فصل 06 - بخش 02

کتاب: پدر پولدار، پدر فقیر / فصل 11

فصل 06 - بخش 02

توضیح مختصر

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح خیلی سخت

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

بخش ششم- قسمت دوم

میدانم که پدر تحصیلکرده ام هر سال در انتظار افزایش حقوقش بود و هر سال ناامید میشد.

بنابراین برای کسب مدارک بیشتر به دانشگاه برمی گشت تا بتواند افزایش حقوق دیگری کسب نماید، اما این هم به ناامیدی دیگری منتهی می شد. سوالی که اغلب از مردم می پرسم اینست که : “این فعالیت روزانه چه سرنوشتی برای شما رقم خواهد زد” ؟ درست همانند همستر کوچک، نمی دانم آیا مردم این نکته را در نظر می گیرند که کار سخت، آنها را به کجا می برد. چه آینده ای در انتظار است؟

سیریل بریکفیلد، مدیر اجرایی سابق انجمن بازنشستگان آمریکا گزارش می دهد که حقوق بازنشستگی بخش خصوصی در شرایط هرج و مرج قرار دارد. اول از همه اینکه 50 درصد نیروی کار امروز، حقوق بازنشستگی ندارند. این مسئله به تنهایی باید بسیار نگران کننده باشد. و 75 تا 80 درصد از 50 درصد دیگر، حقوق بازنشستگی بدون تأثیری دارند که شامل پرداخت ماهیانه 55 یا 150 یا 300 دلار می شود.

کریگ اس کارپل، در کتاب خود بنام افسانه بازنشستگی می نویسد: من از دفتر مرکزی شرکت مشاوره اصلی بازنشستگی بازدید کردم و با یک مدیر عامل متخصص در طراحی برنامه های بازنشستگی شاداب و باشکوه برای مدیریت عالی دیدار کردم.

وقتی از او پرسیدم مردمی که شغل دفتری ندارند چه انتظاری می توانند برای دریافت مستمری بازنشستگی داشته باشند، با یک لبخند مطمئن گفت: یک راه حل ساده و جادویی.

پرسیدم : چی، راه حل ساده و جادویی ؟ او شانه هایش را بالا انداخت و گفت: اگر بچه هایی که در دوره ی اوج زاد و ولد بدنیا می آیند، به این نتیجه برسند که در دوران سالمندی پول کافی برای گذران زندگی را نخواهند داشت، همیشه می توانند مغز خود را متلاشی کرده و خود را خلاص کنند.

کارپل در ادامه تفاوت بین طرحهای بازنشستگی تعریف شده قدیمی را با طرحهای 401کارپل در ادامه تفاوت بین طرحهای بازنشستگی تعریف شده قدیمی را با طرحهای 401k که ریسک بیشتری دارند، توضیح داد. این برای اکثر افرادی که امروز کار می کنند، تصویر زیبایی نیست. و این فقط برای بازنشستگی است. وقتی هزینه های پزشکی و مراقبتهای طولانی مدت خانه سالمندان هم اضافه شوند، تصویر ترسناکی بوجود خواهد آمد. او در کتاب خود در سال 1995 نشان داده که هزینه های خانه سالمندان از 30 هزار دلار به 125 هزار دلار در سال افزایش یافته است. او به یک خانه سالمندان تمیز و بی تجملات در محل زندگی خود مراجعه کرده و دریافته که قیمت آن در سال 1995 سالیانه 88 هزار دلار است.

در حال حاضر، بسیاری از بیمارستانها در کشورهایی که بیمه پزشکی همگانی دارند، نیازمند تصمیم گیری های سختی هستند از قبیل اینکه چه کسی زنده بماند و چه کسی از بین برود؟ آنها این تصمیمات را صرفا بر این اساس میگیرند که آنها چقدر پول دارند و اینکه چند سال عمر کرده اند. اگر بیمار مسن است، آنها اغلب مراقبت پزشکی را در اختیار جوانترها قرار می دهند. افراد مسن فقیر، به انتهای صف منتقل می شوند. بنابراین همانگونه که ثروتمندان توانایی بهتری برای تحصیل دارند، توانایی زنده نگه داشتن خود را نیز دارند، در حالیکه افراد با ثروت کم، خواهند مرد.

