سرفصل های مهم
عکس
توضیح مختصر
مأموران میخوان مترجم صدای سخنگو رو تشخیص بده.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل چهارم
عکس
صبح روز بعد سیلویا در دفتر کوچیکی در ساختمان سرویس مخفی نشسته بود.
یه مأمور گفت: “دستهات رو بزار توی این دستگاه. چند تا سؤال ازت میپرسم. دستگاه پاسخهات رو کنترل میکنه.”
تابین و نیلز لاد از پشت یه پنجرهی یک طرفه تماشا میکردن.
لاد گفت: “اطلاعاتی دارم. پدر و مادرش در کوهستانهای ماکوا مزرعه داشتن. در سالهای دهه ۱۹۸۰ کوهستانها پر از شورشیان و سربازان بودن. پدر و مادرش خواهر کوچکترش رو از خونه میبردن مدرسه و اتفاقی توسط سربازان دکتر زومانی کشته شدن.”
تابین پرسید: “سیلویا چند سالش بود؟”
لاد جواب داد: “۱۲ یا ۱۳ ساله. هرگز فراموش نمیکنه یا دکتر زومانی رو نمیبخشه. فکر میکنم میخواد سازمان ملل متحد زومانی رو بفرسته دادگاه بینالمللی لاهه.”
مأمور وارد اتاق شد. به تابین گفت: “میتونید با من بیاید، آقا؟ من تست رو انجام دادم، ولی نتایج واضح نیستن. نمیدونم داره راست میگه یا دروغ.”
از اتاق خارج شدن. لاد سیلویا رو از پشت پنجره نگاه کرد و بعد آروم وارد دفتر شد و پشت سر سیلویا ایستاد.
سیلویا پرسید: “نتایج چطور بودن؟”
لاد جواب داد: “نمیدونم.”
سیلویا سریع برگشت. لاد لبخند زد و دستش رو دراز کرد.
“من نیلز لاد هستم، رئیس امنیت دکتر زومانی. من هم میخوام چند تا سؤال ازت بپرسم.” سیلویا وقتی سرش رو تکون میداد با دقت تماشاش کرد. لاد پرسید: “نظرت درباره دکتر زومانی چی هست، خانم بروم؟ باور داری که مرد خوبیه؟”
سیلویا گفت: “من به صلح و آرامش باور دارم. به همین دلیل هم در سازمان ملل متحد هستم.”
“تو سفیر نیستی. فقط مترجمی.” لحظهای مکث کرد، بعد ادامه داد. “یک زمزمه شنیدی. بنابراین احتمالاً برات سخت خواهد بود که کسی که حرف میزد رو بشناسی.”
سیلویا بهش نگاه کرد. آروم گفت: “شاید.”
یکمرتبه لاد بهش نزدیکتر شد. پرسید: “بهم بگو … برادر داری؟”
سیلویا ازش فاصله گرفت. در باز شد و تابین وارد شد. با عصبانیت به لاد نگاه کرد، بعد با سیلویا حرف زد.
“میتونی بری. یک مأمور تو رو بر میگردونه سازمان ملل متحد.”
سیلویا سریع از اتاق خارج شد و تابین رو کرد به لاد.
به سردی گفت: “از تست نتایج حاصل نشد. ولی حرفش رو باور میکنم. و سری بعدی که بخوای از یک آمریکایی در دفاتر سرویس مخفی ایالات متحده سؤال کنی، از من اجازه بگیر.”
وقتی سیلویا و لاد از ساختمان خارج میشدن، تابین و دات تصویر زومانی، ایکسولا و کومان-کومان رو به چند تا مأمور دیگه نشون دادن.
مأمور محمد گفت: “من از بروکلین هستم.”
“خیلیخب، مو. میتونی کومان-کومان رو دنبال کنی. تو و … “
یه مرد دیگه صحبت کرد. “وقتی اولین بار از ماتابو اومد من همراهش بودم.”
“خیلیخب، مأمور استروف، میتونی با مو کار کنی. حالا ایکسولا.” تابین ادامه داد: “سیآیای لیستی از دوستانش رو اینجا در آمریکا داره؛ به زودی به دست میاریمش. به معترضان هم نگاه میکنیم.”
پتیگرو وارد اتاق شد. به تابین گفت: “میخوام با تو و دات حرف بزنم.” از بقیهی مأموران فاصله گرفتن.
پتیگرو پرسید: “چه خبره؟”
تابین گفت: “فقط یک زمزمه شنیده. صدا رو تشخیص نمیده.”
پتیگرو گفت: “قاتلان این رو نمیدونن.”
تابین اعتراض کرد: “یه دقیقه صبر کن، جی. این سیلویا رو توی خطر میندازه. سعی میکنن جلوش رو بگیرن … “
پتیگرو با عصبانیت گفت: “فقط سه روز وقت داریم.” برگشت و دور شد.
یک ساعت بعد، تابین تماسی از نیلز لاد داشت.
