مجموعه کارآگاه هرکول پوآرو ، کتاب 10 : مردی با کت و شلوار قهوه ای
دربارهی این کتاب:
What is strange about death in the subway? The police are sure that's an accident. But Anna Beddingfeld saw the murderer. She is confident about it and decides to find him. The note with the date and the address, which she found on the platform, helps her. She knows what to do. But Anna does not even suspect that there is one more victim. And what is the connection between these two people? The Man in the Brown Suit knows the answer. And Anna manages to find him... As always, Agatha Christie wrote an intriguing detective story. The author surprised her readers. The famous Belgian Hercule Poirot gave way to the tiny girl. And Anna proved to be a good detective. The fans of the series Bones will estimate this compelling novel.
این شامل 33 زیر است:
یک کارشناس انسانهای اولیهی پیر که میخواست به آفریقا بره، از ذاتالریه میمیره.
اَن با وکیل پدرش به لندن میره تا مدتی پیش اونا بمونه.
حادثهای در ایستگاه قطار روی داد و اَن شاهدش شد.
اَن به اداره کارآگاهی لندن میره و بازرس رو میبینه، ولی به این نتیجه میرسه که بازرس به درد نخوره.
اَن لرد نسبی، صاحب روزنامه رو راضی میکنه تا براش تحقیق کنه.
اَن به دیدن خونهی میل میره.
اَن قلعهی کیلمردن رو پیدا میکنه.
آقای پدلر با مرد جوونی که میگه از طرف آقای میلری اومده، آشنا میشه و قراره با هم به آفریقای جنوبی برن.
اَن به همراه آقای یوستس پدلر و دیگران با کشتی قلعهی کیلمردن سفر میکنه.
اَن جون مردی که نیمه شب به کابینش میاد رو نجات میده.
یه نفر کشوی اَن رو گشته.
پاگت میگه دیده چیچستر از کابین اَن بیرون میومده.
سرهنگ ریس داستان الماسهای دزدیده شده از دهبییر رو تعریف میکنه.
اَن و سوزان الماسها رو پیدا میکنن.
اَن و سوزان به این نتیجه میرسن که رایبورن، مرد با کت و شلوار قهوهای هست.
گای پاگت سعی میکنه اَن رو که بهش گفته بود اونو تو مارلو دیده، بکشه.
پاگت، در کیپتاون ریبورن رو به پلیس گزارش میده.
اَن در دستان دشمنه.
اَن تونست فرار کنه و فهمید چیچستر با "سرهنگ" کار میکنه.
اَن پیشنهاد آقای یوستس برای رفتن به رودزیا رو قبول میکنه.
اَن، خانم بلیر، آقای یوستس و ریس به رودزیا سفر میکنن.
اَن به دیلی باجت گزارش مینویسه.
اَن وقتی به دیدن هری ریبورن میره، مردی دنبالش میکنه و از لبهی آبشار میفته.
هری، اَن رو نجات میده و اَن مدتی در جزیره پیش هری میمونه و با کسی ارتباط برقرار نمیکنه.
هری داستانش رو برای اَن تعریف میکنه.
به هری و اَن در جزیره حمله میشه و به لیوینگستون فرار میکنن.
آقای یوستس با تلگرافی از طرف سوزان، میفهمه اَن سالمه.
اَن میفهمه چرا پاگت در مارلو بود.
اَن میفهمه آقای یوستس پدلر، سرهنگ هست.
اَن و هری به سرهنگ ریس کمک میکنن آقای یوستس رو بگیره.
آقای یوستس فرار میکنه، و اَن میفهمه هری، در واقع جان اردسلی هست.
هری از اَن میخواد باهاش در جزیره زندگی کنه.
اَن نامههای سوزان و آقای یوستس رو میخونه.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.