فصل 12

مجموعه: جیمز باند / کتاب: کازینو رویال / فصل 12

فصل 12

توضیح مختصر

له شفر و آدم‌هاش باند رو گرفتن.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل دوازدهم

وقتی باند به پیچ رسید، نتونست سیتروئن رو ببینه. اون تقاطع روبروش رو دید و سرعتش رو کم کرد. ولی خیلی دیر شده بود. یهو، فرشی از میخ‌های آهنی زیر چرخ‌هاش بودن. اون‌ها لاستیک‌های بنتلی رو پاره کردن.

باند نتونست ماشین سنگین رو کنترل کنه. ماشین خورد به دیوار کنار جاده و برگشت. باند پرت شد رو کف ماشین. صدای شکستن شیشه و آهن روی سیمان اومد. بعد بنتلی دیگه حرکت نکرد.

له شفر و دو تا افراد مسلحش به طرف ماشین دویدن.

له شفر گفت: “اسلحه‌هاتون رو بذارید کنار و بیاریدش بیرون. مراقب باشید، من اونو مرده نمیخوام. و عجله کنید!”

دو تا مرد باند رو از ماشین کشیدن بیرون. اون بیهوش بود.

له شفر گفت: “دستاش رو ببندید. بذاریدش توی ماشین. همه‌ی جیب‌هاش رو خالی کنید و تفنگش رو بدید من.”

له شفر تفنگ باند رو برداشت. بعد به طرف سیتروئن برگشت.

حالا باند به هوش اومده بود. تمام بدنش درد می‌کرد، ولی استخون‌هاش نشکسته بودن. دو مرد مسلح هولش دادن رو صندلی عقب سیتروئن.

باند احساس مریضی و ضعف کرد. هیچ‌کس نمی‌دونست اون کجاست. هیچکس تا صبح متوجه نمیشد اون گم شده. اونها ممکن بود بنتلی رو پیدا کنن. ولی تا بعدها نمی‌فهمیدن ماشین مال بانده.

بعد وسپر هم بود. اون کنار مرد لاغر رو نگاه کرد.

با صدای آروم گفت: “وسپر.”

اون جواب نداد. باند ترسید که نکنه اون مرده باشه. بعد اون زیر کیسه تکون خورد.

همون لحظه مرد لاغر دو بار باند رو زد.

مرد گفت: “ساکت باشید.”

باند به صندلی تکیه داد و چشم‌هاش رو بست. اون به خاطر این موقعیت خودش رو سرزنش می‌کرد. اون به حد کافی هوشیار و مراقب نبود. به جاش نشسته بود تو روی گالانت و با وسپر شامپاین میخورد.

در تمام مدت، له شفر چیزی نگفت. مرد سوم صندوق عقب ماشین رو بست. سوار ماشین شد و نشست کنارش.

سیتروئن در جاده ساحلی حرکت می‌کرد. باند حدس می‌زد ساعت پنج صبحه. همچنین حدس می‌زد که فقط دو یا سه کیلومتر با ویلای له شفر فاصله دارن.

باند می‌دونست چرا مردها وسپر رو گرفتن. میدونستن باند سعی میکنه اونو نجات بده. برای اولین بار از زمانی که ماشین تصادف کرده بود، احساس ترس کرد.

ده دقیقه بعد، سیتروئن پیچید سمت چپ داخل یک جاده فرعی کوچیک. از چند تا دروازه باز گذشت و بیرون در ویلای له شفر ایستاد.

له شفر در خونه رو با کلید باز کرد. بعد مرد لاغر باند رو از ماشین کشید بیرون. له شفر رفت داخل خونه و مرد لاغر وسپر رو پشت سرش کشید تو خونه. باند پشت سرش رفت. باند شنید که فرد مسلح سوم در رو پشت سرش قفل کرد.

له شفر نزدیک در باز یک اتاق ایستاده بود. اون به باند دست تکون داد. به باند می‌گفت بره داخل اتاق. مردم مسلح سوم وسپر رو برد پشت خونه.

یهو، باند محکم با لگد زد از پاهای مرد لاغر. مرد از درد فریاد کشید و باند دوید پشت سر وسپر. دستاش بسته بودن، ولی پاهاش آزاد بودن.