بنابراین در شگفتم که کارگران به آینده نگاهی می اندازند، یا دیدشان تنها محدود به چک حقوق بعدی شان است؛ هرگز نمی پرسند که به کجا می رویم؟ وقتی با بزرگسالانی صحبت می کنم که میخواهند پول بیشتری در بیاورند، همیشه نکته ی مشابهی را پیشنهاد میدهم. من پیشنهاد می کنم نگاهی بلندمدت تر به زندگی خود داشته باشند. بجای اینکه بسادگی برای داشتن امنیت شغلی و پول کار کنند، که البته تأیید می کنم موارد مهمی هستند، پیشنهاد می کنم که شغل دومی بر گزینند که مهارت دومی را به آنها بیاموزد. در صورت تمایل به یادگیری مهارتهای فروش، اغلب توصیه می کنم که به یک شرکت بازاریابی شبکه ای بپیوندند که به نام بازاریابی چند سطحی نیز خوانده می شوند. برخی از این شرکت ها برنامه های آموزشی بسیار خوبی دارند که به مردم کمک می کند ترس خود را از شکست و طرد شدن از بین ببرند ، که دلیل اصلی عدم موفقیت افراد است. در طولانی مدت ، تحصیلات از پول ارزش بیشتری دارد.

وقتی که این پیشنهاد را ارائه می کنم، اغلب در پاسخ می شنوم: “اوه، خیلی پر زحمت است”، یا “میخواهم فقط کاری را انجام دهم که به آن علاقه دارم”. در پاسخ به اینکه کار پر زحمتی است، می پرسم : “ بنابراین ترجیح می دهید پنجاه درصد از درآمد حاصل از یک عمر دسترج خود را به دولت تقدیم کنید”، در جواب اظهار نظر دیگر که میگفت فقط کاری را انجام می دهم که به آن علاقه داشته باشم، میگویم: “من علاقه ای به بدنسازی رفتن ندارم، اما میروم، چون میخواهم حس و حال بهتری داشته باشم و بیشتر عمر کنم”. متاسفانه حقیقتی در این جمله ی قدیمی نهفته است که می گوید شما نمی توانید به یک سگ پیر، ترفندهای جدید بیاموزید. مادامی که شخصی عادت به تغییر نداشته باشد، تغییر دادن آن سخت است.

اما برای آن دسته از شما که وقتی بحث کار کردن برای یادگیری چیزهای جدید پیش می آید، مردد و نامطمئن هستید، من این عبارت تشویق کننده را ارائه می کنم: زندگی درست مانند رفتن به بدنسازی است، دردناکترین قسمت، تصمیم گرفتن برای شروع است، مادامی که این مرحله را پشت سر بگذارید و انجامش دهید، مابقی کار آسان است. روزهای زیادی بوده که از رفتن به باشگاه وحشت داشتم، اما زمانی که آنجا هستم و درحال حرکت و تمرین، لذت بخش است. بعد از اینکه تمرین به پایان می رسد، همیشه خوشحالم از اینکه خودم را به ادامه دادن ترغیب کرده ام.

اگر شما تمایلی به کار کردن برای یادگیری چیزهای جدید نداشته باشید و بر این عقیده اصرار بورزید و در عوض، در حیطه کاری خود بسیار متخصص بشوید، اطمینان حاصل کنید شرکتی که برای آن کار می کنید، عضو اتحادیه شده باشد. اتحادیه های کارگری برای محافظت از متخصصان طراحی شده اند.

پدر تحصیلکرده ام وقتی که سمت فرمانداری را از دست داد، رئیس اتحادیه معلمان در هاوایی شد. او به من گفت این سخت ترین کاری بوده که تا بحال داشته است. در طرف مقابل، پدر پولدارم عمرش را صرف این کرد که بهترین تلاشش را انجام دهد تا شرکت هایش از اتحادیه ها بدور بمانند. او موفق بود. اگرچه اتحایه ها جلو می آمدند، پدر پولدار همیشه توانایی این را داشت که آنها را پس بزند.

