جیمز باند توسط روس‌ها دستگیر شده و شستشوی مغزی داده شده و حالا به لندن برگشته.

باند به دیدن ام میره و سعی می‌کنه اونو بکشه.

ام مشخصات و گزارش اسکارامانگا رو که می‌خواد باند رو مأمور قتلش کنه، می‌خونه.

باند بعد از بهبودی به ماموریت اسکارامانگا فرستاده شده.

باند به جامائیکا میره و اسکارامانگا رو می‌بینه.

باند با اسکارامانگا همکاری می‌کنه.

باند و اسکارامانگا به هتل نیمه‌تموم رسیدن و منتظر مهمانان اسکارامانگا هستن.

باند با مردها آشنا میشه و همچنین می‌فهمه که دوست قدیمیش، فلیکس لیتر هم برای اسکارامانگا کار می‌کنه.

اسکارامانگا یکی از افراد رو در جلسه کشت و نفر بعدی که می‌خواست بکشه، باند بود.

باند مهمانی خسته‌کننده اسکارامانگا رو به یک شب جالب تبدیل کرد.

ماری گودنایت یواشکی به دیدار باند میاد تا پیغامی بهش بده، ولی اسکارامانگا میفهمه و میاد تو اتاق.

اسکارامانگا تصمیم گرفته امشب باند رو بکشه.

اسکارامانگا، ماری رو به ریل قطار بسته تا قطار از روش رد بشه.

باند و لیتر، چند تا از گانگسترها رو می‌کشن، ولی اسکارامانگا فرار می‌کنه.

پایان راه برای اسکارامانگا. باند اسکارامانگا رو می‌کشه.

تشریفات رسیدگی به پرونده پایان یافت.

باند نشان شوالیه از طرف ملکه رو رد میکنه، چون حریم خصوصیش بیشتر از همه چیز براش مهمه.