سرفصل های مهم
برگشت به تیم
توضیح مختصر
پلیس میاد دنبال اریک و بقیه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح متوسط
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل یازدهم
برگشت به تیم
یکمرتبه صداهایی از راهروی بیرون میشنون. ریکی صورت استیسی رو پشت دریچهی شیشهای در میبینه. یک نفر سعی میکنه در رو از طرف دیگه باز کنه. کایلی به طرف پت داد میزنه تا کمکش کنه در رو بسته نگه دارن. اریک به قدری عصبانی هست که توجه نمیکنه. میزنه از سر ریکی. ریکی افتاده روی زمین. به خاطر پاش نمیتونه بلند بشه. بعد چوب زیر بغلش رو کنار میز کامپیوتر میبینه. اگه بتونه به یکی از اونها برسه …
پای اریک رو میگیره و میکشش پایین. اریک میفته و همون لحظه ریکی چوب زیر بغل رو میگیره و اریک رو باهاش پایین نگه میداره.
در با صدای بلند باز میشه و آقای استاکتون و چند تا از پسرهای سال بالایی میان تو اتاق.
داد میزنه: “کافیه، پسرها! کاپلین، مارتین، جانز- فوراً بیاید دفترم. تو دردسر جدی هستید. پلیس داره میاد دنبالتون.”
اریک خیلی عصبانیه. وقتی سال بالاییها اون و بقیه رو میبرن، سر ریکی و تونی داد میزنه: “کارتون رو تموم میکنم! اون یکی پات رو هم میشکنم، اندرسون. پای تو رو هم میشکنم، کاروسو!”
کمی بعد چهار تا دوست در اتاق ناهارخوری مدرسه نشستن که آقای استاکتون میاد سر میزشون. به ۴ تا دانشآموز لبخند میزنه. “کایلی، پت و اریک مدتی نمیان مدرسه. پلیس داره نقششون رو در تصادف ریکی و مشکل ماشین مامان تونی بررسی میکنه. کایلی و پت امسال بسکتبال بازی نمیکنن. مربی میگه نمیخواد مشکلسازان تو تیمش باشن.” رو میکنه به ریکی اضافه میکنه: “میبینم که دیگه چوب زیر بغلت رو برنمیداری، ریکی. کی تمرین بسکتبال رو شروع میکنی؟”
ریکی جواب میده: “خوب، دکتر میگه پام خیلی بهتر شده. میتونم ماه آینده دوباره شروع به بازی بکنم.”
آقای استاکتون میگه: “خوبه، ولی سخت نگیر نمیخوای دوباره پات آسیب ببینه. حالا، یه خبرنگار روزنامه تو دفتر من هست که میخواد با شما حرف بزنه. میخواد گزارشی در روزنامهی محلی درباره اریک و حادثههای شما بنویسه. ۳۰ دقیقه بعد بیاید دفتر من. استیسی، تریش، شما دو تا دختر هم بیاید.”
بعد از ظهر ریکی و تونی در اتاق کمدها هستن. تونی داره آمادهی تمرین میشه که آنتونی میاد داخل و باهاشون حرف میزنه.
“کایلی مارتین و پت جانز از تیم کنار گذاشته شدن. مربی میگه من وارد تیم شدم! جمعه شب من بازی میکنم!”
ریکی با لبخند میگه: “عالیه، آنتونی تو بازیکن خوبی هستی، لایقشی.”
آنتونی جواب میده: “امیدوارم پات زود خوب بشه و بتونی دوباره به زودی شروع به بازی بکنی، ریکی. امسال تیم فوقالعادهای خواهیم بود!”
میان بیرون تو زمین بسکتبال. ریکی میشینه تا تمرین رو تماشا کنه. فکر میکنه: “حالا تمام مشکلات به پایان رسیده. فقط میخوام بسکتبال بازی کنم!”
متن انگلیسی فصل
Chapter eleven
Return to the Team
Suddenly they hear voices in the corridor outside. Ricki sees Stacy’s face at the glass panel in the door. Someone tries to open the door from the other side. Kyle shouts to Pat to help him keep it shut. Eric is too angry to notice. He hits Ricki on the head. Ricki is on the floor. He can’t get up because of his leg. Then he sees his crutches next to the computer table. If he can reach one of them.
He grabs Eric’s leg and pulls him down. Eric falls and, at that moment Ricki grabs the crutch and pins him down with it.
The door opens with a crash and Mr Stockton and some of the senior boys burst into the room.
“That’s enough, boys” he shouts. “Caplin, Martin, Jones - go to my office immediately. You’re in serious trouble. The police are coming for you.”
Eric is furious. As the seniors lead him and the others away, he shouts at Ricki and Tony, “I’m going to finish you! I’m going to break your other leg, Anderson. and yours too, Caruso!”
Later the four friends are in the lunch room at school when Mr Stockton walks over to the table. He smiles at the four students. “Kyle, Pat and Eric are not going to be in school for a while. The police are investigating their part in Ricki’s accident and the problems with Tony’s mom’s car. Kyle and Pat aren’t going to play basketball this year. Coach says he doesn’t want trouble-makers on the team.” He turns to Ricki, “I see you don’t have your crutches any more, Ricki,” he adds. “When are you going to start basketball practice again?”
“Well, the doctor says my leg is much better. I can start playing again next month,” replies Ricki.
“That’s good, but take it easy - you don’t want to hurt your leg again,” says Mr Stockton. “Now, there’s a newspaper reporter in my office who wants to talk you. He wants to do a story in the local newspaper about Eric and your accidents. Come to my office in thirty minutes. Stacy, Trish - you two girls, too.”
Later in the afternoon, Ricki and Tony are in the locker room. Tony is getting ready for practice when Anthony comes in and talks to them.
“Kyle Martin and Pat Jones are off the team. Coach says I’m on the team! I’m going to play in the game on Friday night!”
“That’s great, Anthony - you’re a good player, you deserve it,” says Ricki, smiling.
“I hope your leg gets better and you can start playing again soon, Ricki,” replies Anthony. “We’re going to be a fantastic team this year!”
They walk out onto the basketball court. Ricki sits down to watch the practice session. He thinks, “Now all the trouble is finished. I just want to play basketball!”