شخصا، من طرف هیچ کدام را نمیگیرم، زیرا می توانم الزامات و مزایای هر دو سمت را ببینم. اگر شما بر اساس آنچه مدارس می گویند عمل کرده و بسیار متخصص شوید، پس بدنبال حمایت و پشتیبانی اتحادیه ها باشید. بعنوان مثال، اگر من به حرفه ی پروازی خود ادامه می دادم، به دنبال شرکتی می گشتم که دارای یک اتحادیه خلبانان قوی باشد. چرا؟ زیرا زندگی من صرف یادگیری مهارتی می شد که فقط در یک صنعت ارزش داشت. اگر من از آن صنعت بیرون رانده می شدم ، مهارت های زندگی من برای یک صنعت دیگر ارزشمند نبود. یک خلبان ارشد جایگزین شده، با 100 هزار ساعت تجربه پروازی ترابری سنگین که سالیانه 150 هزار دلار درآمد دارد، یافتن شغل معادل با حقوق بالا برای تدریس در مدرسه برایش سخت خواهد بود. مهارتها لزوما از صنعتی به صنعت دیگر منتقل نمی شوند، زیرا مهارتهایی که در صنعت هوایی در قبال آن به خلبانان حقوق پرداخت می شود، در صنعتی دیگر، مثل سیستم آموزشی مدارس، اهمیتی ندارند.

همین مسئله امروز حتی برای پزشکان نیز صدق می کند. با تمام تغییرات علم پزشکی، بسیاری از متخصصان پزشکی نیازمند این هستند که خود را با سازمانهایی نظیر سازمان بیمه سلامت وفق بدهند. معلمان مدارس قطعا نیازمند این هستند که عضو اتحادیه باشند. امروزه در امریکا، اتحایه معلمان، بزرگترین و ثروتمندترین اتحادیه موجود است. NEA ، انجمن آموزش ملی، از نفوذ سیاسی فوق العاده ای برخوردار است. معلمان به محافظت اتحادیه خود احتیاج دارند، زیرا مهارت های آنها برای یک صنعت خارج از آموزش، از ارزش محدودی برخوردار است. بنابراین قاعده کلی این است، بسیار متخصص شوید، سپس به اتحادیه بپیوندید، این کار هوشمندانه ای است.

وقتی از دانش آموزان کلاسهایی که در آن تدریس می کنم، می پرسم چه تعدادی از شما می توانید بهتر از مک دونالد، همبرگر درست کنید؟ تقریبا تمام دانش آموزان دست خود را بلند می کنند. سپس می پرسم، پس اگر اغلب شما می توانید بهتر از مک دونالد همبرگر درست کنید، چطور است که مک دونالد از شما بیشتر پول در می آورد؟ پاسخ روشن است: مک دونالد در سیستم های تجاری بسیار عالی است. دلیل اینکه بسیاری از مردم با استعداد فقیر هستند، این است که آنها بر روی بهتر درست کردن همبرگر تمرکز می کنند و در مورد سیستمهای کسب و کار، چیز کمی می دانند یا حتی هیچ نمی دانند.

یکی از دوستانم در هاوایی صنعتگر بزرگی است. او پول بسیاری در می آورد. یک روز وکیل مادرش با او تماس گرفت و گفت که او برایش 35 هزار دلار ارث گذاشته است. که این مبلغ باقیمانده از املاک اوست بعد از اینکه سهم دولت و وکیلش از آن کسر شده است. وی بلافاصله این پول را بعنوان فرصتی دید که بتواند با قسمتی از آن بوسیله تبلیغات، کسب و کارش را ارتقا بدهد. دو ماه بعد، اولین تبلیغ چهاررنگ و تمام صفحه او در یک مجله گران قیمت ظاهر شد که افراد ثروتمند را هدف قرار داده بود. تبلیغات برای سه ماه ادامه داشت. او از تبلیغات هیچ چیزی عایدش نشد و حالا تمام ارثیه او از بین رفته بود. وی اکنون میخواهد از آن مجله بدلیل تبلیغات ناکارآمدش شکایت کند.

