سرفصل های مهم
یک نقشه
توضیح مختصر
یک نفر در اتاق هتل به کیت حمله میکنه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل سیزدهم
یک نقشه
الی یک ساعت بعد با دستگاه ضبط و میکروفن برگشت.
گفتم: “حالا این چیزیه که ازت میخوام انجام بدی. ما این میکروفون و دستگاه ضبط رو به داخل کتت وصل میکنیم. فقط به خاطر داشته باش وقتی کریسشنز حرف میزنه، نزدیکش بمونی.”
بعد رائول به کریسشنز زنگ زد و ترتیبی داد که تو خونهاش اونو ببینه. رائول با نشاط گفت: “فقط میخوام درباره یه چیزی باهات حرف بزنم.”
وقتی رائول به خونه کریسشنز رسید، میخواست بهش بگه که پول زیادی برای بد بازی کردن میخواد. ما همگی امیدوار بودیم وقتی رائول ضبطش میکنه، کریسشنز چیزی درباره اینکه داره چیکار میکنه بگه. برای رائول خیلی خطرناک بود، ولی اگه به کار میاومد، مدرکی رو که بهش نیاز داشتیم رو بهمون میداد.
الی گفت: “من باهات میام، رائول. نزدیکت منتظر میمونم.”
بعد از صحبت با کریسشنز، الی همچنین اطمینان حاصل میکرد که آسیبی به رائول نرسیده. اون با خودش شلوار جین و بلوز آورده بود و حالا لباسهای فرم پلیسش رو عوض کرده بود.
من اضافه کردم: “اوه، قرصها چی؟ چیزی فهمیدی؟”
گفت: “بله، پلیس چند تا قرص در اتاق مکس پیدا کرده. اسمشون لانوکسین بوده. دو هفته قبل از داروخانهای در هاگ خریداری شده. تمام بطری ۶۰ تا قرص بوده و باید روزی فقط یه دونه میخورده. وقتی پیداش کردن تقریباً ۳۰ تا توش بوده.”
لانوکسین – لانوکسین – این اسم رو از یه جایی میشناختم، ولی حالا نمیتونستم به خاطر بیارم از کجا.
الی و رائول رفتن. زمانش بود که من به دیدن رونی در کانترز برم.
یه تاکسی به دفتر کانترز گرفتم. وقتی رسیدم اونجا، رونی پشت کامپیوترش نشسته بود، دقیقاً همونطوری که دیروز دیده بودمش. مثل این بود که اصلاً خونه نرفته. یک پرینت از کامپیوتر از اطلاعاتی که نیاز داشتم، گرفته بود.
به پرینت نگاه کردم. یک خوندن جالب بود. همونطور که فکر میکردم، در طول سال گذشته، شرطهای مرتبی بر علیه روتردام توسط رابط آمستردام بسته شده بود. همچنین یک شرط بزرگ روی برد بارسلونا در مسابقه چهارشنبه هم بود. رابطه آمستردام دوباره این کار رو انجام داده بود. هر چند، یک مقدار پول خیلی بزرگتر روی بازی آژاکس- روتردام برای روز بعد بسته شده بود.
پرینت کامپیوتر رو گذاشتم توی پاکتنامه و با اسم خودم روش به هتل پست کردم. به این طریق، هر اتفاقی که میافتاد، فردا به هتل میرسید.
به هتل برگشتم و منتظر موندم تا الی و رائول برگردن. کمی چای از سرویس اتاق سفارش دادم و منتظر موندم. چاییم رو خوردم. یک ساعت سپری شد. بعد دو ساعت. هر چه زمان سپری میشد، بیشتر و بیشتر نگران میشدم. کجا بودن؟ قرار گذاشته بودیم همین که تونستن با نوار ضبط شده با مدرک برگردن، همدیگه رو تو هتل ببینیم. سعی کردم بخونم، تلویزیون تماشا کردم، ولی نتونستم. ذهنم پر از افکار وحشتناکی بود که چه اتفاقی براشون افتاده.
روی تخت دراز کشیدم و سعی کردم استراحت کنم. اسم قرصهای مکس دوباره به ذهنم اومد. لانوکسین. بله! خودش بود! لانوکسین حاوی دیگوکسین هست یک داروی قوی قلب که اگه زیاد خورده بشه، میتونه آدم رو بکشه. اولین بار اسم لانوکسین رو طی گزارشی در لندن شنیده بودم. یک دکتر زنش رو با استفاده از اون کشته بود. کشتن با دیگوکسین به این خاطر عالیه، چون دیگوکسین بعد از ۱۲ ساعت تو جسد پیدا نمیشه. شاید یه نفر مکس رو مجبور کرده بود قرصهای لانوکسین زیادی بخوره و به این شیوه اونو کشته بود. شاید برت حق داشت. شاید مکس قبل از اینکه یه نفر بهش در د پیپ چاقو بزنه، مرده بود.
