میدان میتر

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: جک سلاخ / فصل 4

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

میدان میتر

توضیح مختصر

جک سلاخ برای پلیس معماست.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی سخت

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل چهارم

میدان میتر

بعد از قتل الیزابت استراید، جک سلاخ به دنبال قربانی دیگه‌ای رفت. به غرب به سمت شهر لندن قدم زد. از خیابان برنر تا میدان میتر، جایی که قتل دوم اتفاق افتاد، پیاده فقط دوازده دقیقه راهه. هرچند نمی‌دونیم قاتل چه ساعتی رسیده اونجا، اما میدونیم قربانیش چیکار کرد و می‌تونیم اعمالش رو در شب ۲۹ تا ۳۰سپتامبر دنبال کنیم.

ساعت ۸:۳۰ شنبه شب پاسبان رابینسون دید زنی در پیاده‌روی خیابان آلدگیت های دراز کشیده. کاملاً مست بود. رابینسون با کمک یک پاسبان دیگه اون رو برد پاسگاه پلیس خیابان بیشاپسگیت. سه ساعت در سلول پلیس خوابید. بعد آروم شروع به آوازخوانی کرد و ساعت ۱۲:۳۰ از پلیس کشیک پرسید کی می‌تونه بره. بیست و پنج دقیقه بعد پلیس اون رو از سلولش به دفتر منتقل کرد. زن پرسید ساعت چنده و اون گفت تقریباً ساعت یکه، که تقریباً زمان قتل الیزابت استراید بود.

زن گفت اسمش مری آن کلی هست، اما اسم اصلیش کاترین ادووز بود.

پلیس گفت: “از این طرف، خانم.” پلیس با زن تا در خیابان رفت و ازش خواست وقتی رفت، در رو ببنده.

کاترین گفت: “شب بخیر.” و به ملاقات سرنوشتش در دستان جک سلاخ رفت.

از پاسگاه پلیس تا میدان میتره هشت دقیقه پیاده فاصله هست. شاید کاترین ساعت ۱:۱۰ صبح رسیده اونجا، شاید بعدتر. می‌تونیم تصور کنیم که زن کوتاه، حدود ۱.۵۲ متر و لاغر وقت راه رفتن برای خودش آواز می‌خونده. حدوداً چهل ساله به نظر می‌رسید، و زیر کلاه مشکیش موهای قهوه‌ای تیره داشت. لباس‌هاش کهنه و کثیف بودن. دستمال قرمز به دور گردنش، یک کت سیاه، چکمه‌های مردانه و یک پیش‌بند سفید قدیمی پوشیده بود. این پیش‌بند نقش مهمی در قتل داشت.

حدود ساعت ۱:۳۳ سه نفر از کلوپ امپریال در خیابان دوک بیرون اومدن. از کنار یک زن و مرد در گوشه‌ای از گذرگاه کلیسا که به میدان میتر می‌رسید، رد شدن. زوج آروم صحبت می‌کردن و زن دستش رو گذاشته بود روی سینه‌ی مرد. روشنایی مکان بد بود، اما یک نفر، جوزف لواند، اونها رو توصیف کرد. گفت زن قد کوتاه بود و کت و کلاه مشکی به تن داشت. مرد ۳۰ ساله بود، قد ۱.۷۰ متر، قد متوسط، با صورت بود و سبیل. یک کلاه خاکستری نوک‌دار، یک دستمال قرمز دور گردنش انداخته بود و ظاهری مثل ملوانان داشت. آقای لواند بعداً به پلیس گفت: “فکر نمی‌کنم بتونم دوباره بشناسمش.”

سه تا مرد گذشتن. ساعت ۱:۳۵ صبح بود, نه دقیقه بعد پاسبان ادوارد واتکینز از پلیس شهر وارد میدان میتر شد. همه جا آرام به نظر می‌رسید. همون میدان تاریک و خاموش ۱۴ دقیقه قبل بود که دورش قدم زده بود. اما این بار شوک وحشتناکی بهش وارد شد. در تاریک‌ترین گوشه‌ی میدان جسد زنی رو زیر نور فانوسش دید. به انباری در اون نزدیکی دوید و نگهبان شب، شخصی به اسم موریس رو صدا زد. آقای موریس برای کمک دوید و خیلی زود با دو تا پلیس برگشت. بعد بازرس کلارد از پاسگاه پلیس بیشاپسگیت اومد و ساعت ۲:۱۸ دکتر براون اومد تا جسد رو معاینه کنه.

اون شب همچنین سه تا کارآگاه لباس شخصی در خیابان‌ها حضور داشتن. اونها بخشی از شکار پلیس برای قاتل وایت‌چاپل بودن. در زمان قتل، فقط چند خیابان با میدان میتر فاصله داشتن. با شنیدن خبر قتل، به میدان رفتن. بعد رفتن دنبال قاتل بگردن.

