یک آگهی عجیب در روزنامه محلی چاپ شده و یک قتل رو اعلام کرده.

ساعت شش و نیم چراغ‌ها خاموش شد و یک نفر اومد و کسی مرد.

بازرس کرادوک مسئول رسمی پرونده هست و تحقیقاتش رو شروع کرده.

بازرس کرادوک با تک تک افرادی که در زمان جرم در اتاق حضور داشتن مصاحبه می‌کنه.

خانم مارپل به پلیس میگه، کس دیگه‌ای از رودی خواسته بوده بره اونجا و ادای سرقت دربیاره.

یک پسر و دختر جوون هستن که از مرگ خانم بلکلاک خیلی سود می‌برن. بازرس فکر می‌کنه اونها وانمود می‌کنن اقوام خانم بلکلاک هستن.

خانم مارپل به همه‌ به عنوان مظنون فکر می‌کنه و با آدم‌های دیگه مقایسه‌شون می‌کنه.

خانم بانر قرص‌های خانم بلکلاک رو خورد و مرد. یک نفر عکس‌های سونیا رو از آلبوم برداشته.

خانم مارگاتروید که تنها شخصی بوده که می‌تونسته داخل اتاق رو ببینه، به یاد میاره که کسی تو اتاق نبود.

خانم مارگاتروید به قتل میرسه و خانم مارپل رو نمی‌تونن پیدا کنن. همچنین می‌فهمن که جولیه سیمونز، در واقع اما استمفوردیس هست.

همه فهمیدن که قاتل خانم بلکلاک بوده. خواهر خانم بلکلاک اصلی.

خانم مارپل توضیح میده که چطور فهمیده شارلوت بلکلاک قاتله و نقشه‌ی دستگیریش رو کشیده.