سرفصل های مهم
بیشتر در مورد کیپر
توضیح مختصر
تونی پیغام تهدیدآمیز دیگهای دریافت میکنه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح سخت
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل هفتم
بیشتر در مورد کیپر
روز بعد ریکی از بیمارستان میاد خونه. دوستانش از مدرسه بهش زنگ میزنن. استیسی گوشی رو میذاره روی پخش تا همه بتونن با ریکی حرف بزنن و صداش رو بشنون. “سلام ریکی! ماییم. حالت چطوره؟”استیسی میپرسه.
ریکی میگه: “حالم خوبه. ولی پام رو قالب گرفتن تا توی تخت بمونم. میخوام تو مدرسه با شما باشم. اینجا تنها توی خونه خیلی کسلکننده است.”
تونی میگه: “باید استراحت کنی تا پات خوب بشه. من امروز با مربی برگمن حرف میزنم. فکر میکنم بهت اجازه بده در تیم بمونی. مرد خوبیه.”
ریکی جواب میده: “ممنونم، تونی. آه، و یک خبرنگار امروز میاد خونمون. میخواد باهام دربارهی تصادف مصاحبه کنه. تو تلویزیون نشونم میدن!”
استیسی میگه: “آقای استاکتون هم میخواد امروز ما رو ببینه. دربارهی کیپر بهش میگیم.”
ریکی میگه: “فکر نمیکنم ایدهی خوبی باشه. فکر میکنه بچههای احمقی هستیم. باید اول اطلاعات بیشتری دربارهی کیپر پیدا کنیم. باید مدرک بیشتری داشته باشیم. بعد میتونیم به مدیر بگیم.”
تونی بعد از مکثی موافقت میکنه “باشه ولی من خوشم نمیاد. این آدمها ممکنه خطرناک باشن. ببین چه اتفاقی برای تو افتاد، ریکی!”
ریکی صدای زنگ مدرسه رو میشنوه.
“حالا باید بریم کلاس. بعد از مدرسه میبینیمت! خداحافظ.”
اون روز بعدتر زنگ در خونهی ریکی زده میشه. خانم اندرسون یک خبرنگار، یک تکنسین صدا و یک فیلمبردار رو میاره داخل اتاق نشیمن. ریکی روی کاناپه دراز کشیده. فیلمبردار دوربینش رو میذاره سر جاش و شروع به فیلمبرداری از مصاحبه میکنه. تکنسین صدا میکروفون رو بالای سرشون نگه داشته و شروع به ضبط کردن صداشون میکنه. خبرنگار خودش رو به ریکی معرفی میکنه. سؤالات زیادی از ریکی دربارهی جرم در مدرسهشون، تصادف و زخمهاش میپرسه. فکر میکنه تصادف ریکی ممکنه به خرابکاری در مدرسه ربط داشته باشه. ریکی مطمئن نیست. درباره تیم بسکتبال به خبرنگار میگه و اینکه چطور نمیتونه در مسابقات قهرمانی تا بهتر شدن پاش بازی کنه ولی از کیپر و پیغامها چیزی بهش نمیگه. بهش نمیگه به چند تا از بازیکنهای بسکتبال مضنونه. میدونه نمیتونن اثبات کنن رابطهای بین اونها و حادثه وجود داره. هنوز نه.
در طول وقت نهار در مدرسه تونی، تریش و استیسی میرن اتاق کامپیوتر. تونی ایمیلش رو باز میکنه. یه پیغام عجیب دیگه هست. نوشته: از: caper@whosemail.com
به: tonyc@hhs.k-12.il
موضوع: هشدار
پیغام: تصادف اندرسون یک حادثه نبود. تو نفر بعدی هستی، کاروسو!
تریش میگه: “تونی، از این خوشم نیومد. بیا حالا به آقای استاکتون بگیم.”
تونی میگه: “هنوز نه، تریش. میخوام اینبار به دوستمون کیپر یه جواب بفرستم.” روی دکمه پاسخ میزنه و پیغامش رو مینویسه.
از: tonyc@hhs.k-12.il
به: caper@whosemail.com
موضوع: چالش
پیغام: من نمیترسم. پیدات میکنیم. شروع به فرار کن، گاگول!
