ظهور غافلگیرانه

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: داروی قدرتمند / فصل 11

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

ظهور غافلگیرانه

توضیح مختصر

کراکر می‌خواد لاتو و مارتینز رو بکشه.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل یازدهم

ظهور غافلگیرانه

لاتو فکر کرد مارتینز همه‌ی اینها رو شنیده. ولی کراکر به اندازه‌ی کافی گفته؟ کراکر به وضوح اون لحظه‌ فکر می‌کرد همه مشکلاتش به پایان رسیده: سی‌دی دستش بود و تا جایی که میدونست، تنها شخصی که در این باره میدونست هم دستش بود. شاید حالا درباره‌ی اتفاقی که برای دبورا اسپنسر افتاده بود بیشتر می‌گفت.

“حق با من خواهد بود اگه فکر کنم تو دستور مرگ دبورا اسپنسر رو دادی؟” لاتو پرسید:

“ای انگلیسی!” کراکر خندید. “انگلیسی صحیحی به کار بردی. حق با من خواهد بود اگه فکر کنم… “

صداش خشن شد. “بله، حق با تو خواهد بود. من دستور مرگش رو دادم. ما برای پیدا کردن داروهای جدید بیماری پارکینسون صدها میلیون دلار خرج کردیم و من نمی‌خواستم ببینم این پول دور ریخته میشه. میخواستم اسپنسر از سر راه کنار بره و میخواستم یادداشت‌ها و کتابش نابود بشه. فکر می‌کردم همه چیز واقعاً خوب پیش رفته، ولی متأسفانه یک نسخه برای تو فرستاده بود. در واقع متأسفانه برای تو.”

کراکر لبخند زد. لبخند خوبی نبود. مکس حالا کنار کراکر ایستاده بود. اون هم لبخند میزد.

“پس برای کشتنش از یکی از داروهای کیفنهام استفاده کردی؟”

لاتو پرسید:

کراکر به نظر از حرف زدن خوشحال به نظر میرسید.

گفت: “در واقع این کار رو کردیم. کلوپروکسومین

معمولاً به آدم‌هایی که قلب ضعیفی دارن، داده میشه. ولی اگه به هر کسی زیاد از حد بدی، قلبش ایست میکنه. مهم نیست اون شخص قلب ضعیفی داشته باشه یا قلبش قوی باشه. باعث ایست قلبی میشه. همچنین خیلی سریع تو خون از بین میره. اگه دانشمندان ندونن دنبال چی میگردن، فهمیدنش خیلی سخته.”

لاتو گفت: “هوشمندانه است. پس مکس از همین ریخته بود توی آب پرتقال من؟”

دهن کراکر باز موند.

“این رو از کجا می‌دونستی؟” پرسید:

درست همون موقع یک صدای دیگه از تاریکی اومد. لاتو فکر کرد؛ بالاخره مارتینز تصمیم گرفت بیاد بیرون.

ولی بعد کراکر حرف زد. “آه، ری میبینم که یک نفر رو که بین درخت‌ها قایم شده بود رو پیدا کردی.”

لاتو برگشت و دید مارتینز داره به طرفش پایین میاد. عصبانی به نظر می‌رسید. دست‌هاش پشت سرش بودن. ملارینو یک تفنگ رو پشتش گرفته بود. در دست دیگه‌ی مولینارو دستگاه ضبط صوت بود.

مولینارو گفت: “اونجا پشت درخت‌ها بود به همه چیز گوش داده و با این ضبطش کرده.” دستگاه ضبط صوت رو تو هوا تکون داد و بعد انداختش روی زمین نزدیک کراکر. “این هم توی جیبش بود.” اومد کنار کراکر و تفنگ مارتینز رو از جیب خودش درآورد و داد دست کراکر.

کراکر گفت: “خب، خب، خب. باید کارآگاه مارتینز باشی. همین امروز بعد از ظهر داشتم با لایتنت بکر درباره‌ی تو حرف میزدم.”

کراکر رو کرد به لاتو.

یک بار دیگه سعی کردی زیادی باهوش باشی، دکتر لاتو. درحالیکه با سر به لاتو اشاره میکرد، گفت: “بگردش. سریع به مولینارو نگاه کرد: “

ممکنه یک تفنگ داشته باشه. میکروفون رو هم پیدا کن.”

مولینارو اومد طرف لاتو. درحالیکه مراقب بود لاتو بین اون و کراکر بمونه،

گشتش هر دو میکروفون رو پیدا کرد و انداخت به طرف کراکر.

“فقط یک میکروفون نه، بلکه دو تا.” کراکر لبخند زد و سرش رو تکون داد. هر دو رو انداخت روی زمین و رفت روشون و شکسته‌شون.

لاتو اطراف رو نگاه کرد. کراکر تفنگ مارتینز رو داد به مکس حالا هر سه تا تفنگ داشتن. ناامیدانه به نظر می‌رسید.

لاتو که سعی می‌کرد سریع فکر کنه تا جلوی کراکر رو بگیره، گفت: “یک دقیقه صبر کن. فکر می‌کنم باید بدونی که این سی‌دی تنها نسخه‌ای نبود که من از کتاب داشتم.”