بعد، بالاخره، تقریباً ساعت ۷ در اتاق زده شد. فکر کردم؛ خدا رو شکر. در حالی که انتظار داشتم الی و رائول رو ببینم، پریدم بالا و بازش کردم. یهو به داخل اتاق هول داده شدم. یک مرد قد بلند با کت و شلوار مشکی سریع از در اومد داخل و دستش رو گذاشت روی دهنم. همون مردی بود که سه روز قبل بیرون هتل بهم حمله کرد. همون موهای تیره و چشمهای آبی روشن.
پرسیدم: “کریسشنز؟”
تو گوشم گفت: “آروم بمون. وگرنه میکشمت.”
این رو به عنوان “بله” قبول میکنم.
متن انگلیسی فصل
Chapter thirteen
A plan
Elly returned an hour later with the tape recorder and microphone.
‘Now here’s what I want you to do,’ I said to Raul. ‘We’re going to attach this microphone and tape recorder to the inside of your jacket. Just remember to stay close to Christiaans while he’s speaking.’
Then Raul rang Christiaans and arranged to see him at his house. ‘I just want to talk about something,’ said Raul cheerfully.
When he got to Christiaans’ house, Raul was going to tell him that he wanted more money for playing badly. We all hoped that Christiaans would talk, say something about what he was doing while Raul taped him. It was very dangerous for Raul, but if it worked it would give us the evidence we needed.
‘I’ll go with Raul,’ said Elly. ‘I’ll wait nearby.’
After the interview with Christiaans, Elly could also make sure that Raul didn’t get hurt. She had brought some jeans and a blouse and she now changed from her policewoman’s uniform.
‘Oh,’ I added, ‘and what about the pills? Did you find out anything?’
‘Yes, the police did find some pills in Max’s room,’ she said. ‘They were called Lanoxin. They were bought from a chemist in The Hague two weeks ago. The full bottle was sixty pills and you have to take just one a day. There were about thirty left when they found them.’
Lanoxin – Lanoxin – I knew that name from somewhere, but right now I couldn’t remember where.
Elly and Raul left. It was time for me to go and see Ronnie at Kanters.
I took a taxi to the Kanters office. When I got there, Ronnie was sitting at his computer, exactly as I had seen him yesterday. It was like he never went home. He had a computer print-out of the information I needed.
I looked at the print-out. It was very interesting reading. There were, as I had thought, regular bets against Rotterdam over the past year made by the Amsterdam Connection. There was also a large bet on Barcelona to win Wednesday’s match. The Amsterdam Connection had done it again. However, a far larger amount of money was on the Rotterdam-Ajax match taking place the next day.
I put the computer print-out in an envelope and posted it to my hotel, with my name on it. That way, whatever happened, it would arrive at the hotel tomorrow.
I went back to the hotel to wait for Elly and Raul to come back. I ordered some tea from room service and waited. I drank my tea. An hour went by. Then two hours. As time went on I became more and more worried. Where were they? We had arranged to meet back at the hotel as soon as they had the tape with the evidence on it. I tried to read, then watch TV, but I couldn’t. My mind filled up with terrible ideas of what had happened to them.
I lay on my bed and tried to relax. The name of Max’s pills came into my head again. Lanoxin. Yes! That was it! Lanoxin contains digoxin, a powerful heart drug which can kill you if you take too much of it. I had first heard about Lanoxin during a story in London. A doctor had killed his wife using it. It’s perfect for killing someone because digoxin can’t be found in (the body after about twelve hours. Perhaps someone had made Max take a lot of Lanoxin pills and killed him that way! Perhaps Bert was right after all. Perhaps Max had been dead before someone knifed him in de Pijp.
Then, finally, at about seven o’clock, there was a knock at the door. Thank God, I thought. I jumped up and opened it, expecting to see Elly and Raul. Suddenly I was pushed back into the room. A tall man in a black suit moved quickly through the door and put his hand over my mouth. It was the same man who had attacked me outside the hotel three days ago. The same dark hair and clear blue eyes.
‘Christiaans,’ I asked.
‘Keep quiet,’ he said into my ear. ‘Or I’ll kill you.’
I took that as a ‘yes’.