چطور؟

به مدت شش ماه، خبر زیادی ازشون نداشتیم.

بعد در ژانویه امسال، برگشتن.

وکیلشون نیاز به پول داشت و میخواست همه چیز رو بهمون بگه.

در ازای چند میلیون دلار تونستیم جای دقیق فرد مورد نظرمون رو بفهمیم.

ولی موکلشون تا وقتی ما پول رو پرداخت نکردیم، حرف نمیزد و منم تا موکلشون حرف نمیزد، پول رو نمیخواستم بدم.

خلاصه بالاخره یه توافق دیگه کردیم.

در ازای پنجاه هزار دلار، اسم جایی رو که لانیگان بعد از ترک ایتاجی، زندگی میکرد، به دست می آوردیم.

قبول کردیم چون بهمون گفته بودن موکلشون اطلاعات خوبی داره.

شهر دوم کجا بود؟

سائو ماتئوس، یه شهر کوچیک با مردمی صمیمی.

یک ماه اونجا بودیم و عکسامون رو نشون میدادیم.

مدیر آپارتمان اون رو به عنوان دریک بون، یه مرد بریتانیایی شناخت.

چیز بیشتری دستگیرمون نشد؛ برای همین در اوائل مارچ، سائو ماتئوس رو ترک کردیم و تصمیم گرفتیم روی شهرهای کوچکتر نزدیک سائو پائولو و ریو متمرکز بشیم.

گروه پائولو هنوز یک میلیون دلار میخواست و موکلم بدون مطمئن شدن از اینکه اطلاعاتشون خوبه پولی بهشون نمیداد.

هیچوقت فهمیدین که موکلشون چطوری این قدر چیز در مورد کارای لانیگان میدونه؟

نه.

نظریه اول اینه که موکلشون هم به دلیل نامعلومی لانیگان رو تعقیب میکرده.

نظریه دوم و محتمل تر اینه که موکلشون شخصی بوده که لانیگان اون رو میشناخته و بهش اعتماد داشته.

من و موکلم تصمیم گرفتیم اجازه ندیم فرصت از دست بره.

چطور به یه توافق رسیدین؟

در آگست امسال، اونا یه پیشنهاد دیگه دادن: عکسهای جدید لانیگان در مقابلِ یه پنجاه هزار دلار دیگه.

ما گفتیم قبوله.

پول فرستاده شد و اونا عکسها رو در دفترم بهم تحویل دادن.

میشه لطفن ببینمشون؟

البته.

استفانو اونا رو از پرونده ش درآورد.

اولی لانیگان توی یه بازار شلوغ بود؛ یه عینک دودی زده بود.

دومی وقتی داشت توی یه پیاده رو راه میرفت ازش گرفته شده بود، هیج تفاوتی با یه برزیلی نداشت.

تو سومی پاتریک داشت فولکس واگنش رو میشست؛ عینک دودی هم به چشم نداشت و یه عکس واضح از چهره ش بود.

قبول کردیم که یک میلیون دلار بپردازیم.

پول رو به حسابی در ژِنِو -درسوئیس- ریختیم.

موکلشون اسم شهر و آدرس خیابونی که اون توش زندگی میکرد رو به ما گفت.

ما سریع رفتیم اونجا و پیداش کردیم.

اسمش دانیلو سیلوا بود.

بعد به مدت یک هفته زیر نظر گرفتیمش.

باید محتاط میبودیم.

اگه یه حرکت نادرست ازمون سر میزد، به پلیس میگفت و تحت حمایتشون قرار میگرفت.

پس منتظر موندیم و نقشه ریختیم.

بالاخره بیرون شهر، تو یه جاده کوچیک بدون شاهد، گیرش انداختیم و به خونه ای در پاراگوئه بردیمش.

بعد از استراحت و صرف قهوه، آندرهیل به الیور پیوست.

آقای استفانو ما چند تا عکس از سوختگی ها دیدیم.

و از ما، یعنی پلیس، به خاطر آسیب هایی که افراد شما بهش وارد کردن، شکایت شده.

حالا بهمون بگید که چطور این کار رو کردین.

من اونجا نبودم.

فهمیدم که بهش شوک الکتریکی دادن.

نمیدونستم باعث سوختگیای جدی میشه.

آندرهیل و الیور ناباورانه به هم نگاه کردن و با هم پچ پچ کردن.

دو نفری چند سوال در مورد دستگیری و بازجویی هاشون پرسیدن.