مردم مسلح سوم شنید که باند داره میاد. مرد سریع چرخید. باند محکم با لگد زد از شکمش و مرد به پشت خورد به دیوار. باند سعی کرد دوباره بزنتش، ولی مرد مسلح کفشش رو گرفت. اون پای باند رو پیچوند و باند خورد زمین.

باند یک لحظه بی‌حرکت دراز کشید. بعد مرد لاغر اومد و اونو به طرف دیوار کشید. یه تفنگ تو دستش داشت. باهاش محکم زد از پاهای باند. باند از درد فریاد کشید و افتاد رو زانوهاش.

در با یک صدای بلند بسته شد. وسپر و مرد مسلح سوم ناپدید شدن. باند سرش رو به راست برگردوند و له شفر رو دید.

له شفر گفت: “بیا اینجا، دوست عزیزم.” اون با خونسردی انگلیسی حرف میزد. “بیا وقتمون رو تلف نکنیم.”

باند به طرفش رفت. کار بیشتری از دستش بر نمی‌اومد.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER TWELVE

Bond could not see the Citroen when he came round the corner. He saw the crossroads ahead and started to slow down. But he was too late. Suddenly there was a ‘carpet’ of metal spikes under his wheels. They tore the Bentley’s tyres.

Bond could not control the heavy car. It hit the wall at the side of the road and turned over. Bond was thrown onto the floor of the car. There was the sound of breaking glass and metal on concrete. Then the Bentley stopped moving.

Le Chiffre and his two gunmen ran towards the car.

‘Put your guns away and get him out,’ said Le Chiffre. ‘Be careful, I don’t want a dead man. And hurry!’

The two men pulled Bond from the car. He was not conscious.

‘Tie his arms,’ said Le Chiffre. ‘Put him in the car. Take everything from his pockets and give me his gun.’

Le Chiffre took Bond’s gun. Then he walked back to the Citroлn.

Bond was conscious now. Every part of his body hurt, but there were no bones broken. The two gunmen pushed him into the back seat of the Citroлn.

Bond felt sick and weak. No one knew where he was. No one would miss him until the morning. They would find the Bentley. But they would not know the car was Bond’s until later.

Then there was Vesper. He looked past the thin man.

‘Vesper,’ he said quietly.

She did not answer. Bond was suddenly afraid that she was dead. But then she moved under the sack.

At the same time, the thin man hit Bond twice.

‘Silence,’ the man said.

Bond lay back against the seat with his eyes closed. He blamed himself for his situation. He hadn’t been careful enough. Instead, be had sat in the Roi Galant drinking champagne with Vesper.

All this time, Le Chiffre had said nothing. The third man shut the boot of the car. The man got in and sat beside him.

The Citroen raced along the coast road. Bond guessed that it was about five o’clock in the morning. He also guessed that they were only two or three kilometres away from Le Chiffre’s villa.

Bond knew why the men had taken Vesper. They had known that Bond would try to rescue her. For the first time since the car crash, he began to feel afraid.

Ten minutes later, the Citroen turned left into a small side road. It went through some open gates and stopped outside the front door of Le Chiffre’s villa.

Le Chiffre opened the door of the house with a key. Then the thin man pushed Bond out of the car. Le Chiffre went inside the house and the thin man pushed Vesper in after him. Bond followed her. He heard the third gunman lock the door behind him.

Le Chiffre was standing near the open door of a room. He waved to Bond. He was telling Bond to come to the room. The third gunman was taking Vesper away to the back of the house.

Suddenly, Bond kicked the thin man hard on the legs. The man cried out in pain and Bond ran after Vesper. His hands were tied but his feet were free.

The third gunman heard Bond coming. The man turned quickly. Bond kicked him hard in the stomach, and the man fell back against the wall. Bond tried to kick him again but the gunman caught his shoe. He twisted Bond’s foot and Bond crashed to the ground.

For a moment, Bond lay still. Then the thin man came and pulled him up against the wall. He had a gun in his hand. He used it to hit Bond hard across the legs. Bond cried out with pain and fell onto his knees.

A door banged shut. Vesper and the third gunman had disappeared. Bond turned his head to the right and saw Le Chiffre.

‘Come here, my dear friend,’ said Le Chiffre. He spoke calmly in English. ‘Let’s not waste any more time.’

Bond walked towards him. There was nothing more that he could do.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.