فصل 10

مجموعه: جیمز باند / کتاب: کازینو رویال / فصل 10

فصل 10

توضیح مختصر

یک سیتروئن مشکی وسپر رو از ورودی کازینو می‌دزده.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل دهم

ورودی کلوپ روی گالانت گوشه‌ی اتاق رولت بود. کلوپ کوچیک و تاریک بود. یک گروه- گیتار، پیانو و درام، تو یه گوشه میزدن. باند و وسپر سر یک میز نزدیک در نشستن. باند یک بطری شامپاین و صبحانه‌ای شامل تخم‌مرغ و بیکن سفارش داد.

اونا نشستن و مدتی به موزیک گوش دادن. بعد باند برگشت و به وسپر نگاه کرد.

گفت: “بودن کنار تو فوق‌العاده‌ست. کار تموم شده و این یک پایان دوست‌داشتنی برای امروز هست.”

انتظار داشت وسپر هم لبخند بزنه، ولی اون لبخند نزد.

اون گفت: “بله، همینطوره.” به نظر مضطرب بود.

باند با خودش فکر کرد: “شاید دلیلش اینه که امروز عصر باهاش سرد برخورد کردم.”

اون شامپاینش رو خورد و درباره اون روز صحبت کرد. درباره ماتیس و لیتر، له شفر و اسمرش صحبت کرد.

وسپر گفت: “من از هتل به پاریس زنگ زدم. یک پیام درباره بازی برای ام گذاشتم.”

این تمام حرفی بود که زد. شامپاینش رو خورد و به باند نگاه نکرد. باند سرخورده شده بود. شامپاین زیادی خورد و یک بطری دیگه سفارش داد. اونا تخم‌مرغ‌ها و بیکن‌هاشون رو بدون اینکه حرف بزنن خوردن.

ساعت چهار خدمتکار اومد سر میزشون.

گفت: “یک پیام برای خانم لیند دارم.”

یه تیکه کاغذ داد به وسپر. اون پیام رو سریع خوند.

به باند گفت: “از طرف ماتیس هست. میخواد در ورودی سالن کازینو ببینمش. یه پیام برای تو داره. حتما‍ً لباس مناسب نپوشیده و نمی‌خواد اونطوری بیاد داخل. فقط یکی دو دقیقه طول میکشه. بعد شاید بعدش بریم خونه.” اون یک لبخند کوتاه زد. “امشب رفتارم زیاد دوستانه نبود. متأسفم. روز سختی بود.”

باند گفت: “اشکالی نداره. من صورتحساب رو پرداخت می‌کنم.”

باند اون رو که داشت به طرف ورودی می‌رفت تماشا کرد، بعد یک سیگار روشن کرد. یهو خیلی احساس خستگی می‌کرد. صورتحساب خواست و آخرین لیوان از شامپاینش رو هم خورد.

وقتی داشت می‌خورد دلش خواست بدونه تو یادداشتی که به دست وسپر رسیده بود چی نوشته بود. به نظر عجیب میومد. چرا ماتیس از هر دوشون نخواسته بود که به ورودی سالن کازینو برن؟

یک مشکلی وجود داشت.

باند صورت‌حساب رو پرداخت کرد و سریع از اتاق‌های بازی رد شد. بالا و پایین راهروی ورودی رو نگاه کرد.

وسپر نبود. ماتیس هم نبود.

به طرف ورودی دوید. هوای شب سرد بود.

یهو یک صدای جیغ کوتاه شنید و صدای بسته شدن در ماشین. بعد یک سیتروئن با سرعت از دروازه ورودی عریض خارج شد. باند وقتی داشت نگاه میکرد، دید یه نفر یک چیز کوچیک و سیاه از یکی از پنجره‌ها انداخت بیرون. افتاد روی گلهای کنار دروازه. بعد سیتروئن با سرعت به طرف جاده ساحلی رفت.

باند به طرف دروازه دوید. کیف مشکی مهمونی وسپر رو از لابلای گلها برداشت. داخلش یک یادداشت بود. نوشته بود: میتونی یک لحظه بیایی به ورودی راهرو؟

خبرهایی برای باند دارم.

رنه ماتیس.

دست‌خط ماتیس نبود.

باند به طرف ماشینش دوید.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER TEN

The entrance to the Roi Galant was in a corner of the roulette room. The night club was small and dark. A band - guitar, piano and drums - was playing in a corner. Bond and Vesper sat at a table near the door. Bond ordered a bottle of champagne and a breakfast of eggs and bacon.

They sat and listened to the music for a time. Then Bond turned and looked at Vesper.

‘It’s wonderful to be with you,’ he said. ‘The job is finished, and it’s a lovely end to the day.’

He expected her to smile, but she didn’t.

‘Yes, it is,’ she said. She looked nervous.

‘Maybe it’s because I was cool to her earlier this evening,’ Bond thought.

He drank champagne and talked about the day. He spoke about Mathis and Leiter, Le Chiffre and SMERSH.

‘I’ve telephoned Paris from the hotel,’ Vesper said. ‘I’ve left a message for M about the game.’

This was all she said. She drank her champagne and did not look at Bond. Bond was disappointed. He drank a lot of champagne and ordered another bottle. They ate their eggs and bacon silently.

At four o’clock, a waiter came to the table.

‘I have a note for Miss Lynd,’ he said.

He gave Vesper a piece of paper. She read the note quickly.

It’s from Mathis,’ she told Bond. ‘He wants me to meet him at the Casino entrance hall. He’s got a message for you. He’s probably not wearing evening clothes and he doesn’t want to come in. I’ll only be a minute or two. Then perhaps we can go home.’ She smiled quickly. ‘I’ve not been very friendly tonight. I’m sorry. It’s been a difficult day.’

‘It’s OK; said Bond. ‘I’ll pay the bill.’

Bond watched her walk to the entrance, then he lit a cigarette. He was suddenly tired. He called for the bill and took a last drink of champagne.

As he drank, Bond wondered about the note to Vesper. It seemed strange. Why hadn’t Mathis asked them both to come to the Casino entrance hall?

Something was wrong.

Bond paid the bill and walked quickly through the gaming room. He looked up and down the long entrance hall.

No Vesper. No Mathis.

He ran to the entrance. The night air was cold.

Suddenly, he heard a small cry and the sound of a car door closing. Then a Citroen raced out of the wide entrance gate. As he watched, Bond saw someone throw something small and black from one of the windows. It fell into the flowers by the gate. Then the Citroen raced towards the coast road.

Bond ran to the gate. He picked up Vesper’s black evening bag from amongst the flowers. Inside was the note. It read: Can you come to the entrance hall for a moment?

I have news for Bond.

Rene Mathis.

It was not Mathis’s writing.

Bond ran to his car.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.