سرفصل های مهم
یک پلیس
توضیح مختصر
کیت با رئیس دایره قتل پلیس هلند حرف میزنه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل دهم
یک پلیس
دِ ریس پرسید: “و چی باعث میشه فکر کنی که این سندیکای شرطبندی- رابط آمستردام، ربطی به آقای کریسشنز داره؟”
داشتم با بازرس پوپ د ریس، رئیس دایره قتل پلیس آمستردام در دفتر مرکزی پلیس در خیابان الاندسگراچ حرف میزدم. به این نتیجه رسیده بودم که الان زمانش هست تا ببینم میتونیم با هم کار کنیم یا نه. ولی اون یک مرد قد بلند بود که لبخند نمیزد و حرف زدن باهاش آسون نبود - حالا متوجه میشدم که چرا الی ازش خوشش نمیومد.
گفتم: “فقط یه حدسه، ولی فکر میکنم ارزش تحقیق رو داره.”
د ریس بهم خیره شد. شبیه مردی نبود که زیاد از حدسیّات خوشش بیاد. میدیدم که به هیچ جایی نمیرسم. و نشستن تو دفترش زیاد خوشایند هم نبود. پر از دود سیگار بود و میزش آشفتهبازار بود.
گفتم: “و این مردی که در د پیپ دیدم هم هست …”
د ریس، در حالیکه یه سیگار دیگه میذاشت تو دهنش پرسید: “این مرد؟”
“بله، نمیتونم اسمش رو بهتون بگم، ولی –”
دِ ریس که سعی میکرد صبور باشه، گفت: “خانم جنسن، چطور میتونم حرفهای شخصی که اسمش رو نمیدونم رو قبول کنم؟”
لحظهای سکوت به وجود اومد. میخواستم همون لحظه از اونجا برم. ولی تصمیم کردم کمی بیشتر تلاش کنم، گفتم: “ولی اون میگه که مکس کارسون وقتی به د پیپ رسید، از قبل مرده بود - و مردی که شما گرفتید، این مرد اسکاپ - اون فقط کیف پولش رو دزدیده.”
د ریس هیچی نگفت.
گفتم: “و بعد، در خیابون بیرون هتل به من حمله شده. یه نفر داشت سعی میکرد منو بترسونه.”
مطمئن بودم کسی که بهم حمله کرده بود، سعی میکرد جلوی من رو از پیدا کردن حقیقت بگیره.
د ریس گفت: “از این بابت متأسفم، خانم جنسن. آمستردام یک شهر کاملاً امن هست، ولی این اتفاقها میفته.”
دلم میخواست بدونم چطور میتونم کاری کنم این مرد متوجه بشه.
در حالی که داشت دود سیگار رو از بالای میزش تو صورت من فوت میکرد، ادامه داد: “و مدرک؟ مدرکتون کو؟ تنها چیزی که دارید، یک داستان از مردی هست که تقریباً به طور حتم خودش یک مجرمه.”
من به آرومی گفتم: “هنوز هیچ مدرکی ندارم. مشکل من هم همین هست. به هر حال من یک زن پلیس نیستم، بازرس، من یه خبرنگارم. شما کسی هستید که مثلاً باید مدرک رو پیدا کنید” بهش یادآور شدم.
یک اشتباه بود. د ریس از اون آدمهایی نبود که دوست داشته باشه بهش بگن تو کارش چه کاری انجام بده. در حالیکه صاف مینشست، یهو گفت: “حالا، ببین، خانوم جنسن.” اون اضافه کرد: “بهت پیشنهاد میدم که به کار خودت بچسبی و من هم به کار خودم بچسبم. ما اینجا با مدرک کار میکنیم. همونطور که گفتی، پلیس نیستی. شاید بهتره از این قضیه بیرون بمونی. شما آدمها فقط کار ما رو سختتر میکنید.”
با خودم فکر کردم؛ پلیس هلند هم شبیه پلیس انگلیسه. همیشه از دست خبرنگارها شاکین.
در حالی که سعی میکردم آروم بمونم، گفتم: “ببین، بازرس، من اومدم اینجا تا کمی اطلاعات بهت بدم. چیزی برای من توی این قضیه نیست. من فقط فکر میکردم شاید دنبالش باشید.”
بلند شدم که برم. این حس رو داشتم که داشتم با خودم حرف میزدم و کلی اتلاف وقت کردم. مجبور شدم مدرکی پیدا کنم. د ریس رو تو اتاق دودیش، که پشت میز شلوغش نشسته بود، ترک کردم. باید به دیدن یک مسابقه فوتبال میرفتم.
متن انگلیسی فصل
Chapter ten
A policeman
‘And what makes you think,’ asked de Vries, ‘that this betting syndicate, the Amsterdam Connection, has got anything to do with Mr Christiaans?’
I was talking to Inspector Joop de Vries, head of the Amsterdam Police Murder Squad, at police headquarters on Elandsgracht. It was time, I had decided, to see if we could work together. But he was a tall unsmiling man and he wasn’t easy to talk to - I could see why Elly didn’t like him.
‘It’s a guess,’ I said, ‘but I think it’s worth looking into.’
De Vries stared at me. He wasn’t a man who liked to guess. I could see that I wasn’t getting anywhere. And it wasn’t very pleasant sitting in his office. It was filled with cigarette smoke and his desk was a mess.
‘And then there’s this guy that I met in de Pijp –’ I said.
‘This guy,’ de Vries asked, putting another cigarette in his mouth.
‘Yes, I can’t tell you his name, but - ‘
‘Miss Jensen,’ said de Vries, trying to be patient, ‘how can I accept the word of someone whose name I do not know?
There was silence for a moment. I wanted to leave right then, but decided to try a little longer.
‘But he says that Max Carson was already dead when he arrived in de Pijp,’ I said, ‘and the guy that you’ve got, this Schaap guy - he just stole his wallet.’
De Vries said nothing.
‘And then I was attacked, of the street outside my hotel,’ I said. ‘Somebody was trying to frighten me.’
I was sure that whoever had attacked me was trying to stop me from finding the truth.
‘I’m very sorry about that Miss Jensen,’ said de Vries. ‘Amsterdam is quite a safe city, but these things do happen.’
I wondered how I was going to make this man understand.
‘And the evidence,’ he continued, blowing cigarette smoke over his desk into my face. “Where’s your evidence? The only thing you have is the story of a man who is almost certainly a criminal himself.’
‘I don’t have any evidence yet. That’s my problem,’ I said calmly. ‘Anyway, I’m not a policewoman, Inspector, I’m a news reporter. You’re the ones who are supposed to find the evidence,’ I reminded him.
That was a mistake. De Vries was not the kind of guy who liked to be told how to do his job. ‘Now look, Miss Jensen,’ he said, suddenly sitting up straight. ‘I suggest you keep to your job and I’ll keep to mine. We work with evidence around here. As you say, you are not a policewoman. Perhaps it’s best to keep out of it. You people Just make our job more difficult,’ he added.
The police were the same in Holland as they were in England, I thought. Always complaining about reporters.
‘Look, Inspector,’ I said, trying to stay calm, ‘I’ve come here to give you some information. There’s nothing in it for me. I just thought you might look into it.’
I stood up to leave. I got the feeling that I was talking to myself and wasting a lot of time. I had to get hold of some evidence. I left de Vries in his smoky office sitting at his messy desk. I had a football match to see.