این یک مورد معمول از شخصی است که می تواند بخوبی همبرگر درست کند اما اطلاعات کمی در مورد کسب و کار دارد. وقتی از او پرسیدم چه درسی از این موضوع گرفته است، تنها پاسخش این بود که: تبلیغات چی ها آدمهای کلاه برداری هستند. سپس از او پرسیدم که آیا مایل است در یک دوره آموزشی فروش و بازاریابی مستقیم شرکت کند. پاسخش این بود که “وقت ندارم” و “ نمی خواهم وقتم را تلف کنم”. دنیا مملو از انسانهای با استعداد فقیر است. آنها اغلب مواقع فقیر هستند یا از لحاظ مالی با مشکلات دست و پنجه نرم می کنند، یا کمتر از آنچیزی که قابلیتش را دارند، پول در می آورند، نه به خاطر آنچه که می دانند، بلکه به خاطر آنچیزهایی که نمی دانند. تمرکز آنها بر روی تکمیل کردن مهارتهایشان برای درست کردن همبرگرهای بهتر است، بجای اینکه مهارتشان را در فروش و تحویل همبرگر ارتقا بدهند. شاید مک دونالد بهترین همبرگرها را درست نکند، اما آنها در مبحث فروش و تحویل یک همبرگر پایه ای در سطح متوسط، بهترین هستند.

پدر فقیر از من میخواست که متخصص شوم. این دیدگاه او بود برای کسب درآمد بیشتر. پدر تحصیلکرده ام حتی پس از اینکه فرماندار هاوایی به او گفت که دیگر نمی تواند در دولت ایالتی کار کند، همچنان به تشویق من برای کسب تخصص ادامه داد. پدر تحصیل کرده سپس جنبش اتحادیه معلمان را بر عهده گرفت و برای محافظت بیشتر و مزایای این متخصصان بسیار ماهر و تحصیل کرده مبارزه کرد. ما اغلب بحث می کردیم، اما می دانم او هرگز موافقت نکرد که تخصص بیش از حد، همان چیزی است که نیاز به حمایت از سوی اتحادیه را ایجاد کرده است. او هرگز این را درک نکرد که هرچه تخصص بیشتری پیدا کنید ، بیشتر گرفتار می شوید و به آن تخصص وابسته تر می شوید.

پدر پولدار به من و مایک توصیه می کرد که خود را پرورش بدهیم. بسیاری از شرکت ها همین کار را انجام می دهند. آنها یک دانش آموز جوان باهوش را از مدارس کسب و کار پیدا می کنند و شروع به پرورش و آموزش آن شخص می نمایند تا اینکه روزی کنترل اداره شرکت را بدست بگیرد. بنابراین این کارمندان جوان در یک بخش متخصص نمی شوند، آنها از بخشی به بخش دیگر منتقل می شوند تا تمام جنبه های سیستم کسب و کار را بیاموزند. ثروتمندان اغلب فرزندان خود یا دیگران را تربیت می کنند. با انجام اینکار، فرزندان آنها شناخت كلی از عملیات کسب و کار و چگونگی ارتباط بین بخشهای مختلف را به دست می آورند.

برای نسل مربوط به جنگ جهانی دوم، پریدن از شرکتی به شرکت دیگر، کار بدی در نظر گرفته می شد. امروزه هوشمندانه بنظر می رسد. ازآنجا که مردم بجای اینکه بدنبال کسب تخصص های بالاتر باشند، از شرکتی به شرکت دیگر می روند، چرا بیشتر از اینکه بدنبال کسب درآمد باشند، بدنبال یادگیری نباشند. در کوتاه مدت ممکن است درآمدتان کمتر شود. اما در طولانی مدت، سودهای سرشار و بزرگی نصیبتان خواهد کرد.

