سرفصل های مهم
مارتینز جوابهایی دریافت میکنه
توضیح مختصر
مارتینز و لاتو میفهمن مولینارو در کیفنهام با کی حرف زده.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل هشتم
مارتینز جوابهایی دریافت میکنه
درست همون موقع تلفن اتاق لاتو زنگ زد. سیلویا کونیگ بود.
به لاتو گفت: “قبلاً چند بار بهت زنگ زدم. کجا بودی؟”
لاتو به مارتینز نگاه کرد. لاتو گفت: “آه، از سانتاکروز لذت میبردم. نظرت چیه برای شام همدیگه رو ببینیم؟”
برای ساعتی توافق کردن و لاتو تلفن رو قطع کرد.”مولینارو چی؟
از مارتینز پرسید:
داشتی دربارهی اون بهم میگفتی.”
گفت: “مولینارو بازی ورق رو دوست داره. در واقع به قدری دوست داره ورق بازی کنه که هر ماه دو آخر هفته میره لاسوگاس و در یکی از کازینوهای اونجا بازی میکنه.”
لاتو چیزی نگفت
و اجازه داد مارتینز ادامه بده.
“مشکل اینه که در واقع زیاد در بازی ورق خوب نیست. یکی از دوستهای من اینجا در سانتاکروز به من گفت مولینارو ورق بازی میکنه. یکی از دوستهای من در وگاس بهم گفت که کازینوها دنبالش هستن. ۱۵۰ هزار دلار قرض کرده. حالا باید این پول رو پس بده. و به زودی.”
لاتو به آرومی گفت: “پس دست مولینارو تنگه و توی دردسر افتاده.”
“نظرت چیه؟” مارتینز پرسید:
وقتی لاتو چند ثانیه فکر میکرد، سکوت شد و بعد صحبت کرد. “خب، این چطوره؟ شرکتهای دارویی میلیونها دلار در تلاش برای پیدا کردن راهی برای کمک به بیماران پارکینسون صرف میکنن درسته؟” توضیح داد:
مارتینز نگاه علاقهمندانهای روی صورتش داشت.
“حالا اگر یک شرکت دارویی بفهمه کسی روشی برای کمک به بیماران پارکینسون، یا حتی در واقع بهتر کردن اونها- کاملاً بهتر کردنشون- بدون استفاده از دارو توسعه داده، رؤسای شرکتهای دارویی چه حسی پیدا میکنن؟”
مارتینز گفت: “خب، میخوان جلوی آدمها رو از اینکه اطلاعات بیشتری به دست بیارن بگیرن.”
لاتو گفت: “درسته. میخوان آدمها داروهای اونها رو بخرن. نمیخوان مردم بفهمن چطور خودشون رو بدون دارو خوب کنن.”
“پس داری میگی آزمایشگاه کیفنهم به مولینارو پول داده کتاب دبورا رو از بین ببره؟”
لاتو جواب داد: “خب، بدجور به پول نیاز داره.”
مارتینز گفت: “به نظر من محتمل میرسه. منظورم اینه که مولینارو در مکان مناسبی بود که بدونه کتاب کی آماده میشه. همچنین ایدهی خوبی از این داشت که چند نسخه وجود داره- فقط یکی. گرچه به خانم اسپنسر گفته بود ایدهی خوبیه که نسخههای بیشتری تهیه کنه. البته اگه بهش گفته باشه.”
“خب، بعد چی؟” لاتو پرسید:
مارتینز گفت: “خب، نمیتونیم با آزمایشگاه کیفنهم حرف بزنیم حداقل فعلاً نمیتونیم. مطمئنم دکترهای زیادی در کارشون به اونها کمک میکنن- احتمالاً حتی چند دکتر از طب آسیایی. و با اطمینان نمیدونیم مولینارو کار اشتباهی کرده باشه.”
لاتو آروم گفت: “من مطمئنم.”
یکی دو لحظه نشستن و به اینکه چیکار میتونم بکنن فکر کردن.
بعد لاتو گفت: “چیزی که باید بدونیم اینه که مولینارو در کیفنهام با کی حرف زده و این شخص در شرکت چه رتبهای داره. ولی نمیتونیم همینطور به مولینارو زنگ بزنیم و ازش سؤال کنیم.”
مارتینز لبخند زد.
گفت: “آه! فکر میکنم میتونیم.” تلفنش رو از جیبش در آورد و چند تا ورق از جیب دیگهاش. ورقها رو گشت. گفت: “شماره تلفن مولینا رو اینجا داشتم.”
شماره رو پیدا کرد. لاتو تا پایان مکالمهاش گوش داد.
“سلام.
وقتی به تلفن پاسخ داده شد، مارتینز گفت: چارلز دنینگ هستم از مخابرات کالیفرنیا. از آزمایشگاه کیفنهام در سالیناس تماس میگیرم. مشکلات زیادی در مورد تلفنهاشون داشتن و ما سعی در درست کردن اونها داریم. مردم مرتباً با تلفنهای فرعی اشتباه مواجه میشن. با توجه به اطلاعاتی که اینجا دارم، میبینم که در چند هفتهی گذشته چند بار با اونها تماس گرفتید. میتونید به من بگید با چه خطی تماس گرفتید؟ . بله، مخابرات کالیفرنیا. درسته . و آیا در اتصال به خط درست مشکلی داشتید؟ ببخشید، دوباره میگید چه شمارهای بود؟ . خط ۳۴۲ .. باشه . نه، موردی نیست . خیلی ممنونم، آقا. روز خوبی داشته باشید.”
