سرفصل های مهم
عروسی
توضیح مختصر
لرد آرتور و سبیل ازدواج میکنن.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل هشتم
عروسی
عروسی سه هفته بعد برگزار شد. رئیس چیچستر مراسم رو اجرا کرد. همه موافق بودن که لرد آرتور و سبیل فقط یک زوج زیبا نیستن، بلکه خوشبخت هم هستن. لرد آرتور هیچ پشیمانی نداشت و سبیل شریک بینقصی بود. همدیگه رو زیاد دوست داشتن. واقعیت رمانتیک بودن رو نکشت، بنابراین همیشه احساس جوانی میکردن.
چند سال بعد، بانو وایندرمر به دیدارشون رفت. حالا دو تا بچهی زیبا داشتن، یک پسر و یک دختر. بانو وایندرمر و سبیل در باغچه صحبت میکردن. “آقای پاجر رو به خاطر داری؟” بانو وایندرمر پرسید. “چه مرد وحشتناکی بود!”
میخواست از من پول قرض بگیره. فریبکار هم بود. بعد از اون هیچ وقت به کفبینی اعتقاد پیدا نکردم.
سبیل جواب داد: “هیچ وقت کفبینی رو اینجا مورد انتقاد قرار نده، بانوان وایندرمر. آرتور کاملاً بهش معتقده.”
“من اعتقاد ندارم!” بانوان وایندرمر گفت.
“حالا اومد. میتونید ازش بپرسی.” سبیل به همسرش لبخند زد. بانو وایندرمر پرسید: “لرد آرتور، بهم بگو چرا به کفبینی اعتقاد داری؟”
لرد آرتور گفت: “چون تمام شادی زندگیم رو به من داده.” اضافه کرد: “سبیل رو به من داد.”
“چه مزخرفاتی!” بانو وایندرمر داد زد. “در عمرم هرگز چنین مزخرفاتی نشنیده بودم.”
متن انگلیسی فصل
PART EIGHT
The Wedding
The wedding took place three weeks later. The Dean of Chichester read the service. Everyone agreed that Lord Arthur and Sybil were not only a beautiful couple but a happy one, too. Lord Arthur had no regrets and Sybil was a perfect partner. They loved each other greatly. Reality did not kill romance and so they always felt young.
Some years later Lady Windermere visited them. They now had two beautiful children, a boy and a girl. In the garden, Lady Windermere and Sybil were talking. ‘Do you remember Mr Podgers?’ Lady Windermere asked. ‘What a horrible man he was!
He wanted to borrow money from me. He was an impostor, too. I never believed in chiromancy after him.’
‘Never criticise chiromancy here, Lady Windermere,’ Sybil replied. ‘Arthur believes in it totally.’
‘I don’t believe it!’ said Lady Windermere.
‘Here he is now. You can ask him.’ Sybil smiled at her husband. ‘Lord Arthur, tell me why you believe in chiromancy,’ demanded Lady Windermere.
‘Because it gave me all the happiness of my life,’ said Lord Arthur. ‘It gave me Sybil,’ he added.
‘What nonsense!’ cried Lady Windermere. ‘I’ve never heard such nonsense in all my life.’
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.