مجموعه کارآگاه مارپل ، کتاب 5 : چهار و پنجاه دقیقه در پدینگتون
دربارهی این کتاب:
Miss Marple is a fragile and a kind woman with a very sharp mind. When her friend Mrs Elspeth McGillicuddy came to her and told her a terrifying story, they had to call the police. Elspeth was travelling by train and when she suddenly woke up at midnight, she unexpectedly saw a horrible scene – a man was strangling a woman in the train that was passing by. Witnesses started to call for help, but a conductor didn't believe her and just thought that crazy woman had a nightmare. Nobody really believed in this story at the police either, because there are weren't any reports about a the crime at the train. As soon as Mrs McGillicuddy finished her story, Miss Marple had already had some ideas about this crime. And while Elspeth was still crying and complaining that nobody believed her, Miss Marple was already considering how the criminal got rid of the corpse.
این شامل 27 زیر است:
خانم مکگلاکادی درحالیکه با قطار به روستای جین مارپل میرفت، در قطار دیگه، شاهد یک قتل شد.
خانم مارپل و خانم مککلاگادی دربارهی قتل در قطار پیش پلیس میرن و تحقیقات پلیس بی نتیجه به پایان میرسه.
خانم مارپل درباره چگونگی وقوع قتل فکری به ذهنش رسیده، ولی برای اثبات فکرش نیاز به کمک داره.
لوسی آیلسبارو در روترفورد هال شروع به کار میکنه و اطلاعات اعضای خانواده رو جمع میکنه.
لوسی یه تیکه از کت پوست رو روی بوتهها پیدا کرد و نوهی آقای کراکنتروپ، لوسی رو به انباری برد که یه تابوت بزرگ بود و لوسی تونست درش رو باز کنه.
لوسی جسد زن رو تو تابوت سنگی انبار پیدا کرد و به پلیس خبر داد و پلیس اومد و اعضای خانواده هم خبردار شدن.
بقیهی اعضای خانوادهی کراکنتورپ رسیدن و بازجویی پلیس انجام شد.
پلیس میگه که زن کشته شده از لندن اومده و احتمالاً فرانسوی هست.
پلیس با اعضای خانوادهی کراکنتروپ صحبت کرد، ولی هیچ کدوم از اونها زن مرده رو نمیشناسن.
بازرس کرادوک به دیدن خانم مارپل میره.
اِما به دکتر میگه که برادر کشته شدهاش در جنگ یک دوست دختر فرانسوی داشت و ممکنه زن به قتل رسیده اون باشه.
آقای کراکنتروپ پیر از لوسی میخواد باهاش ازدواج کنه و اِما دربارهی کسی که ادعا میکرد زن برادر مردهاش هیت، به پلیس گفت.
خانم مارپل به صرف چای به خونهی کراکنتروپها رفت و آلفرد هم از لوسی خواست باهاش ازدواج کنه.
بازرس به پاریس رفت تا زن مرده رو به عنوان رقاص باله شناسایی کنه، ولی هنوز مطمئن نیست.
بازرس با هارولد و آلفرد صحبت میکنه و ازشون میخواد بگن بیستم دسامبر کجا بودن. ولی آلفرد گفت به خاطر نمیاره کجا بوده.
خانم مارپل، لوسی و بازرس دربارهی قتل با هم صحبت میکنن.
الکساندر و جیمز یک پاکت نامه به آدرس مارتین کراکنتراپ پیدا میکنن و به بازرس میدن.
پاکت نامهی خالی که پسرها پیدا کرده بودن و بودن آنا استراویسکا در تعطیلات، نشون میده اونی که توی تابوت سنگی بود، به احتمال زیاد مارتین بوده.
همهی اعضای خانوادهی کراکنتراپ از آرسنیک مسموم شدن و آلفر به خاطرش مرد.
آقای کراکنتراپ پیر از مرگ آلفرد به نظر خوشحال میرسه، برای اینکه نمیتونه چیزی از پولش ارث ببره.
برایان ایستلی به لوسی میگه چقدر این خونه رو دوست داره و میخواد الکساندر صاحب این خونه بشه.
لیدی استودارت وست، به دیدن اما میاد و میگه که مارتین، دوستدختر برادر اما بوده. پس اونی که در تابوت سنگی پیدا شده، مارتین نیست.
زن هارولد برگشته خونه و هارولد بستهای قرص از طرف دکتر کوئیمپر دریافت کرده.
هارولد هم از مسمومیت ناشی از قرصها مرد و خانم مارپل میگه میدونه زن به قتل رسیده کیه.
لوسی و خانم مارپل به این نتیجه رسیدن که قاتل ممکنه برایان ایستلی باشه.
دوست خانم مارپل، دکتر کوئیمپر رو که زنش رو در قطار میکرد، شناخت.
خانم مارپل به دوستش توضیح داد که دکتر کوئیمپر چرا و چطور مرتکب قتلها شده.
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.