سرفصل های مهم
فصل 09
توضیح مختصر
پیتر جین رو ترک میکنه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل دهم
“به خیال خودت چیکار داری میکنی؟”
“ما دلیل خوبی برای گشتن آپارتمان مارلو داشتیم … “
“دربارهی مارلو حرف نمیزنم! چرا آمسون پروندههای شفرد رو نگاه میکنه؟ به قدری از پیدا کردن قاتل عاجز شدی که اون رو متهم میکنی؟”
“من دیشب با آمسون حرف زدم … “
“ولش کن، جین! هیچ مدرکی وجود نداره که شفرد درگیر بوده.”
“متأسفم، ولی من فکر میکنم … “
اجازه نداد جین حرفش رو تموم کنه.
“تو همه جای کشور رفتی و سعی کردی مدرکی علیه یکی از بهترین افسرانی که من تا حالا باهاش کار کردم پیدا کنی. من سر کارآگاه افسر هیکاک رو میارم تا پرونده رو به دست بگیره. همین که برسه، تو رو از پرونده کنار میذارم.”
وقتی جین دفتر کرنان رو ترک میکرد، آمسون بدو به طرفش اومد.
“یک قتل دیگه پیدا کردیم که با بقیه مرتبط هست. در سال ۱۹۸۷ در بلکبرن اتفاق افتاده. معنیش اینه که هر سال یک قتل اتفاق افتاده، به غیر از زمانی که مارلو در زندان بود. همه در اتاق جلسه منتظرت هستن.”
“شفرد چی؟
تنیسون پرسید:
این قتل رو هم اون تحقیق کرده؟”
“نه.”
تنسون گفت: “خوبه.”
حداقل ۳۰ نفر منتظرش بودن. بعضی از اونها قهوه میخوردن، برخی ساندویچ میخوردن بقیه صحبت میکردن. صدا خیلی بلند بود.
بورکین و دو افسر دیگه بعد از تنیسون وارد شدن. با سرپرست در طبقهی بالا بودن.
“چه اتفاقی افتاد؟”مادیمن پرسید:
“برای صمیمیت زیاد با بعضی از فاحشهها تو دردسر افتادیم. این بار فقط هشدار بود. فکر میکنم تنیسون حمایتمون کرده. شاید گذشته از همهی اینها اونقدرها هم بد نیست. شنیدید
میگن هیکاک ممکنه پرونده رو در دست بگیره.”
تنیسون داد زد: “لطفاً ساکت. حالا نیاز هست دوباره به این پرونده نگاه کنیم. شاید چیزی رو از قلم انداختیم.”
آمسون ویدیویی رو روشن کرد که اجساد دخترهایی که به قتل رسیدن رو نشون میداد.
“کارن هوارد، قربانی اول،
جسدش در آپارتمان دلا مورنای پیدا شده و به جای اون اشتباه گرفته شده بود. به جاهای روی بازوهاش نگاه کنید قربانی بعدی دلا مورنای بود. حدود ۶ هفته قبل از کارن کشته شده و جسدش در یک مزرعه پنهان شده بود. به جاهای روی بازوهاش نگاه کنید تقریباً شبیه جاهای روی جسد کارن هستن. جین شارپ در سال ۱۹۸۴ در اولدهام کشته شده. دوباره به جاها و برشها دقت کنید. آنجلا سیمسون در پارکی در سال ۱۹۸۵ به قتل رسیده.” عکسی از یک دختر جوان نشان داد. “آرایشگر مو بود. داشت ازدواج میکرد. در طول تحقیقات با مارلو مصاحبه شده. در هتلی با فاصلهی ۵۰ یاردی از پارکی میموند که آنجلا پیدا شده بود. هیچ نشانی روی بازوهاش نبود ولی اینجا رو ببینید.”
عکسی از جسد آنجلا نشون داد. “گره طنابی که دستهاش بسته شدن، مثل بقیه است. دختر پنجم شارون رید بود. ۱۶ ساله بود هنوز مدرسه میرفت. شغلی پاره وقت در مغازه زیبایی داشت … “
وقتی حرفش رو تموم کرد، وقفهای برای ناهار دادن. مردها وقتی غذاشون رو میخوردن به بحث دربارهی پرونده ادامه دادن. بورکین داشت با مادیمن من حرف میزد.
“من هفتههاست که مارلو رو تعقیب میکنم. مردی صمیمی هست هر روز با ما حرف میزنه. فقط به خاطر اینکه در منطقهای بوده که قتل اتفاق افتاده، معنیش این نیست که اون مجرمه.”