مهارتهای مدیریتی اصلی مورد نیاز برای موفقیت، عبارتند از :

1- مدیریت جریان نقدینگی

2- مدیریت سیستمهای (کسب و کار) 3- مدیریت نیروی انسانی

مهمترین مهارتهای تخصصی، فروش و درک بازاریابی هستند. لذا این توانایی برای فروش است، برای برقراری ارتباط با سایر همنوعان، خواه مشتری باشد یا کارمند، رئیس، همسر و یا فرزند، این مهارت اصلی برای موفقیت شخصی است. این مهارت های ارتباطی مانند نوشتن، صحبت کردن و مذاکره کردن است که برای یک زندگی موفق حیاتی هستند. این مهارتی است که من بطور مداوم روی آن کار میکنم، با شرکت در کلاسها یا خرید نوارهای آموزشی تا اینکه دانش خودم را گسترش بدهم.

همانطور که گفتم، پدر تحصیلکرده ام، هر چقدر که شایسته تر میشد، سخت تر و سخت تر کار می کرد. همچنین هرچقدر که بیشتر تخصص کسب می کرد، بیشتر در این دام گرفتار میشد. اگرچه حقوق او افزایش می یافت، قدرت انتخابش کمتر میشد. بزودی پس از اینکه از کار دولتی کنار گذاشته شد، او دریافت که از لحاظ حرفه ای واقعا چقدر آسیب پذیر است. درست مانند قهرمانان حرفه ای که ناگهان مصدوم می شوند یا آنقدر پیر می شوند که قادر به ادامه بازی نیستند. موقعیت های با درآمد عالی که زمانی داشتند، دیگر از بین رفته است، و آنها مهارتهای محدودی برای بازگشت دوباره (به آن سطوح درآمدی) دارند. فکر می کنم به همین دلیل بود که پس از آن پدر تحصیلکرده ام بسیار زیاد از اتحادیه ها پشتیبانی می کرد. او دریافت که یک اتحادیه چقدر می تواند برایش سودمند باشد.

پدر پولدار، من و مایک را تشویق میکرد که در زمینه های بیشتری، اطلاعات حداقلی بدست بیاوریم. او ما را تشویق می کرد که با افراد باهوش تر از خودمان کار کنیم و اینکه برای ساختن یک تیم،افراد باهوش را گرد هم جمع کنیم. امروزه می توان آنرا هم افزایی تخصص های حرفه ای نامید. امروز من معلمان سابق مدرسه ای را ملاقات می کنم که صدها هزار دلار درآمد دارند. آنها این سطح از درآمد را به این دلیل کسب می کنند که علاوه بر مهارتهای تخصصی در زمینه کاری خود، مهارتهای دیگری را نیز کسب کرده اند. آنها به همان خوبی که تدریس می کنند، در فروش و بازاریابی نیز مهارت دارند. من هیچ مهارتی را مهمتر از فروش و بازاریابی نمی شناسم. اینکه مهارتهای فروش و بازاریابی برای اغلب مردم دشوار هستند، در ابتدا بخاطر ترس آنها از طرد شدن است. هرچقدر شما در برقراری ارتباط، انجام مذاکره و کنترل کردن ترس خود از طرد شدن، بهتر عمل کنید، زندگی آسانتر می شود. امروز همان توصیه ای را که به آن نویسنده روزنامه که میخواست پرفروشترین نویسنده شود ارائه دادم، به هر شخص دیگری نیز می کنم. متخصص بودن از لحاظ فنی نقاط قوت و ضعف خودش را دارد. دوستانی دارم که نابغه هستند، اما نمی توانند با همنوعان خود بطور موثر ارتباط برقرار کنند و در نتیجه درآمدشان رقت انگیز است. به آنها توصیه می کنم که یک سال را به کسب مهارت فروش اختصاص بدهند. حتی اگر هیچ کسب درآمدی نکنند، مهارتهای ارتباطی شان ارتقا خواهد یافت. و این بسیار باارزش است.

علاوه بر اینکه بایدفراگیران، فروشندگان و بازاریابان خوبی باشیم، به همان میزان که دانش آموزان خوبی هستیم، نیازمند این هستیم که مدرسان خوبی هم باشیم. برای اینکه حقیقتا ثروتمند باشیم، نیازمند این هستیم که به همان میزان که دریافت کننده خوبی هستیم، دهنده و اهداکننده خوبی هم باشیم. در موارد کشمکشهای حرفه ای و مالی، اغلب کمبودهایی در مقوله دادن و گرفتن وجود دارد. افرادی بسیاری را می شناسم که به این دلیل فقیر هستند که نه دانش آموزان خوبی هستند و نه معلمان خوبی.

