مسابقه‌ی گزینش بسکتبال

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: پرتاب بلند / فصل 3

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

مسابقه‌ی گزینش بسکتبال

توضیح مختصر

تونی و ریکی برای تیم مسابقه میدن و میبرن.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل سوم

مسابقه‌ی گزینش بسکتبال

“وقت ناهاره. خدا رو شکر! خیلی گرسنمه!”وقتی از کلاس انگلیسی‌شون خارج میشن و به طرف کمدهاشون میرن، ریکی به تونی میگه. “من هم! انگلیسی خیلی سخته همیشه بعد از کلاس انگلیسی گرسنه‌ام میشه!”تونی جواب میده.

ریکی با خنده میگه: “سخت نیست آسونه ولی باید تکلیف انجام بدی، تونی!”

دوستش جواب میده: “آره، باشه، میدونم.”

کتاب‌هاشون رو میزارن توی کمد، کمدهاشون رو قفل میکنن و میرن اتاق ناهارخوری.

تونی میگه: “هی، استیسی و تریش اونجان. بیاید با اونها غذا بخوریم.” به طرف میزی که دو تا دختر نشستن میرن. “سلام! چی شده، دخترها؟”ریکی وقتی چهره نگران دخترها رو میبینه، میپرسه. استیسی جواب میده: “ما می‌ترسیم، ریکی.”

ریکی میپرسه: “به خاطر چی؟”

تریش میگه: “به خاطر اون یادداشت‌هایی که تو و تونی تو کمدهاتون پیدا کردید.” استیسی میگه: “لطفاً به مدیر نشونشون بدید. ممکنه به معنای دردسر و مشکل باشن.”

درست همون موقع دو تا پسر سال بالایی قد بلند سر میزشون می‌ایستن.

“هی، اندرسون! هی، کاروسو! امروز برای تیم مسابقه‌ی گزینش می‌دید؟”کایلی مارتین ازشون میپرسه.

ریکی با خنده جواب میده: “آره، و من هم وارد تیم میشم!”

“اِاِاِ، آره؟ خوب، مراقب باش، بچه نمیخوای امروز اتفاق بدی برات بیفته، آره؟ سال بالایی دیگه، پت جانز، با یه لبخند زننده میگه. “ پت و کایلی با خنده دور میشن و میرن سر یه میز دیگه بشینن.

تریش به شکل معذبی میگه: “من از کایلی مارتین و پت جانز خوشم نمیاد. گردن‌کلفتن. همیشه دردسر درست میکنن.”

“فکر می‌کنی اونا یادداشت‌های مرموز رو نوشتن؟”استیسی میپرسه.

“به خاطر بیار پت چی گفت. نمیخوای امروز اتفاق بدی برات بیفته. هممون جمله‌ایی که توی یادداشت تو نوشته شده، ریکی.”

ریکی جواب میده: “نه، فکر نمی‌کنم اونا یادداشت‌ها رو نوشته باشن. نفرت‌انگیزن، ولی فقط می‌خوان بسکتبال بازی کنن. نوشتن یادداشت و فرستادن ایمیل سبک‌شون نیست.”

“فرستادن ایمیل تهدیدآمیز … ؟ منظورت چیه؟”استیسی در حالی که بهش نگاه می‌کنه، میگه.

ریکی وقتی قیافه‌ی تونی رو میبینه، سریع جواب میده: “آه، هیچی، عسلم فراموشش کن.”

تونی میگه: “بیاید درباره‌ی یه چیز دیگه حرف بزنیم. دوست دارید آخر هفته چه فیلمی ببینید، دخترها؟”

بعد از مدرسه ریکی و تونی میرن اتاق رختکن تا آماده‌ی مسابقه‌ی گزینش بسکتبال بشن. وقتی لباس‌های ورزشی‌شون رو می‌پوشن، پت جانز میاد تو. محکم ریکی رو هل میده. ریکی میخوره به کمدها.

ریکی با عصبانیت داد میزنه: “هی، مراقب باش، پت!”