مارتینز تماس رو تموم کرد. دستش رو به طرف دفتر تلفن برد و بازش کرد. ورق زد، چیزی که میخواست رو پیدا کرد و یک شمارهی دیگه گرفت. “خط ۳۴۲ . ببخشید، گفتید منشی متیو کراکر. باشه، خوبه. گوش کن اسم من کارل وستلاک هست. ماه گذشته با مت آشنا شدم و میخوام نامهای دربارهی ایدههایی که دربارش حرف زده بودیم، براش بفرستم. میتونی به من بگی در شرکت چیکار میکنه تا وقتی براش مینویسم، به دستش برسه؟ خوبه، عالیه. خیلی ممنونم . خداحافظ.”
مارتینز با لبخندی روی صورتش رو کرد به لاتو.
گفت: “متیو کراکر، رئیس بخش توسعه.”
مارتینز تلفنش رو گذاشت توی جیبش. گفت: “خب میدونیم مولیرانو در کیفنهام با کی حرف زده. ولی نمیدونیم درباره چی حرف زدن و حتی نمیدونیم کیفنهام به مولینارو پول داده یا نه. فکر میکنیم میدونم، ولی نمیتونیم مطمئن بشیم. پس حالا کجا هستیم؟ به یک نقشه نیاز داریم.”
لاتو گفت: “من یک نقشه دارم.”
متن انگلیسی فصل
CHAPTER EIGHT
Martinez gets some answers
Just then the phone in Latto’s room rang. It was Sylvia Koning.
‘I called you a couple of times earlier,’ she said to Latto. ‘Where have you been?’
Latto looked at Martinez. ‘Oh, just enjoying Santa Cruz,’ said Latto. ‘How about meeting for dinner later?’
They agreed a time and Latto put down the phone. ‘What about Molinaro?’ he asked Martinez. ‘You were starting to tell me about him.’
‘Molinaro likes a game of cards,’ he said. ‘In fact he likes playing cards so much he goes to Las Vegas two weekends a month and plays in one of the casinos over there.’
Latto said nothing. He just let Martinez continue.
‘The problem is that he really isn’t very good at it. A friend of mine here in Santa Cruz told me Molinaro played cards. A friend of mine in Vegas told me the casinos are after him. He borrowed $150,000. Now he has to pay it back. And soon.’
‘So Molinaro’s short of money and he’s in trouble,’ Latto said slowly.
‘What are you thinking?’ asked Martinez.
There was quiet as Latto thought for a few moments more, then he spoke. ‘Well, how about this? Drug companies are spending millions of dollars trying to find a way to help people with Parkinson’s Disease, aren’t they?’ he explained.
Martinez had an interested look on his face.
‘Now if a drug company found out that someone had developed a way of helping people with Parkinson’s Disease, or even, in fact, making them better, completely better, without using drugs, how are the drug company bosses going to feel?’
‘They might well want to stop people finding out that information,’ said Martinez.
‘Right,’ said Latto. ‘They want people to buy their drugs. They don’t want people to find out how to make themselves better without drugs.’
‘So you’re saying Keiffenheim Laboratories paid Molinaro to destroy Deborah’s book?’
‘Well, he does need money badly,’ replied Latto.
‘Seems possible to me,’ said Martinez. ‘I mean, Molinaro was in the right place to know when the book would be ready. He also had a good idea how many copies there were. Just the one - even though he’d told Ms Spencer it was a good idea to make more. If, of course, he did tell her that.’
‘So what’s next?’ asked Latto.
‘Well, we can’t talk to Keiffenheim Laboratories - not yet anyway,’ said Martinez. ‘I’m sure a lot of doctors help them with their work, possibly even a few doctors of Asian medicine. And we don’t know for sure that Molinaro has been doing anything wrong.’
‘I’m sure,’ said Latto quietly.
They sat for a moment or two, thinking about what they could do.
Then Latto said, ‘One thing we need to know is who Molinaro talks to at Keiffenheim and how high up the company this person is. But we can’t just ring Molinaro and ask him.’
Martinez smiled.
‘Oh! I think we can,’ he said. He took his phone out of one pocket and some papers out of the other. He looked through the papers. ‘I’ve got Molinaro’s number somewhere here,’ he said.
He found the number. Latto listened to his end of the conversation.
‘Hi. This is Charles Denning from California Telecom,’ said Martinez, when the phone was answered. ‘I’m calling from Keiffenheim Laboratories in Salinas. They’ve been having a lot of trouble with their phones and we’re trying to put them right. People keep getting put through to the wrong extension. From the information I have here I see you’ve called them a few times in the last couple of weeks. Could you tell me what extension you’ve been calling?. Yes, California Telecom. That’s right. And did you have any problems getting through to the right extension? Sorry, what number was that again?. Extension 342. OK. No, that’s fine. Thank you very much, sir. You have a good day now.’
Martinez finished the call. He reached for the phone book and opened it. He turned the pages, found what he wanted and got another number. ‘Extension 342. Sorry, did you say Matthew Crocker’s secretary. OK, good.
Listen, my name’s Carl Westlake. I met Matt last month and I’m just sending him a letter about some ideas we talked about. Could you tell me what he does in the company so I get it right when I write to him? He is OK, that’s great. Thanks very much. Bye.’
Martinez turned to Latto with a smile on his face.
‘Matthew Crocker, Head of Development,’ he said.
Martinez put his phone in his pocket. ‘Right,’ he said, ‘we know who Molinaro talks to at Keiffenheim, but we don’t know what they talk about. And we don’t even know if Keiffenheim pays Molinaro money. We think we know - but we can’t be sure. So where are we now? We need a plan.’
‘I’ve got a plan,’ said Latto.