هر دو پدرم مردان سخاوتمندی بودند. هر دو در عمل ابتدا دست دهنده داشتند. تدریس یکی از راههای آنها برای اهدا کردن بود. هر چه بیشتر اهدا می کردند، بیشتر دریافت می نمودند. یک تفاوت فاحش در میان آنها در دادن پول بود. پدر پولدارم زیاد پول پاشی می کرد. او به کلیسا و خیریه ها و بنگاهش پول می داد. او میدانست که برای دریافت پول باید پول داد. اهدای پول راز بسیاری از خانواده های ثروتمند بزرگ است. این دلیل وجود سازمانهایی مانند بنیاد راکفلر و بنیاد فورد است. اینها سازمانهایی هستند که طراحی شده اند برای اینکه ثروتی را که بدست می آورند افزایش دهند و به همان نسبت هم آن را برای همیشه ببخشند.

پدر تحصیلکرده ام همیشه می گفت، هر زمان پول اضافه ای داشته باشم، آنرا می بخشم. مشکل اینجا بود که پول اضافه هیچوقت وجود نداشت.

بنابراین او بجای اینکه بر روی مهمترین قانون پول تمرکز کند: “ببخشید تا بدست بیاورید”, سخت تر کار میکرد تا پول بیشتری بدست بیاورد.

درعوض باور او بر این بود که “ کسب درآمد کنید و سپس ببخشید”. در نتیجه ، من چیزی شبیه هر دو آنها شدم. بخشی از من سرمایه داری سختگیر است که عاشق پول در آوردن با پول می باشد. بخش دیگر، معلمی با مسئولیت اجتماعی که عمیقا نگران این شکاف روز افزون بین داشته ها و نداشته ها است. من شخصا سیستم آموزشی کهنه و منسوخ را مسئول اصلی این شکاف فزاینده می دانم.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER SIX - Part 02

I know my educated dad looked forward to his pay raise every year, and every year he was disappointed. So he would go back to school to earn more qualifications so he could get another raise, but again, it would be another disappointment. The question I often ask people is, “Where is this daily activity taking you”? Just like the little hamster, I wonder if people look at where their hard work is taking them. What does the future hold?

Cyril Brickfield, the former executive director of The American Association of Retired People, reports that private pensions are in a state of chaos. First of all, 50 percent of the workforce today has no pension. That alone should be of great concern. And 75 to 80 percent of the other 50 percent have ineffective pensions that pay $55 or $150 or $300 a month. In his book The Retirement Myth, Craig S, Karpel writes: “I visited the headquarters of a major national pension consulting firm and met with a managing director who specializes in designing lush retirement plans for top management. When I asked her what people who don’t have corner offices will be able to expect in the way of pension income, she said with a confident smile: ”The Silver Bullet”.

‘What,’ I asked, ‘is The Silver Bullet’?

“She shrugged, ‘If baby boomers discover they don’t have enough money to live on when they’re older, they can always blow their brains out.’” Karpel goes on to explain the difference between the old Defined Benefit retirement plans and the new 401K plans which are riskier. It is not a pretty picture for most people working today. And that is just for retirement. When medical fees and long-term nursing home care are added to the picture, the picture is frightening. In his 1995 book, he indicates that nursing-home fees run from $30,000 to $125,000 per year. He went to a clean no-frills nursing home in his area and found the price to be $88,000 a year in 1995.

Already, many hospitals in countries with socialized medicine need to make tough decisions such as “Who will live and who will die?” They make those decisions purely on how much money they have and how old the patients are. If the patient is old, they often will give the medical care to someone younger. The older poor patient gets put to the back of the line.

So just as the rich can afford better education, the rich will be able to keep themselves alive, while those who have little wealth will die.

So I wonder, are workers looking into the future or just until their next paycheck, never questioning where they are headed? When I speak to adults who want to earn more money, I always recommend the same thing. I suggest taking a long view of their life.