آمسون گفت: “گرچه میدونیم دربارهی گاراژ دروغ گفته.”
“آره ولی ما فقط حرف رجینالد مککنی رو در این باره داریم.”
یک نفر تنیسون رو صدا زد. کرنان میخواست باهاش حرف بزنه.
بورکین گفت: “انگار قراره رئیس از پرونده کنار گذاشته بشه.”
مائورین هاورز دید تنیسون در دستشویی خانمها قایم شده.
“هیکاک یک مرد درشت مو قرمز هست؟ پیش فرمانده و کرنان هست. دنبال تو میگردن.”
تنیسون گفت: “پس مجبورن پیدام کنن.”
برگشت اتاق جلسه تا به صحبت با مردها ادامه بده.
“خوب! حالا شش قربانی داریم، ولی هیچ ارتباط واقعی بین اونها وجود نداره. همدیگه رو نمیشناختن،
شبیه هم نبودن، در سنهای متفاوت بودن و شغلهای متفاوتی داشتن. تنها حلقه مارلو هست که وقتی به قتل رسیدن در اون منطقه بوده. اون همهی این شش نفر رو کشته؟ ما چیزی رو از قلم انداختیم یک حلقهی دیگه رو؟”
مادیمن دست تکون داد تا توجه تنیسون رو جلب کنه.
“یک شاهد گفته که شنیده مردی اسم کارن رو صدا زده،
مثل جنی. زنی که بهش حمله شده، پائولین گلینگ، گفت مرد اسمش رو میدونست.”
آمسون گفت: “میدونم منظورت چی هست؟” اسمهاشون رو از کجا میدونست؟”
هاورز جمعیت رو کنار زد و رفت جلو. دستش رو برد بالا انگار میخواست چیزی بگه بعد دوباره دستش رو آورد پایین. نزدیکتر شد و بازوی تنیسون رو لمس کرد.
“رئیس …
ممکنه دیوانهوار به نظر برسه، ولی … “
تنیسون گفت: “هر چیزی ممکنه کمک کنه. چی داری؟”
“ارتباطی بین بقیه هست.”
“با مارلو؟”
“نه، با مویرا هنسون. وقتی از مویرا بازجویی کردم گفت شغل نداره. حدود ۱۵ سال قبل به عنوان فاحشه دستگیر شده بود و بعداً گفت به عنوان آرایشگر کار میکرده. اگه وقتی با مارلو سفر میکرد، کار میکرد، پس شاید دخترها رو به واسطهی . ملاقات کرده.”
تنیسون گفت: “آفرین. بررسیش میکنیم.”
جونز اومد داخل و اوراقی دستش بود.
“این ممکنه به درد بخوره، رئیس. من آدرس مارلو رو کنترل کردم سه سال هست که در این خونه زندگی میکنه. قبل از اون نزدیک ایستگاه سنت پانکراس زندگی میکرد. ۱۲ سال هست که ماشینش رو داره. ممکنه گاراژی نزدیک خونهی قدیمی داشته باشه.”
تلفن زنگ زد. مادیمن به تلفن جواب داد. “رئیس؟ طبقهی بالا میخوانت. بهشون بگم اینجایی؟”
“نه! برو و مویرا رو بیار.”
مویرا از اینکه میبردنش پاسگاه خوشحال نبود.
“این بار چی میخواید؟” داد زد:
مارلو تا بیرون از خونه دنبالش کرد. “من رو هم میخواید؟”
تنیسون از ماشینش پیاده شد. “اینبار نه، جورج.”
مارلو رو در حالی که سعی میکرد بفهمه چه خبره، اونجا سر پا ترک کردن.
تنیسون کنترل کرد کرنان از پاسگاه رفته باشه، بعد رفت با مویرا مصاحبه کنه.
“من سر کارآگاه افسر تنیسون هستم. به خاطر اینکه موافقت کردی به سؤالاتم جواب بدی، ازت ممنونم … “
مویرا حرفش رو قطع کر موافقت نکردم. شما وادارم کردید.”
تنیسون یک پرونده رو باز کرد. “شانزدهم ژانویه اومدی اینجا، درسته؟”
“اگه اینطور میگی.”
“گفتی شغل نداری.”
“بله. این چه ربطی به چیزی داره؟”
تنیسون یک ورق دیگه بیرون آورد. “در سال ۱۹۷۵ ما باهات مصاحبه کردیم. گفتی آرایشگر هستی.”