یکی از اونها درست کمی قبل از ساعت ۲:۱۵ از خیابان گولستون رد شده بود، اما چیز مشکوکی ندید و برگشت میدان میتر. ساعت ۲:۲۰ پاسبان آلفرد لانگ هم در امتداد خیابان گولستون قدم زد و چیزی غیر عادی ندید. مسیرش تقریباً هر سی دقیقه یکبار اون رو می‌کشوند اونجا، بنابراین ساعت ۲:۵۵ دقیقه برگشت خیابان گولستون. این بار یک تکه پیش‌بند خونی لای یک در باز دید. نزدیک این تکه پارچه، با گچ سفید روی دیوار، پیغامی بود: جووی‌ها مردانی هستن که سر هیچ چیز سرزنش نمیشن.

وقتی پاسبان لانگ این نوشته‌ی روی دیوار رو گزارش داد، یک بازرس، مک ویلیام، دستور داد ازش عکس بگیرن. اما جناب چارلز وارن، رئیس پلیس متروپولیتن، دستور رو تغییر داد. از تظاهرات ضد یهود میترسید، بنابراین به افرادش دستور داد پیغام رو پاک کنن. اون یک سرنخ مهم رو از بین برد. اما از احساسات شدید یهودستیزی در منطقه اطلاع داشت.

تکه پیش‌بند خونی دقیقاً با قسمت گمشده‌ی پیشبند قربانی تطبیق داشت. واضحه که قاتل اون رو با خودش برده بود تا دست‌هاش رو تمیز کنه. بین ساعات ۲:۲۰ تا ۲:۵۵ در خیابان گولستون بود. تکه پیش‌بند خیس از خون رو انداخت روی درگاه و پیغام رو نوشت. اما شاید اون پیغام رو ننوشته. شاید پیغام از قبل اونجا بوده و قاتل به طور تصادفی پیش‌بند رو انداخته نزدیک اون. یا نوشته‌ی روی دیوار رو دید و پیش‌بند رو گذاشت اونجا تا تقصیر رو بندازه گردن یهودی‌ها؟

هیچ وقت جواب رو نخواهیم فهمید. اما میدونیم جک سلاخ یک قاتل خارق‌العاده بود - خونسرد، جسور و باکفایت. نامرئی می‌اومد و می‌رفت. پاسبان واتکینز ساعت ۱:۳۰ چیزی در میدان میتر ندید وقتی وارد میدان شد و ساعت ۱:۴۴ جسد رو کشف کرد، چیزی ندید و نشنید. و فقط چند دقیقه قبل ساعت ۱:۴۱ یا ۱:۴۲ افسر دیگه‌ای از گذرگاه کلیسا به میدان نگاه کرد. بعداً گفت: “من کسی رو ندیدم و هیچ گریه و سر و صدایی نشنیدم.” آقای موریس، نگهبان شب در انبار، به سمت در رفت و به میدان نگاه کرد، دو ثانیه قبل از اینکه پاسبان واتکینز صداش کنه. همه جا ساکت و خلوت بود.

بنابراین در کمتر از پانزده دقیقه، سلاخ کاترین رو برد به میدان میتر، کشتش، اون رو به طرز وحشتناکی مثله کرد و فرار کرد - درست زیر دماغ پلیس! فرارش حیرت‌انگیز بود. بلافاصله بعد از کشف قتل، خیابون‌ها پر از پلیس بود. بعد از قتل لیز استراید همه جای منطقه پلیس بود. اما کشف پیش‌بند نشون می‌داد که قاتل بین ساعات ۲:۲۰ تا ۲:۵۵ ۳۶ تا ۷۱ دقیقه بعد از اینکه واتکینز جسد رو کشف کرد، در خیابان‌ها بوده. خیابان گولستون تنها پنج دقیقه با میدان میتر فاصله داره. پس قاتل چیکار می‌کرد؟ برای پلیس جک سلاخ یک معما بود. هنوز هم معماست.

کاترین ادووز چهارمین قربانی سلاخ بود. ۴۲ ساله بود و در مهمان‌خونه زندگی می‌کرد. مردم می‌گفتن “بانشاط” بود، و همیشه آواز می‌خوند. شریک زندگیش جان کلی بود. وقتی شنبه بیست و نهم ساعت ۲ بعد از ظهر از هم جدا شدن، کلی بهش گفت مراقب قاتل وایت‌چاپل باشه.

کاترین جواب داد: “نگران من نباش. مراقب خودم هستم، و نمیفتم به دست اون.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER FOUR

MITRE SQUARE

After the murder of Elizabeth Stride, Jack the Ripper went to look for another victim. He walked west towards the City of London. It is only twelve minutes’ walk from Berner Street to Mitre Square, where the second murder happened.

Although we do not know what time the killer arrived there, we know what his victim did and can follow her movements on the night of September 29-30th.

At 8/30 on Saturday night Constable Robinson found a woman lying on the pavement in Aldgate High Street. She was completely drunk. With the help of another constable Robinson took her to Bishopsgate Street Police Station. She slept in a police cell for three hours.

