نامه ای برای مجله تایمز

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: مرد فیلی / فصل 3

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

نامه ای برای مجله تایمز

توضیح مختصر

مریک با پولی که خوانندگان روزنامه‌ی تایمز فرستادن، می‌تونه یک عمر در بیمارستان بمونه.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل ۰۳ - نامه‌ای به “تایمز”

من دو سال دیگه مریک رو ندیدم. بعد، یک روز، پلیس پیداش کرد. کارت من رو در دست داشت، بنابراین آوردنش بیمارستان لندن. بسیار خسته، گرسنه و کثیف بود، بنابراین اون رو در یک اتاق کوچک ساکت خوابوندم. اما نمی‌تونست در بیمارستان بمونه. بیمار نبود و البته تخت‌های بیمارستان مخصوص افراد بیمار هست. ما تختی برای افراد گرسنه، یا زشت نداریم.

از مریک به رئیس بیمارستان، آقای کار گوم، گفتم. اون با دقت گوش داد و بعد نامه‌ای به سردبیر روزنامه تایمز نوشت.

از تایمز، ۴ دسامبر ۱۸۸۶

نامه‌ای به سردبیر

آقای محترم،

من در مورد یک مرد در بیمارستان‌مون برای شما می‌نویسم. اون به کمک شما نیاز داره. نام او جوزف مریک هست و ۲۷ سال دارد. اون بیمار نیست، اما نمی‌تونه از بیمارستان خارج بشه چون بسیار بسیار زشت هست. هیچ کس دوست نداره نگاهش کنه و برخی ازش می‌ترسن. ما اون رو “مرد فیلی” می‌نامیم.

دو سال پیش، مریک در یک مغازه در نزدیکی بیمارستان لندن زندگی می‌کرد. با دو پنس مردم می‌تونستن ببیننش و بهش بخندن. یک روز دکتر فردریک تروس - یکی از پزشکان بیمارستان - مریک رو دید، آورد بیمارستان و با دقت نگاهش کرد. دکتر تروس نتونست به مریک کمک کنه، اما کارتش رو به او داد.

بعد مغازه‌دار، سیلکاک، مریک رو برد بلژیک. افراد زیادی در بلژیک دوست داشتن اون رو ببینن و بنابراین بعد از یک سال مریک ۵۰ پوند داشت. اما بعد سیلکاک ۵۰ پوند مریک رو گرفت، مریک رو در بلژیک ترک کرد و به لندن بازگشت.

مریک خودش به لندن برگشت. همه در قطار و کشتی بهش نگاه کردن و بهش خندیدن. در لندن، پلیس اون رو به زندان انداخت. اما بعد کارت دکتر تروس رو دیدن و مریک رو به بیمارستان لندن آوردن.

این مرد پول نداره و نمیتونه کار کنه. چهره و بدنش بسیار بسیار زشت هست، بنابراین مطمئناً بسیاری از مردم ازش می‌ترسن. اما مرد بسیار جالبی هست. اون میتونه بخونه و بنویسه، و بسیار فکر می‌کنه. مردی خوب و ساکتی هست. گاهی اوقات چیزهایی با دستش درست میکنه و به پرستاران میده، چون اونها باهاش مهربان هستن.

اون مادرش رو به یاد میاره و تصویری از اون داره. میگه، اون زیبا و مهربان بود. اما حالا دیگه هرگز اون رو نمیبینه. مادرش مدت‌ها پیش اون رو به سیلکاک داد.

آیا خوانندگان روزنامه تایمز می‌تونن به ما کمک کنن؟ این مرد بیمار نیست اما به خونه احتیاج داره. ما می‌تونیم در بیمارستان اتاقی بهش بدیم اما به مقداری پول نیاز داریم. لطفا برای من به بیمارستان لندن نامه بنویسید.

ارادتمند شما،

اف سی. کار گوم

رئیس بیمارستان لندن

خوانندگان روزنامه تایمز افراد بسیار مهربانی هستن. اونها به ما پول زیادی دادن. بعد از یک هفته، ما ۵۰ هزار پوند داشتیم، بنابراین مریک می‌تونست تمام عمر در بیمارستان زندگی کنه. می‌تونستیم خونه‌ای بهش بدیم.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER 03 - A LETTER TO ‘THE TIMES’

I did not see Merrick again for two years. Then, one day, the police found him. He had my card in his hand, so they brought him to the London Hospital. He was very tired, hungry, and dirty, so I put him to bed in a quiet little room. But he could not stay at the hospital. He was not ill, and of course the beds in the hospital are for ill people. We have no beds for hungry people, or ugly people.

I told the Hospital Chairman, Mr Carr Gomm, about Merrick. He listened carefully, and then he wrote a letter to the editor of The Times newspaper.

From The Times, December 4th, 1886

A Letter to the Editor

Dear Sir,

I am writing to you about a man in our hospital. He needs your help. His name is Joseph Merrick, and he is 27 years old. He is not ill, but he cannot go out of the hospital because he is very, very ugly. Nobody likes to look at him, and some people are afraid of him. We call him the ‘Elephant Man’.

Two years ago, Merrick lived in a shop near the London Hospital. For two pence, people could see him and laugh at him. One day Dr Frederick Treves - a hospital doctor - saw Merrick, brought him to this hospital, and looked at him carefully. Dr Treves could not help Merrick, but he gave him his card.

Then the shopkeeper, Silcock, took Merrick to Belgium. A lot of people in Belgium wanted to see him, and so after a year Merrick had £50. But then Silcock took Merrick’s £50, left Merrick in Belgium, and went back to London.

Merrick came back to London by himself. Everyone on the train and the ship looked at him, and laughed at him. In London, the police put him in prison. But then they saw Dr Treves’s card, and brought Merrick to the London Hospital.

This man has no money, and he cannot work. His face and body are very, very ugly, so of course many people are afraid of him. But he is a very interesting man. He can read and write, and he thinks a lot. He is a good, quiet man. Sometimes he makes things with his hands and gives them to the nurses, because they are kind to him.

He remembers his mother, and he has a picture of her. She was beautiful and kind, he says. But he never sees her now. She gave him to Silcock a long time ago.

Can the readers of The Times help us? This man is not ill, but he needs a home. We can give him a room at the hospital, but we need some money. Please write to me at the London Hospital.

Yours faithfully,

F.C. Carr Gomm

Chairman of the London Hospital

The readers of The Times are very kind people. They gave us a lot of money. After one week, we had £50,000, so Merrick could live in the hospital for all his life. We could give him a home.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.