ام، رئیس باند یک پرونده در مورد ورود سکه‌های جامئیکایی به آمریکا رو به باند میده تا روش کار کنه.

باند در این کار با فرمانده دکستر و فلیکس لیتر همکاری می‌کنه.

یه بمب به اتاق هتل باند فرستاده شد و بمب منفجر شد. ولی آسیبی به باند نرسید.

باند و لیتر تصمیم گرفتن به هارلم برن و نگاهی به اطراف بندازن.

در هارلم آقای بیگ، باند و لیتر رو در کلوپ میگیره.

زنی به اسم سولیچر به آقای بیگ میگه که باند حقیقت رو درباره دلیل اونجا بودنش میگه.

باند چند نفر از آدم‌های آقای بیگ رو کشت و در رفت.

باند تصمیم می‌گیره با دوست‌دختر آقای بیگ از شهر خارج بشه.

باند و سولیچر سوار قطار شدن و متصدی قطار به باند گفت که دشمنی در قطار داره.

ساعت یک شب یک نفر سعی کرد وارد کوپه‌ی باند بشه.

باند و سولیچر به جزیره گنجینه رسیدن و لیتر رو دیدن.

باند و لیتر به انبار کنار بارانداز رفتن تا ببینن اونجا چه خبره.

لیتر بعد از رفتن به اوروبوروس، با آمبولانسی به کلبه میرسه درحالیکه یک بازو و پاش قطع شده.

باند به انبار رفت و سکه‌های طلا رو پیدا کرد.

باند به جامائیکا می‌رسه و اطلاعاتی درباره جزیره گنجینه به دست میاره.

باند بعد از تمرین از توی آب به طرف کشتی سیکیچر میره.

باند از زیر آب به جزیره میره ولی افراد آقای بیگ می‌گیرنش.

درحالیکه باند و سولیچر پشت کشتی توی آب کشیده میشدن، کشتی منفجر شد و اونها نجات پیدا کردن.

باند دو هفته تعطیلات داره که می‌خواد با سولیچر بگذرونه.