سرفصل های مهم
فصل 3
توضیح مختصر
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل سوم
موی قرمز
خیلی لاغره، ماریلا و موهاش مثل هویج قرمزه! بیا اینجا، بچه. میخوام ببینمت.”
روز بعد ماریلا مکالمهاش با متیو رو به آن نگفت. کار زیادی در آشپزخانه به آن داد.
آن با هیجان گفت: “باید از آیندهام خبر داشته باشم. لطفاً بهم بگو. من رو میفرستید برم؟”
ماریلا گفت: “نه،
میتونی با من و متیو در گرین گابلز بمونی. ولی باید خوب باشی.”
آن شروع به گریه کرد.
“چرا داری گریه میکنی؟
ماریلا با تعجب پرسید:
نمیخوای پیش ما بمونی؟ گرین گابلز رو دوست نداری؟”
“آه، بله، ماریلا!
آن داد زد:
اینجا رو خیلی زیاد دوست دارم! از خوشحالی گریه میکنم. و همیشه خوب خواهم بود.”
چند روز بعد، خانم لایند اومد با ماریلا چایی بخوره. وقتی رسید، آن بیرون بود. ماریلا و خانم لایند در آشپزخونه نشستن و حرف زدن.
خانم لایند گفت: “فکر میکنم داری اشتباه میکنی. چیزی دربارهی بچهها نمیدونی.”
ماریلا گفت: “نه، نمیدونم ولی میتونم یاد بگیرم.”
آن دوید توی آشپزخونه. خانم لایند رو دید و ایستاد.
“کاتبرتها تو رو به خاطر صورت زیبات نیاوردن!
خانم لایند گفت:
خیلی لاغره، ماریلا. و موهاش مثل هویج قرمزه! بیا اینجا، بچه. میخوام ببینمت.”
آن دوید اون طرف آشپزخونه و جلوی خانم لایند ایستاد. صورتش سرخ شده بود و عصبانی بود. “ازتون متنفرم! داد زد:
ازتون متنفرم- ازتون متنفرم!”
“آن!”
ماریلا داد زد:
آن به خانم لایند گفت: “شما زن خیلی بیادبی هستید. خیلی چاقید!”
“آن برو اتاقت!
ماریلا گفت:
اونجا منتظرم باش!”
آن شروع به گریه کرد. بعد دوید طبقهی بالا.
خانم لایند از صندلیش بلند شد. گفت: “حالا میرم خونه. ماریلا، اون بچه خیلی وحشیه. مشکلات زیادی باهاش خواهی داشت!”
“ولی تو حرفهای نامهربونی در موردش زدی!” ماریلا گفت:
بعد از اینکه خانم لایند رفت خونه، ماریلا رفت طبقهی بالا. “چرا آن اون حرفها رو زد؟
با ناراحتی فکر کرد:
حالا خانم لایند از آن به همه در آوونلئا میگه.”
گفت: “گریه رو بس کن و به من گوش بده، آن. تو با خانم لایند خیلی بیادب بودی. اون خونهی من مهمون بود.”
آن گفت: “ولی خیلی نا مهربون بود.”
ماریلا گفت: “ازت میخوام از خانم لایند عذرخواهی کنی.”
“هرگز!
آن گفت:
متأسف نیستم.”
ماریلا چیزی به خاطر آورد. وقتی بچه بود، خالههاش اغلب دربارش حرف میزدن. میگفتن: “ماریلا دختر کوچولوی خیلی زیبایی نیست.”
ماریلا آروم گفت: “شاید خانم لایند نامهربون بود،
ولی تو باید عذرخواهی کنی. اینجا در اتاقت بمون.”
صبح روز بعد آن برای صبحانه نیومد پایین. ماریلا داستان رو برای متیو تعریف کرد
و گفت: “خیلی بیادب بود.”
متیو گفت: “ولی ماریلا،
خانم لایند قبل از اینکه حرف بزنه فکر نمیکنه. لطفاً از دست آن عصبانی نباش.”
آن کل روز در اتاقش موند. ماریلا غذا رو برد طبقهی بالا، ولی آن زیاد نخورد. عصر متیو آروم رفت بالا، اتاق آن.
آن روی صندلی کنار پنجره نشسته بود. خیلی کوچیک و غمگین به نظر میرسید. متیو براش خیلی ناراحت شد. در رو بست. گفت: “لطفاً برو و از خانم لایند عذرخواهی کن، آن.”
آن گفت: “باشه، متیو. من دیروز متأسف نبودم، ولی حالا هستم. این کار رو به خاطر اینکه تو از من خواستی انجام میدم.”
متیو با خوشحالی گفت: “خوبه. طبقهی پایین بدون تو خیلی ساکته، آن.” آروم از اتاق بیرون رفت.
بعد، ماریلا و آن رفتن خونهی خانم لایند.
آن گفت: “خیلی خیلی متأسفم، خانم لایند. با شما خیلی بیادب بودم. شما در مورد موهای قرمز من حق داشتید. و من لاغر و زشت هستم.”
خانم لایند لبخند زد. گفت: “من هم با تو بیادب بودم. تو موهای قرمز داری،
ولی شاید وقتی بزرگ شدی، رنگش تغییر کنه.”