“چرا؟ میخوای چیکار کنی، بچه؟” پت میخنده و از اتاق رختکن خارج میشه.

تونی با آرامش میگه: “فراموشش کن، ریکی میخواد عصبانیت کنه. میخواد بد بازی کنی تا نتونی وارد تیم بشی.”

ریکی بعد از لحظه‌ای میگه: “آره حق با توئه، تونی. احمقه. بیا! بیا بریم بیرون و بهشون نشون بدیم کی بهترینه!”

ریکی و تونی با پوزخند میرن بیرون تو زمین بسکتبال.

مربی برگمن داد میزنه: “خیلی‌خب! همه برن تو زمین!” ۲۵ تا پسر بلند میشن و می‌دون تو زمین بسکتبال. ۲۵ تا پسر می‌خوان در تیم باشن، ولی فقط دوازده تا پسر مورد نیاز هست. همه مضطربن. بازیکنان یک ساعت تمرین می‌کنن. بالاخره مربی برگمن داد میزنه: “خیلی‌خب، حالا بازی می‌کنیم. می‌خوام بازی شما رو تماشا کنم تا بتونم پسرهایی که در تیم مدرسه خواهند بود رو انتخاب کنم. سخت بازی کنید و خوب بازی کنید، پسرها! موفق باشید!” تونی و ریکی و سه تا پسر دیگه در تیم A هستن با پیراهن‌های سفید. پت جانز و کایلی مارتین با چند از دوستانشون در تیم B هستن. و پیراهن‌های قرمز پوشیدن.

مربی برگمن سوت میزنه و فریاد میکشه: “بیاید بازی کنیم!” دوباره سوت میزنه و بازی شروع میشه.

تونی توپ رو میگیره و میندازه برای ریکی. ریکی توپ رو تو زمین پیش میبره، به حریفانش جا خالی میده، و به طرف سبد میره. خوب با توپ بازی میکنه. میبینه پت جانز میاد طرفش و سعی میکنه پرتابی به سبد داشته باشه. پرتاب خوبیه، ولی خیلی از سبد دوره. توپ تو سبد نمیفته. وقتی توپ برمیگرده تونی توپ رو میگیره و پرتاب میکنه. توپ به حلقه میخوره! توپ صاف می‌افته توی سبد! دو امتیاز برای تیم A! کایلی مارتین توپ رو میگیره و به پایین زمین می‌دوه. میخوره به تونی و تونی میفته زمین.

“هی، مارتین! مراقب باش!”مربی برگمن داد میزنه.

کایلی داد میزنه: “ببخشید؛ مربی!” ولی ریکی میبینه که به دوستش، پت، نگاه میکنه و پوزخند میزنه.

تیم‌ها ۱۵ دقیقه بازی می‌کنن. در آخر تیم A با امتیاز ۱۶ به ۱۲ برنده میشه.

“نظرت چیه؟” ریکی وقتی صورتش رو با حوله‌اش پاک می‌کنه، می‌پرسه.

“نمیدونم. تصمیم واقعاً سختی برای مربی برگمن خواهد بود. مطمئناً امیدوارم وارد تیم بشیم، ریکی!”تونی جواب میده.

ریکی میگه: “من هم!”

“به هر حال، تونی، یه چیز قطعیه. اون پیغام‌های مرموز فقط یک شوخی بودن. هیچ اتفاقی در مسابقه گزینش نیفتاد.”

تونی میگه: “نه، نیفتاد هنوز نیفتاده.”

متن انگلیسی فصل

Chapter three

The Basketball Try-outs

“It’s lunchtime. Thank God! I’m so hungry!” says Ricki to Tony as they leave their English class and walk to their lockers. “Me too! English is so hard, I’m always hungry after our English lessons!” replies Tony.

“It isn’t hard, it’s easy,” says Ricki, laughing, “but you have to do the homework, Tony!”

“Yeah, okay, I know,” replies his friend.

They put their books away, lock their lockers and walk to the lunchroom.