“خوب؟”
“آرایشگر مو هم بودی؟”
مویرا داشت اذیت میشد. “نه.”
“ولی تو آرایشگری؟”
“آره.
به شکل زنندهای گفت:من صورت، دست و ناخنهای آدمها رو درست میکنم. تو هم میتونی با کمی کمک انجام بدی.”
“میخوام بدونم در این تاریخها کجا بودی.” تنیسون تاریخ قتلها رو لیست کرد.
“نمیدونم!”
مویرا داد زد:
“اینها تاریخهایی بودن که جورج به وارینگتون، اولدهام، برنلی و راکدال سفر کرده.”
مویرا بالا رو نگاه کرد. “در این صورت من هم همراهش بودم. من همیشه باهاش سفر میکنم.”
“پس در این تاریخها با جورج بودی؟ تو هم کار میکردی؟”
“بله گاهی. وقتی در این مکانها هستم، در مغازههای زیبایی کار میکنم.”
تنیسون گفت: “من لیستی از تمام مشتریهات میخوام.”
نیم ساعت بعد مویرا کم کم خسته به نظر میرسید.
“من لیستی از تمام مشتریانم تهیه کردم. میان پیش من تا ناخنهاشون رو لاک بزنم.”
“منظورت چیه؟” تنیسون پرسید:
مویرا دستهای خودش رو نشون داد. “میبینی ناخنهام واقعی به نظر میرسن، ولی نیستن. ناخن مصنوعی که روشون لاک زده شده.”
تنیسون گفت: “جالبه. ناخنهای پائولین گلینگ رو هم درست کردی؟”
مویرا جواب داد: “نمیدونم. من لیستی از مشتریانم دارم اسم همشون رو به خاطر نمیارم.”
“مطمئناً پائولین رو به خاطر میاری. زنیه که جورج به خاطر حمله بهش به زندان فرستاده شد.” تنیسون عکسی از پائولین رو روی میز به طرف مویرا هل داد.
مویرا نخواست به عکس نگاه کنه.
“نه! اون دروغ گفت. جورج هیچ کاری باهاش نکرده.”
“دلا مورنای چی؟ اونم مشتریت بود؟” تنیسون یک عکس دیگه به طرفش هل داد.
“نه!”
“نگاش کن، مویرا. دلا مورنای.”
“نمیشناسمش.”
“نه؟ تو گفتی جورج شب سیزدهم ژانویه ساعت ده و نیم اومد خونه … “
مویرا شروع به نبرد کرد. “ببین، بسه دیگه. یا میذاری من برم خونه یا میخوام وکیلم بیاد.”
“ماشین جورج کجاست، مویرا؟ ما میدونیم اون یک گاراژ داره. کجاست؟ پیداش میکنیم، مویرا. فقط مسئلهی زمانه.”
تنیسون ایستاد.
“باشه حالا میتونی بری. ولی میخوام دوباره باهات حرف بزنم.”
وقتی مویرا رسید خونه، صبح بود. جورج براش یک فنجان قهوه درست کرد.
پرسید:
“چی میخواست بدونه.”
مویرا پرسید: “خودت چی فکر میکنی؟” رفت تو اتاق خواب و بلوز و دامنش رو در آورد. مارلو دنبالش رفت.
“در پاسگاه پلیس چه اتفاقی افتاد؟”
“دربارهی پائولین گلینگ از من سؤال کردن. همش دربارهی اون از من سؤال میپرسیدن. من ازت حمایت کردم، جورج ولی اگه بفهمم به من دروغ گفتی … “
“من هرگز بهت دروغ نگفتم، مویرا. تو اینو میدونی.” دستش رو دراز کرد تا نوازشش کنه، ولی مویرا دستش رو کنار زد.
“ماشین کجاست، جورج؟”
“دزدیده شده. نمیدونم کجاست.”
“اینجا نبود، جورج. تو اون شب بدون ماشین اومدی خونه. به خاطر میارم، چون موهات خیس بود و گفتی بارون میباره.” برگشت و بهش نگاه کرد. “تو گاراژه؟ به خاطر اون ماشین گیرت میندازن. اگه پلیس پیداش کنه، میتونن مطمئن بشن که مدرکی توش پیدا میکنن. میخوان تو رو گیر بندازن.”
“رئیس! چند تا عکس جدید از کارن رسیده.”
تنیسون از آینهای که جلوش موهاش رو شونه میکرد، برگشت. “تو راهم.”