کراکر خندید. “خیلی دیر شده، دکتر لاتو. خیلی دیر شده. من بار اول حرفت رو باور کردم. تو حالا میدونی چقدر خطرناک میتونم باشم. باور ندارم تو یک نسخه‌ی دیگه داشته باشی.” دوباره خندید بعد به سه نفر اونها نگاه کرد. “فقط می‌خوام این مشکل رو حل کنم و شما رو فراموش کنم. ری،‌ مکس، می‌دونید چیکار کنید. برام مهم نیست پلیس جسدهاشون رو کجا پیدا می‌کنه. احتمالاً وقتی کشتید بهتره بندازیدشون تو دریا. این باعث میشه زندگی برای دانشمندان پلیس کمی سخت بشه. این دستگاه ضبط رو هم بندازید تو دریا.”

لاتو به مارتینز نگاه کرد و امیدوار بود چیزی بگه. ولی مارتینز فقط صاف به کراکر نگاه میکرد صورتش تیره و خشمگین بود.

لاتو دوباره امتحان کرد. “ببین کراکر، مطمئنم نیازی نیست … “

“خفه شو!” صدای کراکر خشمگین بود. به مکس و مولینارو گفت: “اونها رو بکشید.”

کیفی که توش پول بود رو برداشت. تفنگ رو گذاشت توی جیبش شروع به دور شدن از گروه به طرف بالای تپه و خروج از تئاتر فضای باز کرد.

فقط چند قدم برداشته بود که صدایی فریاد زد: “تفنگ‌هاتون رو بندازید و تکون نخورید!”

متن انگلیسی فصل

CHAPTER ELEVEN

A surprise appearance

Martinez has heard all this, thought Latto. But had Crocker said enough? At the moment Crocker clearly thought all his problems were over: he had the CD and, as far as he knew, he had the only person who knew about it. Perhaps now he would say more about what happened to Deborah Spencer.

‘Would I be right in thinking that you ordered Deborah Spencer’s death?’ asked Latto.

‘You Brits!’ Crocker laughed. ‘Such correct English. “Would I be right in thinking.”’ His voice became hard. ‘Yes, you would be right. I ordered her death. We’ve spent hundreds of millions of dollars looking for new medicines for Parkinson’s Disease and I wasn’t going to see that money thrown away.

I wanted her out of the way and I wanted her notes, her book, destroyed. I thought everything had gone really well, but unfortunately she sent you a copy. Unlucky for you really.’

Crocker smiled. It wasn’t a nice smile. Max was now standing beside Crocker. He was smiling too.

‘Did you use one of Keiffenheim’s drugs to kill her then?’ asked Latto. Crocker seemed happy to talk.

‘Actually we did,’ he said. ‘Cloperoxomine. It’s usually given to people with weak hearts. But if you give too much to anyone, it stops their heart. It doesn’t matter if they have a weak heart or a strong heart. Cloperoxomine stops it. Also it disappears very quickly in the blood. If the scientists don’t know what they’re looking for, it’s difficult to find.’

‘Clever,’ said Latto. ‘So that’s what Max put in my orange juice, was it?’

Crocker’s mouth dropped open.

‘How do you know about that?’ he asked.

Just then another noise came out of the darkness. At last, thought Latto, Martinez has decided to come out.

But then Crocker spoke: Ah! Ray, I see you found someone hiding among the trees.’

Latto turned to see Martinez coming down towards him. He was looking angry. His hands were behind his head. Molinaro was holding a gun to his back. In Molinaro’s other hand was the recorder.

‘He was over there behind the trees,’ said Molinaro, ‘listening to everything and recording it on this.’ He waved the recorder in the air and then threw it on the ground near Crocker. ‘This was in his pocket too.’ Walking round to stand next to Crocker, he took Martinez’ gun from his own pocket and passed it to Crocker.

‘Well, well, well,’ said Crocker. ‘You must be Detective Martinez. I was talking to Lieutenant Becker about you only this afternoon.’

Crocker turned back to Latto. ‘Once again you’ve tried to be too clever, Dr Latto.’ He looked quickly at Molinaro. ‘Search him,’ he said, nodding at Latto. ‘He may have a gun on him. Find the microphone too.’

Molinaro came over to Latto. Careful to keep Latto between himself and Crocker, Molinaro searched him. He found both the microphones, and threw them to Crocker.

‘Not just one microphone - but two.’ Crocker smiled and shook his head. He dropped them both on the ground and broke them by standing on them.

Latto looked round. Crocker had given Martinez’ gun to Max so all three of them had guns. It looked hopeless.

‘Wait a minute,’ said Latto, quickly trying to think of something to stop Crocker. ‘I think you should know that CD wasn’t really the only copy I made of the book.’

Crocker laughed. ‘Too late, Dr Latto. Too late. I believed you the first time. You already know how dangerous I can be. I don’t believe you kept another copy.’ He laughed again, then looked round at the three of them. ‘I just want to sort out this problem and forget about you. Ray, Max, you know what to do.

I don’t mind where the police find their bodies. It’s probably best to throw them in the sea when you’ve killed them. It’ll make life a bit more difficult for the police scientists. Throw that recorder in the sea too.’

Latto looked at Martinez, hoping that he would say something. But Martinez was just looking straight at Crocker, his face dark and angry.

Latto tried again. ‘Look, Crocker, I’m sure you don’t have to -‘

‘Shut up!’ Crocker’s voice was angry. ‘Kill them,’ he said to Max and Molinaro.

He picked up the bag with the money in. Putting his gun in his pocket, he started to walk away from the group up the hill, and out of the open-air theatre.

He had only taken a few steps when a voice shouted, ‘Drop your guns and don’t move!’

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.