“خیلی لطف دارید، خانم لایند.
آن گفت:
حالا میتونم امید موهای زیباتری داشته باشم. لطفاً میتونم برم بیرون و بازی کنم؟”
خانم لایند گفت: “بله، البته. کمی گل پیدا کن.”
آن رفت بیرون و در رو پشت سرش بست.
ماریلا فکر کرد: “آن واقعاً متأسفه،
ولی بامزه هم هست.”
خانم لایند به ماریلا گفت: “دختر کوچولوی عجیبیه. ولی بچهی بدی نیست. ازش خوشم میاد.”
در راه خونه، آن یک مرتبه دست کوچیکش رو گذاشت تو دست ماریلا. گفت: “ماریلا، گرین گابلز رو دوست دارم. حالا اینجا خونهی منه.”
متن انگلیسی فصل
Chapter three
Red Hair
“She’s very thin Marilla and her hair is as red as carrots. Come here, child. I want to see you”.
Next day, Marilla didn’t tell Anne about her conversation with Matthew. She gave Anne a lot of work in the kitchen.
“Marilla,” said Anne excitedly, “I have to know about my future. Please tell me. Are you going to send me away?”
“No,” said Marilla. “You can stay at Green Gables with Matthew and me. But you have to be good.”
Anne started to cry.
“Why are you crying?” asked Marilla in surprise. “Don’t you want to stay with us? Don’t you like Green Gables?”
“Oh, yes, Marilla!” cried Anne. “I like it very much. I’m crying because I’m very happy. And I’ll always be good.”
Some days later, Mrs. Lynde came to tea with Marilla. When she arrived, Anne was outside. Marilla and Mrs. Lynde sat in the kitchen and talked.
“I think you’re making a mistake,” said Mrs. Lynde. “You don’t know anything about children.”
“No, but I can learn,” said Marilla.
Anne ran into the kitchen. She saw Mrs. Lynde and stopped.
“The Cuthberts didn’t take you for your pretty face!” Mrs. Lynde said. “She’s very thin, Marilla. And her hair is as red as carrots! Come here, child. I want to see you.”
Anne ran across the kitchen and stood in front of Mrs. Lynde. Her face was red and angry. “I hate you!” she cried. “I hate you- I hate you!”
“Anne!” cried Marilla.
“You’re a very rude woman,” Anne told Mrs. Lynde. “And you’re fat!”
“Anne, go to your room!” said Marilla. “Wait for me there!”
Anne started to cry. Then she ran upstairs.
Mrs. Lynde got up from her chair. “I’m going home now, Marilla,” she said. “That child is very wild. You’ll have a lot of problems with her!”
“But you said unkind things about her!” said Marilla.
After Mrs. Lynde went home, Marilla went upstairs. “Why did Anne say those things?” she thought unhappily. “Now Mrs. Lynde will tell everybody in Avonlea about her.”
“Stop crying and listen to me, Anne,” she said. “You were very rude to Mrs. Lynde. She was a visitor in my home.”
“But she was very unkind,” said Anne.
“I want you to say sorry to Mrs. Lynde,” said Marilla.
“Never!” said Anne. “I’m not sorry.”
Marilla remembered something. When she was a child, her aunts often talked about her. “Marilla isn’t a very pretty little girl,” they said.
“Maybe Mrs. Lynde was unkind,” said Marilla quietly. “But you have to say sorry. Stay here in your room!”
Next morning, Anne didn’t come down to breakfast. Marilla told Matthew the story. “She was very rude,” she said.
“But, Marilla,” said Matthew. “Mrs. Lynde doesn’t think before she speaks. Please don’t be angry with Anne.”
Anne stayed in her room all day. Marilla took food upstairs, but Anne didn’t eat very much. In the evening, Matthew went quietly up to Anne’s room.
Anne was on a chair by the window. She looked very small and unhappy. Matthew felt very sorry for her. He closed the door. “Please go and say sorry to Mrs. Lynde, Anne,” he said.
“All right, Matthew,” said Anne. “I wasn’t sorry yesterday, but I’m sorry now. I’ll do it because you asked me.”
“Good,” said Matthew happily. “It’s very quiet downstairs without you, Anne.” He went quietly out of the room.
Later, Marilla and Anne walked to Mrs. Lynde’s house.
“I’m very, very sorry, Mrs. Lynde,” said Anne. “I was very rude to you. You were right about my red hair. And I am thin and ugly.”
Mrs. Lynde smiled. “I was rude to you, too,” she said. “You do have red hair. But maybe it will change color when you’re older.”
“That’s very kind of you, Mrs. Lynde!” said Anne. “Now I can hope for prettier hair. Please can I go outside and play?”
“Yes, of course,” said Mrs. Lynde. “Find some flowers.”
Anne went out and closed the door behind her.
“Anne is really sorry,” thought Marilla. “But she’s funny, too.”
“She’s a strange little girl,” said Mrs. Lynde to Marilla. “But she isn’t a bad child. I like her.”
On the way home, Anne suddenly put her small hand into Manila’s hand. “I love Green Gables, Marilla,” she said. “It’s my home now.”
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.