“همه در اتاق جلسه منتظرن. و …
کرنان هم اونجاست.”
تنیسون نگران شد. “باشه.”
وقتی وارد اتاق جلسه شد، کرنان وسط افسران ایستاده بود. لحظهای که تنیسون وارد اتاق شد، همه حرف زدن رو قطع کردن.
“میخواستی من رو ببینی، آقا؟”
“فقط برای چند دقیقه.” کرنان به در اشاره کرد و به آمسون گفت ادامه بده.
کرنان گفت: “وقتی اومدم این روی میز من بود و یک ورق کاغذ داد دست تنیسون. “افسران تیمت صد در صد حمایتت کردن. همه این ورق رو امضا کردن تا بگن نمیخوان هیکاک مسئولیت پرونده رو بر عهده بگیره. تو از این خبر داشتی؟”
همهی مردهای تیم امضا کرده بودن. چشمهای تنیسون پر از اشک شدن.
“نه …
نه، نمیدونستم.”
“خوششانسی.”
“ربطی به شانس نداره، آقا. ما سخت با هم روی این پرونده کار کردیم.”
کرنان لبخند زد. “هر اطلاعاتی داشتید، بلافاصله بهم خبر بده.”
تنیسون برگشت به اتاق. مردها به حرفهای مائورین هاورز گوش میدادن.
“این عکسها روزی که کارن مُرد، گرفته شدن. میتونید ببینید که ناخنهاش کوتاه بودن،
ولی این عکسها یک هفته قبل گرفته شدن. ناخنهاش رو ببینید.”
ناخنهاش بلند و قرمز بودن.
آمسون رو کرد به جونز. “با دوستانش در آپارتمان صحبت کن. ببین ناخنهاش رو کجا لاک زده.”
تمام افسران برگشتن تا عکسها رو بررسی کنن. هیچ کدوم از اونها به تنیسون نگاه نکردن. تنیسون که خیلی خجالتزده شده بود، رفت وسط اتاق.
“فقط میخوام بگم چقدر به خاطر کاری که کردید، به خاطر حمایتتون از من قدردان هستم … “
مادیمن دوید داخل اتاق و حرفش رو قطع کرد. “مظنون و دوستدخترش خونهشون رو ترک میکنن، رئیس.”
جونز برگشت پیش تنیسون. با دوست کارن تلفنی صحبت کرده بود. “کارن ناخنهاش رو در مغازهای در کاونت گاردن لاک زده بود.”
آمسون گفت: “برو اونجا. راسپر رو با خودت ببر.”
تنیسون گفت: “باشه بیا بریم. آمسون تو با من بیا.”
بعد از یک لحظه اتاق خالی بود، به جز مائورین هاورز. به عکسهای کارن هوارد نگاه کرد. صورت زیبایی داشت، جوان و معصوم.
مهمترین چیز برای مائورین و هر کس دیگهای در تیم این بود که قاتل رو قبل از اینکه دختر دیگهای بمیره، بگیرن.
متن انگلیسی فصل
‘What do you think you’ve been doing?’ Kernan demanded.
‘We had good reason to search Marlow’s apartment.’
‘I’m not talking about Marlow! Why has Amson been looking through Shefford’s files? Are you so desperate to find a murderer that you’re accusing him?’
‘I talked to Amson last night.’
‘Leave it, Jane! There’s no evidence that Shefford was involved.’
‘I’m sorry, but I think.’
He did not let her finish.
‘You’ve been all over the country trying to find evidence against one of the best officers I’ve ever worked with. I’m bringing in Chief Detective Officer Hickock to take over. As soon as he arrives, you’re off the case.’
Amson came running down towards her as she left Kernan’s office.
‘We’ve found another murder that links with the others. It happened in Blackburn in 1987. That means there’s been one murder every year except for the time Marlow was in prison. Everyone is waiting for you in the meeting room.’
‘What about Shefford?’ Tennison asked. ‘Did he investigate this murder as well?’
‘No.’
‘Good,’ Tennison said.
At least thirty people were waiting for her. Some of them were drinking coffee and eating sandwiches; the rest were talking. The noise was very loud.
Burkin and two other officers came in after Tennison. They had been upstairs with the superintendent.
‘What happened?’ Muddyman asked.
‘We got into trouble for being too friendly with some of the prostitutes. Only a warning this time. I think Tennison gave us some support. Maybe she’s not so bad after all. Have you heard? They’re saying that Hickock might be taking over the case.’