“Hey, there’s Stacy and Trish. Let’s eat with them,” says Tony. They walk over to the table where the two girls are sitting. “Hi! What’s the matter, girls?” asks Ricki, seeing their worried faces. “Ricki, we’re scared,” replies Stacy.

“About what” asks Ricki.

“About those notes you and Tony found in your lockers,” says Trish. “Please show them to the principal,” says Stacy. “They could mean trouble.”

Just then two tall senior boys stop at their table.

“Hey, Anderson! Hey, Caruso! Are you trying out for the team today?” Kyle Martin asks them.

“Yeah, and I’m going to make the team, too” replies Ricki, laughing.

“Oh yeah? Well, watch out, kid, you don’t want anything bad to happen today, eh?” says the other senior, Pat Jones, with a nasty smile. Pat and Kyle walk away, laughing, to go sit at another table.

“I don’t like Kyle Martin and Pat Jones. They’re bullies. They always make trouble,” says Trish, uncomfortably.

“Do you think they wrote the mysterious notes?” asks Stacy.

“Remember what Pat said. ‘You don’t want anything bad to happen today. the same words as your note, Ricki.”

“No, I don’t think they wrote the notes,” replies Ricki. “They’re creeps but they just want to play basketball. Writing notes and sending e-mails is not their style.”

“Sending e-mail threats.? What do you mean?” says Stacy, looking at him.

“Oh nothing, honey, forget it,” replies Ricki quickly, as he sees Tony’s expression.

“Let’s talk about something else,” says Tony. “What movie do you want to see this weekend, girls?”

After school, Ricki and Tony go to the changing rooms to get ready for the basketball try-out. While they are putting on their sports clothes, Pat Jones comes in. He pushes Ricki roughly. Ricki falls against the lockers.

“Hey, watch out, Pat” shouts Ricki angrily.

“Why? What are you going to do, kid?” Pat laughs and walks out of the changing room.

“Forget it, Ricki,” says Tony calmly, “he wants you to get angry. He wants you to play badly so you can’t get on the team.”

“Yeah, you’re right, Tony. He’s a moron,” says Ricki after a moment. “Come on! Let’s go out there and show them who’s the best!”

Ricki and Tony walk out onto the basketball court, grinning.

“Okay Everyone, onto the court!” shouts Coach Bergman. Twenty-five boys get up and run onto the basketball court. Twenty-five boys want to be on the team but only twelve boys are needed. Everyone is nervous. The players practice for an hour. Finally, Coach Bergman shouts, “Okay, we are going to play a game now. I want to watch you play so I can choose the boys to be on the school team. Play hard and play well, boys! Good luck!” Tony and Ricki and three other boys are in Team A in the white shirts. Pat Jones and Kyle Martin are in Team B with some of their friends. They’re wearing the red shirts.

Coach Bergman blows his whistle and shouts, “Let’s play!” He blows the whistle again and the game begins.

Tony takes the ball and throws it to Ricki. Ricki dribbles down the court, dodging his opponents, to the basket. He plays the ball well. He sees Pat Jones coming towards him and tries a shot at the basket. It’s a good shot but he’s too far from the basket. He misses. Tony catches the ball on the rebound and shoots. Swish! The ball goes straight into the basket! Two points for Team A! Kyle Martin catches it and runs off down the court. He crashes into Tony who falls to the floor.

“Hey, Martin! Watch out!” shouts Coach Bergman.

“Sorry, Coach!” shouts Kyle hut Ricki sees him look at his friend Pat and grin.

The teams play for fifteen minutes. In the end, Team A wins by sixteen points to twelve.

“What do you think?” asks Ricki, as he wipes his face with his towel.

“I don’t know. It’s going to be a really difficult decision for Coach Bergman. I sure hope we make the team, Ricki!” replies Tony.

“Me, too,” says Ricki.

“Anyway, Tony, one thing is sure. those mysterious messages were just a joke. Nothing bad happened at the try-out.”

“No, it didn’t - not yet,” says Tony.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.