“یه عکس برات میفرستم. میتونی از پشت و روش پرینت بگیری؟”
تابین جواب داد: “بله.” به کامپیوترش نگاه کرد و منتظر تصویر موند. ادامه داد: “گوش کن. به اسامی همه در سازمان ملل متحد نیاز دارم، کی در ۶ ماه اخیر از آفریقا رسیده و لیستی از هرکسی که در دفاتر متابو در اینجا هست.”
لاد پرسید: “چرا؟”
تابین گفت: “میخوایم مترجم به صداهاشون گوش بده.”
لاد به آرومی گفت: “فقط یک زمزمه بود … “
“میخواد امتحان کنه. فکر میکنه میتونه صدا رو تشخیص بده.”
لاد یک دقیقهای ساکت بود، بعد گفت: “عکس رو داری؟ با دقت بهش نگاه کن. اعتراضی علیه زومانیه. سخنگو آجنا ایکسولاست. به جمعیت نگاه کن . با دقت نگاه کن.”
یک زن سفید جوان توی جمعیت بود. عکس واضح نبود. سیلویا بود؟
متن انگلیسی فصل
CHAPTER FOUR
The Photo
The next morning, Silvia sat in a small office in the Secret Service building.
“Put your hand in this machine,” an agent said. “I’m going to ask you some questions. The machine will check your answers.”
Tobin and Nils Lud watched through a one-way window.
“I have some information,” Lud said. “Her parents had a farm in the Mukwa Mountains. In the 1980s, the mountains were full of rebels and soldiers. Her parents were driving her younger sister home from school, and they were killed by accident, by Dr. Zuwanie’s soldiers.”
“How old was Silvia” Tobin asked.
“Twelve or thirteen,” Lud replied. “She will never forget - or forgive - Dr. Zuwanie. I think she wants the U.N to send him to the ICC.”
The agent came into the room. “Can you come with me, sir” he said to Tobin. “I’ve done the test, but the results aren’t clear. I don’t know if she’s telling the truth.”
They left the room. Lud watched Silvia through the window, and then he went quietly into the office and stood behind Silvia.
“How were the results” she asked.
“I don’t know,” Lud replied.
Silvia turned quickly. Lud smiled and held out his hand.
“I’m Nils Lud, Dr. Zuwanie’s head of security. I want to ask you some questions, too.” Silvia watched him carefully as she shook his hand. “What’s your opinion of Dr. Zuwanie, Ms. Broome” Lud asked. “Do you believe that he’s a good man?”
“I believe in peace and quiet, Mr. Lud,” Silvia said. “That’s why I’m at the U.N.”
“You are not an ambassador. You only interpret.” He stopped for a second, then continued. “You heard a whisper. So it will probably be difficult for you to recognize the speaker?”
Silvia looked at him. “Maybe,” she said slowly.
Suddenly, Lud moved closer to her. “Tell me– do you have a brother” he asked.
Silvia pulled away from him. The door opened and Tobin walked in. He looked angrily at Lud, then spoke to Silvia.
“You can go. An agent will take you back to the U.N.”
Silvia left the room quickly, and Tobin turned to Lud.
“There are no results from the test,” he said coldly. “But I believe her. And next time you want to question an American in the United States Secret Service offices, ask my permission.”
As Silvia and Lud left the building, Tobin and Dot showed some other agents the pictures of Zuwanie, Xola, and Kuman-Kuman.
“I’m from Brooklyn,” Agent Mohammad said.
“OK, Mo. You can follow Kuman-Kuman. You and -“
Another man spoke. “I was with him when he first came from Matobo.”
“OK, Agent Ostroff, you can work with Mo. Now, Xola,” Tobin continued. “The CIA has a list of his friends here in the U.S. We’ll get it soon. We’re looking at the protesters, too.”
Pettigrew came into the room. “I want to talk to you and Dot,” he said to Tobin. They moved away from the other agents.
“What’s happening” Pettigrew asked.
“She only heard a whisper,” Tobin said. “She won’t recognize the voice.”
“The killers don’t know that,” Pettigrew said.
“Wait a minute, Jay,” Tobin protested. “That puts Silvia in danger. They’ll try to stop her.”
“We’ve only got three days,” Pettigrew said angrily. He turned and walked away.
An hour later, Tobin had a call from Nils Lud.
“I’m sending you a photo. Can you print the front and back of it?”
“Yes,” Tobin replied. He looked at his computer and waited for the picture. “Listen,” he continued. “I need the names of everyone in the U.N who arrived from Africa in the last six months, and a list of everyone at the Matoban offices here.”
“Why” Lud asked.
“We want the interpreter to listen to their voices,” Tobin said.
“It was only a whisper” Lud said slowly.
“She wants to try. She thinks she can recognize the voice.”
Lud was silent for a minute, then he said, “Do you have the photo? Look at it carefully. It’s a protest against Zuwanie. The speaker is Ajene Xola. Look at the crowd. look closely.”
There was a young white woman in the crowd. The picture wasn’t clear. Was it Silvia?