‘Quiet, please,’ Tennison shouted. ‘Now, we need to look at this case again. Perhaps we’ve missed something.’
Amson switched on a video which showed the bodies of the girls who had been murdered.
‘Karen Howard, the first victim. Her body was found in Della Mornay’s apartment and mistaken for her. Look at the marks on her arms. The next victim was Della Mornay. She was killed about six weeks before Karen and her body was hidden in a field.
Look at the marks on her arms - almost the same as those on Karen’s body. Jeannie Sharpe, killed in Oldham in 1984. Again, note the marks and cuts. Angela Simpson, murdered in a park in 1985.’ He showed a picture of a pretty young girl. ‘She was a hairdresser. She was getting married.
Marlow was interviewed during the investigation. He was staying in a hotel fifty yards away from the park where Angela was found. There were no marks on her arms, but look at this.’
He showed a photograph of Angela’s body. ‘The knot in the rope which tied her hands is the same as the others. The fifth girl was Sharon Reed. She was sixteen, still at school. She worked part-time in a beauty shop.’
When he finished they stopped for lunch. The men continued discussing the case as they ate their meal. Burkin was talking to Muddyman.
‘I’ve been following Marlow for weeks. He’s a friendly man, he talks to us every day. Just because he was in the area when the murders happened doesn’t mean that he’s guilty.’
‘We know he lied about the garage, though,’ Amson said.
‘Yeah, but we only have the word of Reginald McKinney about that.’
Someone called for Tennison. Kernan wanted to speak to her.
‘Looks like the boss is going to be taken off the case,’ Burkin said.
Maureen Havers found Tennison hiding in the ladies toilet.
‘Is Hickock a big, red-haired man? He’s in with the commander and Kernan. They’re looking for you.’
‘Then they’ll have to find me,’ Tennison said.
She went back to the meeting room to continue talking to the men.
‘Right! We now have six victims but no real connection between them. They didn’t know each other. They didn’t look like each other, they were different ages, had different jobs.
The only link is that Marlow was in the area when they were murdered. Did he kill all six? Have we missed some-thing, another link?’
Muddyman waved to get Tennison’s attention.
‘A witness said they heard a man call out Karen’s name. The same with Jeannie. The woman who was attacked, Pauline Gilling, she said the man knew her name.’
‘I see what you mean,’ Amson said. ‘How did he know their names?’
Havers pushed to the front of the crowd. She put up her hand as if she wanted to say something, then lowered it again. She moved closer and touched Tennison’s arm.
‘Boss. this may be crazy but.’
‘Anything might help,’ Tennison said. ‘What have you got?’
‘There is a connection between the others.’
‘To Marlow?’
‘No, to Moyra Henson. When I questioned Moyra she said she didn’t have a job. About fifteen years ago she was arrested as a prostitute and then she said she worked as a beautician. If she worked when she travelled with Marlow, then perhaps he met the girls through her.’
‘Good for you!’ Tennison said. ‘We’ll check it out.’
Jones came in carrying some papers.
‘This might be useful, boss. I’ve checked Marlow’s address, He’s lived in this house for three years. Before that he lived near St Pancras Station. He’s had his car for twelve years. He might have a garage near his old house.’
The phone rang. Muddyman answered it. ‘Boss? You’re wanted upstairs. Shall I tell them you’re here?’
‘No! Go and bring Moyra in.’
Moyra was not happy at being taken to the station.
‘What do you want this time?’ she shouted.
Marlow followed her out of the house. ‘Do you want me as well?’
Tennison got out of her car. ‘Not this time, George.’
They left him standing there, trying to understand what was happening.
Tennison checked that Kernan had left the station, then went to interview Moyra.
‘I am Chief Detective Officer Tennison. Thank you for agreeing to answer our questions.’
‘I didn’t agree. You made me,’ Moyra interrupted.
Tennison opened a file. ‘You came here on the sixteenth of January, is that correct?’
‘If you say so.’
‘You said that you didn’t have a job.’
‘Yes. What’s that got to do with anything?’
Tennison took out another sheet of paper. ‘In 1975 we interviewed you. You said then that you were a beautician.’
‘So?’
‘Were you also a hairdresser?’
Moyra was getting annoyed. ‘No.’
‘But you are a beautician?’
‘Yeah! I do people’s faces, hands, nails. You could do with some help,’ she said nastily.
‘I want to know where you were on these dates.’ Tennison listed the dates of the murders.
‘I don’t know!’ Moyra shouted.
