سرفصل های مهم
آخرین نامه
توضیح مختصر
مریک در رختخوابش در بیمارستان لندن فوت میکنه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل ۰۷ - آخرین نامه
شش ماه بعد، در آوریل ۱۸۹۰، اون رو در رختخوابش مرده یافتم. به پشت در رختخواب بود، بنابراین اول فکر کردم خوابیده. باهاش صحبت کردم، اما تکون نخورد. بعد دیدم پوست صورتش آبی شده، بنابراین فهمیدم که مرده.
اون معمولاً به پشت نمیخوابید. سر بزرگش خیلی سنگین بود، بنابراین معمولاً روی تختش مینشست و دستهاش رو دور پاهاش میپیچید و سرش رو میذاشت روی زانوهاش. اینطوری میتونست خوب بخوابه.
اما میخواست مثل من و شما به پشت بخوابه. سعی کرده بود اون شب به پشت بخوابه، اما سر سنگینش از تخت پایین اومده بود و گردنش شکسته بود. خیلی زود مرده بود.
روز بعد، رئیس بیمارستان لندن، آقای کار گوم، دوباره به سردبیر روزنامه تایمز نامه نوشت.
تایمز، ۱۶ آوریل ۱۸۹۰
آقای محترم،
سه سال و نیم پیش در مورد شخصی به نام جوزف مریک برای شما نامه نوشتم. این مرد رو ‘مرد فیلی’ نامیدن، زیرا با بدنی بسیار زشت متولد شده بود. مریک بیمار نبود، اما نمیتونست کار کنه و هیچ پولی هم نداشت.
خوانندگان روزنامهی تایمز برای او احساس تأسف کردن و پول زیادی برای مریک به من دادن. با این پول، ما تونستیم خانهای در بیمارستان لندن به مریک بدیم. این اولین خانهی خوب اون بود و سه سال و نیم با خوشحالی اینجا زندگی کرد. پزشکان و پرستاران بیمارستان به او کمک کردند و افراد مهم بسیاری ملاقاتش کردند. مریک کتابهای زیادی خواند، به تئاتر رفت و شش هفته در تابستان در ییلاقات ماند. با پول خوانندگان شما، ما تونستیم زندگی شادی به او بدیم.
شب گذشته جوزف مریک آرام در رختخواب خود درگذشت. او مردی بود با اندامی بسیار زشت، اما مردی خوب و مهربان بود و دوستان زیادی داشت. ما دوست داشتیم با او صحبت کنیم، و همه از مرگ او بسیار متاسفیم. مردم بسیاری مدتها او را به خاطر خواهند داشت.
مقداری پول مانده است، بنابراین من قصد دارم آن را به بیمارستان بدهم. از کمک شما ممنونم، آقا.
ارادتمند شما
اف سی. کار گوم
رئیس بیمارستان لندن
متن انگلیسی فصل
CHAPTER 07 - THE LAST LETTER
Six months later, in April 1890, I found him dead in bed. He was on his back in bed, so at first I thought he was asleep. I talked to him, but he did not move. Then I saw that the skin on his face was blue, so I knew he was dead.
He did not usually sleep on his back. His enormous head was very heavy, so he usually sat up in bed with his arms round his legs, and his head on his knees. He could sleep well like this.
But he wanted to sleep on his back like you and me. He tried to sleep on his back that night, but his heavy head came off the bed, and he broke his neck. He died very quickly.
Next day, the Chairman of the London Hospital, Mr Carr Gomm, wrote to the editor of The Times again.
The Times, April 16th, 1890
Dear Sir,
Three and a half years ago I wrote to you about a man called Joseph Merrick. This man was called the ‘Elephant Man’ because he was born with a very ugly body. Merrick was not ill, but he could not work, and he had no money.
The readers of The Times felt sorry for him, and they gave me a lot of money for Merrick. Because of this money, we could give Merrick a home in the London Hospital. It was his first good home, and for three and a half years he lived here happily. The doctors and nurses of the hospital helped him, and many important people visited him. He read many books, he went to the theatre, and in the summer he stayed in the country for six weeks. Because of your readers’ money, we could give him a happy life.
Last night Joseph Merrick died quietly in his bed. He was a man with a very ugly body, but he was a good, kind man, and he had a lot of friends. We liked to talk to him, and we are all very sorry because he is dead. A lot of people are going to remember him for a long time.
There is some money left, so I am going to give it to the hospital. Thank you, sir, for your help.
Yours faithfully,
F.C. Carr Gomm
Chairman of the London Hospital
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.