Instead of simply working for the money and security, which I admit are important, I suggest they take a second job that will teach them a second skill. Often I recommend joining a network marketing company, also called multilevel marketing, if they want to learn sales skills. Some of these companies have excellent training programs that help people get over their fear of failure and rejection, which are the main reasons people are unsuccessful. Education is more valuable than money, in the long run.

When I offer this suggestion, I often hear in response, “Oh that is too much hassle” or “I only want to do what I am interested in”.

To the statement of “It’s too much of a hassle,” I ask, “So you would rather work all your life giving 50 percent of what you earn to the government’” To the other statement-“I only do what I am interested in”-I say, “I’m not interested in going to the gym, but I go because I want to feel better and live longer”. Unfortunately, there is some truth to the old statement “You can’t teach an old dog new tricks”. Unless a person is used to changing, it’s hard to change.

But for those of you who might be on the fence when it comes to the idea of working to learn something new, I offer this word of encouragement: Life is much like going to the gym, The most painful part is deciding to go, Once you get past that, it’s easy. There have been many days I have dreaded going to the gym, but once I am there and in motion, it is a pleasure. After the workout is over, I am always glad I talked myself into going.

If you are unwilling to work to learn something new and insist on, instead, becoming highly specialized within your field, make sure the company you work for is unionized. Labor unions are designed to protect specialists.

My educated dad, after falling from grace with the governor, became the head of the teachers union in Hawaii. He told me that it was the hardest job he ever held. My rich dad, on the other hand, spent his life doing his best to keep his companies from becoming unionized. He was successful. Although the unions came close, rich dad was always able to fight them off.

Personally, I take no sides because I can see the need for and the benefits of both sides. If you do as school recommends, become highly specialized, then seek union protection. For example, had I continued on with my flying career, I would have sought a company that had a strong pilots union. Why? Because my life would be dedicated to learn a skill that was valuable in only one industry. If I were pushed out of that industry, my life’s skills would not be as valuable to another industry. A displaced senior pilot-with 100,000 hours of heavy airline transport time, earning $150,000 a year-would have a hard time finding an equivalent high-paying job in school teaching. The skills do not necessarily transfer from industry to industry, because the skills the pilots are paid for in the airline industry are not as important in, say, the school system.

The same is true even for doctors today. With all the changes in medicine, many medical specialists are needing to conform to medical organizations such as HMO’s. Schoolteachers definitely need to be union members. Today in America, the teachers union is the largest and the richest labor union of all. The NEA, National Education Association, has tremendous political clout. Teachers need the protection of their union because their skills are also of limited value to an industry outside of education. So the rule of thumb is, “Highly specialized, then unionize” It’s the smart thing to do.

When I ask the classes I teach, “How many of you can cook a better hamburger than McDonald’s?” almost all the students raise their hands. I then ask, “So if most of you can cook a better hamburger, how come McDonald’s makes more money than you?” The answer is obvious: McDonald’s is excellent at business systems.

The reason so many talented people are poor is because they focus on building a better hamburger and know little to nothing about business systems.

A friend of mine in Hawaii is a great artist. He makes a sizable amount of money. One day his mother’s attorney called to tell him that she had left him $35,000. That is what was left of her estate after the attorney and the government took their shares. Immediately, he saw an opportunity to increase his business by using some of this money to advertise.

Two months later, his first four-color, full-page ad appeared in an expensive magazine that targeted the very rich. The ad ran for three months. He received no replies from the ad, and all of his inheritance is now gone. He now wants to sue the magazine for misrepresentation.

This is a common case of someone who can build a beautiful hamburger, but knows little about business. When I asked him what he learned, his only reply was that “advertising salespeople are crooks.” I then asked him if he would be willing to take a course in sales and a course in direct marketing. His reply, “I don’t have the time, and I don’t want to waste my money”. The world is filled with talented poor people. All too often, they’re poor or struggle financially or earn less than they are capable of, not f because of what they know but because of what they do not know. They focus on perfecting their skills at building a better hamburger rather than the skills of selling and delivering the hamburger. Maybe McDonald’s does not make the best hamburger, but they are the best at selling and delivering a basic average burger.