‘They were dates when George travelled to Warrington, Oldham, Burnley, Rochdale.’
Moyra looked up. ‘Oh, in that case I was with him. I always travel with him.’
‘So on those dates you were with George? Were you working as well?’
‘Yes, sometimes. I work in beauty shops when I’m in those places.’
‘I want a list of all your customers,’ Tennison said.
Half an hour later, Moyra was beginning to look tired.
‘I’ve made a list of all my customers. They come to me to have their nails painted.’
‘What do you mean?’ Tennison asked.
Moyra showed her own hands. ‘See, my nails look real but they’re not. The false nail is painted on.’
‘Interesting,’ Tennison said. ‘Did you do Pauline Gilling’s nails?’
‘I don’t know,’ Moyra replied. ‘I have a lot of customers, I can’t remember all their names.’
‘Surely you’d remember Pauline. She’s the woman George was sent to prison for attacking.’ Tennison pushed a photograph of Pauline across the table.
Moyra refused to look at the picture.
‘No! She lied. George didn’t do anything to her.’
‘What about Della Mornay? Was she your customer?’ Tennison pushed another photograph across.
‘No!’
‘Look at her, Moyra. Della Mornay.’
‘I don’t know her.’
‘No? You said that George came home on the night of the thirteenth of January at ten thirty.’
Moyra began to fight back. ‘Look, I’ve had enough. Either you let me go home or I want my lawyer here.’
‘Where is George’s car, Moyra? We know he has a garage. Where is it? We’ll find it, Moyra. It’s just a question of time.’
Tennison stood up.
‘OK, you can go now, but I’ll want to talk to you again.’
It was morning when Moyra got home. George made her a cup of coffee.
‘What did she want to know?’ he asked.
‘What do you think?’ Moyra asked. She went into the bedroom and took off her blouse and skirt. Marlow followed her.
‘What happened at the police station?’
‘They asked me about Pauline Gilling. They kept asking me about her. I’ve supported you, George, but if I find out you’ve been lying to me.’
‘I’ve never lied to you, Moyra. You know that.’ He reached out to touch her but she pushed his hand away.
‘Where’s the car, George?’
‘It was stolen. I don’t know where it is.’
‘It wasn’t here, George. You came home that night without it. I remember because your hair was wet and you said it was raining.’ She turned and looked at him. ‘Is it in the garage? They’re going to get you because of that car. If the police find it they can make sure that they “find” evidence in it. They want to get you.’
‘Boss! Some new photographs of Karen have arrived.’
Tennison turned away from the mirror where she had been brushing her hair. ‘I’m on my way.’
‘Everybody is waiting for you in the meeting room. And. Kernan is there.’
Tennison looked worried. ‘OK.’
When she went into the meeting room, Kernan was standing in the middle of the officers. The moment she entered the room everybody stopped talking.
‘You wanted to see me, sir?’
‘Just for a few minutes.’ Kernan pointed to the door and told Amson to carry on.
‘This was on my desk when I came in,’ Kernan said, handing her a sheet of paper. ‘The officers on your team have supported you one hundred per cent. They all signed this paper to say that they don’t want Hickock to take over. Did you know about this?’
Every single man on the team had signed. Tennison’s eyes filled with tears.
‘No. No, I didn’t.’
‘You’re lucky.’
‘Luck had nothing to do with it, sir. We’ve worked hard together on this case.’
He smiled. ‘Let me have any new information straight away.’
Tennison went back into the room. The men were listening to Maureen Havers.
‘These photographs were taken on the day Karen died. You can see that her nails were short. But these photographs were taken a week before. Look at her fingernails.’
The nails were long and red.
Amson turned to Jones. ‘Speak to her friends at the apartment. Find out where she went to have her nails painted.’
All the officers turned to examine the photographs. None of them looked at Tennison. Very embarrassed, she walked to the centre of the room.
‘I just want to say how grateful I am for what you did, for supporting me.’ Muddyman ran in, interrupting her. ‘The suspect and his girlfriend are leaving their house, boss.’
Jones came back to Tennison. He had spoken to Karen’s friend on the telephone. ‘Karen had her nails done at a shop in Covent Garden.’
‘Get down there,’ Amson said. ‘Take Rosper with you.’
‘OK, let’s go,’ Tennison said. ‘Amson, you come with me.’
In a moment the room was empty except for Maureen Havers. She looked at the photographs of Karen Howard. She had a beautiful face, young and innocent.
The most important thing to Maureen and everyone else on the team was to catch the murderer before another girl died.