و در نهایت هم مهم ترین سوال رو پرسیدن.

حین بازجویی از آقای لانیگان، چی از پولا دستگیرتون شد؟

چیز زیادی نفهمیدیم.

اون بهمون گفت که پولا قبلاً کجا بودن، ولی اونا جابه جا شده بودن.

شخصی که بازجویی رو انجام داد، معتقده که آقای لانیگان نمیدونست پولا کجا هستن.

آقای لانیگان اسم همدستی رو نیاورد؟

نمیدونم.

اونا باز پچ پچ کردن و بعد سکوت کردن.

استفانو با نگرانی منتظر بود.

بعد در باز شد و هامیلتون جینز و پشت سرش وارِن، وارد شدن.

جینز با لبخندی گفت من از اتاق بغلی حرفاتون رو می شنیدم.

و ناگهان به ذهنم خطور کرد که آیا شما در حرفهاتون صادق هستید.

استفانو آشفته تر شد.

البته که صادقم.

البته.

تا به حال اسم اِیوا میراندا رو شنیدید؟

اون یه وکیله در ریو.

یکی از دوستای پاتریکه.

نه.

خب، ببین جک، همینه که من رو اذیت میکنه.

من فکر میکنم تو دقیقاً میدونی اون کیه.

داری سعی میکنی پیداش کنی.

استفانو با صدای ضعیفی گفت: من نمیدونم شما از چی دارین صحبت میکنین.

آندرهیل گفت:

داره دروغ میگه.

الیور و وارِن حرفش رو تایید کردن.

جینز یه صفحه روزنامه رو برداشت.

این یه مطلب از روزنامه امروز صبحِ ریو هست.

از ربوده شدن آقای پائولو میراندا گفته.

دخترش دوست پاتریکه جک.

ما موضوع رو با پلیس ریو در میون گذاشتیم.

خبری از آدم رباها ندارن.

پس آقای میراندا کجاست؟

نمی فهمم از چی صحبت می کنید.

جینز به بقیه که در انتهای میز نشسته بودن نگاه کرد.

آندرهیل گفت: هنوز داری دروغ میگی و الیور و وارِن تایید کردن.

جک ما یه توافق کردیم.

تو به ما حقیقت رو میگی.

ما هم تو رو از اتهاماتت تبرئه میکنیم و موکلینتون رو دستگیر نمیکنیم.

خب جک حالا من چکار باید بکنم؟

استفانو نگاهی به آندرهیل و الیور کرد.

به آرومی گفت: اون خانم میدونه که پولا کجا هستن.

تو میدونی که اون کجاست؟

نه.

وقتی ما پاتریک رو گرفتیم اون از ریو رفت.

ما پیداش نکردیم.

جینز به افرادش نگاه کرد.

بله، استفانو از دروغ گفتن دست برداشته بود.

جک، دخترِ رو به حال خودش بذار.

پدرش رو هم آزاد کن.

بهش فکر میکنم.

نه.

همین الان این کار رو میکنی.

متن انگلیسی فصل

Chapter twelve

Stephano’s Story - Continued

The third day, Underhill was back.

We’ll start where we stopped yesterday, Mr Stephano.

Your arrival in Brazil.

Right.

It’s a big country and has a history of being a great place to hide.

We put together a file on Lanigan and had it translated into Portuguese.

We had computer artists make pictures of his appearance.

Then we hurried to Brazil and hired the best investigators we could find.

In April 1994, we found the doctor who’d changed Lanigan’s chin and nose.

We knew then that he was in Brazil.

Stephano’s fourth meeting began early.

The questioner was a new one, Oliver.

You were talking about the doctor who changed Lanigan’s chin and nose, Oliver said.

Continue.

Stephano got comfortable in his chair.

For a long time we didn’t find anything.

Then, late in ‘94, we were contacted by an investigation firm in Atlanta -the Pluto Group.

They said they might have some information I’d want.

They had a mysterious client who claimed to know something about Lanigan.

Obviously, I was interested.

The client, not surprisingly, wanted lots of money.

This was encouraging.

If their client expected a big reward, then the client knew that Lanigan still had plenty of money.

In July of ‘95, the Pluto Group approached me and said their client could lead us to a place in Brazil where Lanigan had recently lived.

We agreed on the sum of 50,000 dollars.

After the money was wired to a bank in Panama, I was given an address of an apartment building in the small city of Itajai.

We showed the manager our pictures of Patrick.