Then she started singing quietly, and at 12/30 she asked the policeman on duty when she could go. Twenty-five minutes later the policeman took her from her cell to the office. She asked him the time and he said nearly one o’clock, which was about the time of Elizabeth Stride’s murder.

The woman said her name was Mary Ann Kelly, but her real name was Catherine Eddowes.

‘This way, miss,’ said the policeman. He went with her to the street door and asked her to shut it when she left.

Catherine said, ‘Good night.’ And she went to meet her fate at the hands of Jack the Ripper.

Mitre Square is eight minutes’ walk from the police station. Perhaps Catherine arrived there at 1/10 a m perhaps later. We can imagine her singing to herself as she walked along, a small woman, about 1/52m, and thin. She looked about forty, and had dark brown hair under her black bonnet. Her clothes were old and dirty.

She was wearing a red handkerchief around her neck, a black jacket, men’s boots, and an old white apron. This apron had an important part to play in the murder.

Around 1/33 three men came out of the Imperial Club in Duke Street. They passed a man and a woman at the corner of Church Passage that led into Mitre Square. The couple were talking quietly, and the woman had her hand on the man’s chest.

The place was badly-lit, but one man, Joseph Lawende, gave a description of them. He said the woman was short, and wore a black jacket and bonnet. The man was aged 30, 1/70m tall, medium build, with a fair complexion and moustache. He wore a grey cap with a peak, a red handkerchief around his neck, and had the appearance of a sailor. Mr Lawende told the police later, ‘I don’t think I can recognise him again.’

The three men passed on. The time was 1/35 a.m. Nine minutes later Constable Edward Watkins of the City Police walked into Mitre Square. Everything seemed quiet. It was the same dark, silent square of 14 minutes before, when he had walked around it.

But this time he got a terrible shock. In the darkest corner of the square he saw the body of a woman in the light of his lantern. He ran to a warehouse nearby and called out for the night watchman, a man named Morris.

Mr Morris ran for assistance and soon returned with two policemen. Then Inspector Collard arrived from Bishopsgate Police Station, and Dr Brown came at 2/18 to examine the body.

There were also three plain-clothes detectives on the streets that night. They were part of the police hunt for the Whitechapel killer. At the time of the murder they were only a few streets away from Mitre Square. Hearing about the murder, they went to the square. Then they went off to look for the killer.

One of them walked through Goulston Street just before 2/15, but saw nothing suspicious and returned to Mitre Square.

At 2/20 Constable Alfred Long also walked along Goulston Street and saw nothing unusual. His beat took him there approximately every thirty minutes, so at 2/55 he was back in Goulston Street.

This time he saw a piece of bloodstained apron in an open doorway. Near the piece of material, in white chalk on the wall, was a message: The Juwes are the Men that will not be blamed for nothing.

When Constable Long reported this graffito, an Inspector McWilliam sent orders to photograph it. But the chief of the Metropolitan Police, Sir Charles Warren, changed the order. He was afraid about anti-Jewish demonstrations, so he ordered his men to rub out the message. He destroyed an important clue. But he knew about the strong anti-semitic feelings in the area.

The piece of bloodstained apron fitted exactly into a missing section of the victim’s apron. The killer evidently took it with him and cleaned his hands on it. At some time between 2/20 and 2/55 he was in Goulston Street.

He threw the piece of apron, wet with blood, in the doorway and wrote the message. But perhaps he did not write the message. Perhaps it was already there and the murderer dropped the apron near it by chance. Or did he see the graffito and leave the apron there to put the blame on the Jews?

We shall never know the answer. But we know that Jack the Ripper was an extraordinary killer - cool, daring, and efficient.

He came and went invisibly. Constable Watkins saw nothing in Mitre Square at 1/30 He did not see or hear anything when he entered it and discovered the body at 1/44.

And only minutes before at 1/41 or 1/42 another officer looked into the square from Church Passage. ‘I saw no one and heard no cry or noise,’ he said later. Mr Morris, the night watchman in the warehouse, went to the door and looked into the square ‘two moments before Constable Watkins called him. Everything was quiet and deserted.

So in less than fifteen minutes the Ripper took Catherine into Mitre square, killed her, mutilated her horribly, and escaped - right under the noses of the police! His escape was amazing. Immediately after the discovery of the murder the streets were full of policemen.

The police were already everywhere in the area after Liz Stride’s murder. But the discovery of the apron shows that the killer was out in the streets at some time between 2/20 and 2/55 36 to 71 minutes after Watkins discovered the body.

Goulston Street is only five minutes from Mitre square. So what was the murderer doing? To the police Jack the Ripper was a mystery. He is still a mystery today.

Catherine Eddowes was the Ripper’s fourth victim. She was 42 and lived in a lodging house.

People said she was ‘jolly’, always singing. Her partner was John Kelly. When they parted at 2 p.m. on Saturday 29th, Kelly told her to be careful about the Whitechapel killer.

‘Don’t you worry about me,’ replied Catherine. ‘I’ll take care of myself, and I won’t fall into his hands.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.