Poor dad wanted me to specialize.

That was his view on how to be paid more. Even after being told by the governor of Hawaii that he could no longer work in state government, my educated dad continued to encourage me to get specialized. Educated dad then took up the cause of the teachers union, campaigning for further protection and benefits for I these highly skilled and educated professionals. We argued often, but I know he never agreed that overspecialization is what caused the need for union protection. He never understood that the more specialized you become, the more you are trapped and dependent on that specialty.

Rich dad advised that Mike and I “groom” ourselves. Many corporations do the same thing. They find a young bright student out of business school and begin “grooming” that person to someday take over the company. So these bright young employees do not specialize in one department; they are moved from department to department to learn all the aspects of business systems.

The rich often “groom” their children or the children of others. By doing so, their children gain an overall knowledge of the operations of the business and how the various departments interrelate.

For the World War II generation, it was considered “bad” to skip from company to company. Today, it is considered smart. Since people will skip from company to company, rather than seek greater specialization, why not seek to “learn” more than “earn.” In the short term, it may earn you less. In the long term, it will pay off in large dividends.

The main management skills needed for success are:

1-The management of cash flow.

2-The management of systems.

3-The management of people.

The most important specialized skills are sales and understanding marketing. It is the ability to sell–therefore, to communicate to another human being, be it a customer, employee, boss, spouse or child-that is the base skill of personal success. It is communication skills such as writing, speaking and negotiating that are crucial to a life of success. It is a skill that I work on constantly, attending courses or buying educational tapes to expand my knowledge.

As I have mentioned, my educated dad worked harder and harder the more competent he became. He also became more trapped the more specialized he got. Although his salary went up, his choices diminished. Soon after he was locked out of government work, he found out how vulnerable he really was professionally. It is like professional athletes who suddenly are injured or are too old to play. Their once high-paying position is gone, and they have limited skills to fall back on. I think that is why my educated dad sided so much with unions after that. He realized how much a union would have benefited him.

Rich dad encouraged Mike and me to know a little about a lot. He encouraged us to work with people smarter than we were and to bring smart people together to work as a team. Today it would be called a synergy of professional specialities.

Today, I meet ex-schoolteachers earning hundreds of thousands of dollars a year. They earn that much because they have specialized skills in their field as well as other skills. They can teach as well as sell and market. I know of no other skills to be more important than selling as well as marketing. The skills of selling and marketing are difficult for most people primarily due to their fear of rejection. The better you are at communicating, negotiating and handling your fear of rejection, the easier life is. Just as I advised that newspaper writer who wanted to become a “best-selling author,” I advise anyone else today.

Being technically specialized has its strengths as well as its weaknesses. I have friends who are geniuses, but they cannot communicate effectively with other human beings and, as a result, their earnings are pitiful. I advise them to just spend a year learning to sell. Even if they earn nothing, their communication skills will improve. And that is priceless.

In addition to being good learners, sellers and marketers, we need to be good teachers as well as good students. To be truly rich, we need to be able to give as well as to receive.

In cases of financial or professional struggle, there is often a lack of giving and receiving. I know many people who are poor because they are neither good students nor good teachers.

Both of my dads were generous men. Both made it a practice to give first. Teaching was one of their ways of giving. The more they gave, the more they received. One glaring difference was in the giving of money. My rich dad gave lots of money away. He gave to his church, to charities, to his foundation. He knew that to receive money, you had to give money. Giving money is the secret to most great wealthy families. That is why there are organizations like the Rockefeller Foundation and the Ford Foundation. These are organizations designed to take their wealth and increase it, as well as give it away in perpetuity.

My educated dad always said, “When I have some extra money, I’ll give it.” The problem was, there was never any extra. So he worked harder to draw more money in rather than focus on the most important law of money: “Give and you shall receive”.

Instead, he believed in “Receive and then you give”.

In conclusion, I became both dads. One part of me is a hard-core capitalist who loves the game of money making money. The other side is ‘: a socially responsible teacher who is deeply concerned with this ever-widening gap between the haves and have nots. I personally hold the archaic educational system primarily responsible for this growing gap.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

ویرایشگران این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.