He said the man’s name was Jan Horst, a German who’d rented an apartment for two months.

What about the Pluto Group?

We didn’t hear much from them for six months.

Then, in January of this year, they returned.

Their client needed money and was ready to tell us everything.

For a few million dollars we could learn exactly where our man was.

But their client wouldn’t talk until the money was paid, and I wouldn’t pay until their client talked.

Eventually, another suggestion was made.

For 50,000 dollars we would get the name of a place where Lanigan had lived after he left Itajai.

We agreed because it would tell us whether their client had good information.

Where was the second town?

Sao Mateus, a small town with friendly people.

We spent a month there showing our pictures.

The apartment manager recognized him as Derrick Boone, a British man.

We didn’t learn anything more, so we left Sao Mateus in early March and decided to concentrate on the smaller towns near Sao Paulo and Rio.

The Pluto Group still wanted a million dollars, and my client wouldn’t pay without being certain that the information was good.

Did you ever learn how their client knew so much about Lanigan’s movements?

No.

One theory was that their client was also chasing Lanigan, for an unknown reason.

The second theory, and the most likely, was that their client was someone Lanigan knew and trusted.

My client and I decided we couldn’t allow the opportunity to escape.

How did you reach an agreement?

In August of this year, they made another offer: recent photos of Lanigan, in exchange for another 50,000 dollars.

We said yes. The money was wired, and they handed me the photos in my office.

Could I see them, please?

Sure. Stephano pulled them from his case.

The first was Lanigan in a crowded market; he wore dark glasses.

The second was taken as he walked along a sidewalk; he looked no different from any Brazilian.

The third was Patrick washing his Volkswagen; the dark glasses were off, and it was a clear photo of his face.

We agreed to pay the million dollars.

The money was placed in an account in Geneva.

Their client gave us the name of the town, and the street address where he lived.

We raced there and found him. His name was Danilo Silva.

Then we watched him for a week.

We had to be patient.

If we made one bad move, the police would be told and would protect him.

So we waited and planned.

We finally captured him outside of town, on a small road with no witnesses, and took him to a house in Paraguay.

Underhill joined Oliver after a coffee break.

We’ve seen the photos of the burns, Mr Stephano.

And we, the FBI, have been sued for the injuries caused by your men.

Now tell us how you did it.

I wasn’t there. I knew he’d be given electric shocks.

I had no idea it would cause serious burns.

Underhill and Oliver looked at each other in disbelief and whispered.

They both asked a number of questions about the capture and questioning.

Finally, they asked the most important question.

During the questioning of Mr Lanigan, what did you learn about the money?

Not much.

He told us where the money had been, but it had been moved.

The man who did the questioning believes that Mr Lanigan didn’t know where the money was.

Did Mr Lanigan mention a partner?

I don’t know.

They whispered again and then paused.

Stephano waited nervously.

Then the door opened, and Hamilton Jaynes walked in, followed by Warren.

I’ve been listening in the next room, Jaynes said with a smile.

And suddenly I wonder if you’re being truthful.

Stephano was more anxious.

Of course I am.

Of course.

Have you ever heard the name Eva Miranda?

She’s a lawyer in Rio.

A friend of Patrick’s.

No.

Well, that’s what bothers me, Jack.

I think you know exactly who she is.

You’re trying to find her.

I don’t know what you’re talking about, Stephano said weakly.

Underhill spoke.

He’s lying.

Oliver and Warren agreed.

Jaynes picked up a sheet of paper.

This is a story from a Rio paper this morning.

It tells of the kidnapping of Mr Paulo Miranda.

His daughter is Patrick’s friend, Jack.

We’ve checked with the police in Rio.

Nothing has been heard from the kidnappers.

So where’s Mr. Miranda?

I don’t know what you’re talking about.

Jaynes looked at the other end of the table.

Still lying, Underhill said, and Oliver and Warren agreed.

We had an agreement, Jack.

You’d tell us the truth.

We’d drop the charges against you, and we wouldn’t arrest your clients.

Now what am I supposed to do, Jack?

Stephano looked at Underhill and Oliver.

She knows where the money is, he said quietly.

Do you know where she is?

No.

She left Rio when we found Patrick.

We haven’t found her.

Jaynes looked at his men.

Yes, Stephano had stopped lying.

Leave the girl alone, Jack.

And release her father.

I’ll think about it.

No.

You’ll do it now.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

ویرایشگران این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.