“تونی، فکر میکنی این ایدهی خوبیه؟استیسی میپرسه. اگه کیپر عصبانی بشه، کی میدونه چیکار میکنه؟”
تونی جواب میده: “میخوام تحریکش کنم. میخوام بدونم کیپر کیه. فکر میکنم اگر عصبانی بشه اشتباه میکنه و بعد ما میتونیم شناساییش کنیم.”
استیسی پیشنهاد میده: “بیاید بعد از مدرسه بریم خونهی ریکی و در این باره باهاش حرف بزنیم. میتونیم نقشه بکشیم.”
تریش موافقت میکنه: “ایدهی خوبیه. چهار تا کله بهتر از سه تاست!”
دوستها بعد از مدرسه میرن خونهی ریکی.
“پات چطوره، ریکی؟”تونی میپرسه.
“واقعاً درد میکنه. نمیدونم کی میتونم راه برم کمتر بسکتبال بازی میکنم.” ریکی با قیافهی گرفته میپرسه: “مدرسه چطور بود؟”
تریش بهش میگه: “تونی یک ایمیل دیگه از کیپر دریافت کرده. ما نگرانیم.” تونی دربارهی پیغام و جوابش به ریکی میگه.
ریکی میگه: “باید بفهمیم کیپر کیه. این کلید معماست.”
استیسی میگه: “فکر میکنم بازیکن بسکتباله. میخواد به تو و تونی آسیب بزنه، چون شما وارد تیم شدید. اگه شما دو تا نتونید بازی کنید، مربی برگمن به دو تا بازیکن دیگه نیاز خواهد داشت. شاید کیپر امیدواره این طوری وارد تیم بشه.”
تریش میگه: “شاید کایلیه! یادت باشه در تمرین انداختت زمین، تونی.”
ریکی جواب میده: “آره، ولی شاید پت باشه. موقع ناهار گفت اتفاق بدی میفته.”
تونی اضافه میکنه: “یا شاید اریک باشه، یا جان. اونا سال بالایی هستن و در تیم نیستن.”
استیسی میگه: “چطور میتونیم بفهمیم کیپر کیه؟ مضنونهای زیادی وجود داره.”
ریکی جواب میده: “گوش کنید. ایدهای دارم.”
متن انگلیسی فصل
Chapter seven
More from Caper
The next day Ricki comes home from the hospital. His friends telephone him from school. Stacy puts her phone on “speaker” so that they can all talk to Ricki and hear him. “Hi Ricki! It’s us. How are you?” asks Stacy.
“I’m fine,” says Ricki. “But my leg’s in a cast so I have to stay in bed. I want to be at school with all of you. It’s boring here at home alone.”
“You need to rest so that your leg can get better,” says Tony. “I’m going to talk to Coach Bergman today. I think he’s going to let you stay on the team. He’s a good guy.”
“Thanks, Tony,” replies Ricki. “Oh, and a news reporter is coming over to my house today. She wants to interview me about the accident. I’m going to be on TV!”
“Mr Stockton wants to see us today, too. We’re going to tell him about Caper,” says Stacy.
“I don’t think that’s a good idea. He’s going to think we’re just stupid kids,” says Ricki. “We have to find out some more about Caper first. We need more proof. Then we can tell the principal.”
“Okay,” agrees Tony after a pause, “but I don’t like it. These people could be dangerous. look what happened to you, Ricki!”
Ricki hears the school bell ringing.
“We have to go to class now,” says Trish. “See you after school! Bye.”
Later that day the doorbell rings at Ricki’s house. Mrs Anderson brings a news reporter, a sound technician and a camera man into the living room. Ricki is lying on the sofa. The camera man sets up his camera and begins to film the interview. The sound technician holds the microphone over their heads and begins to record their conversation. The news reporter introduces herself to Ricki. She asks him a lot of questions about crime in his school, the accident, and his injuries. She thinks Ricki’s accident could be connected to the vandalism at school. Ricki isn’t sure. He tells her about the basketball team and how he can’t play in the championship until his leg gets better, but he doesn’t tell her about Caper and the messages. He doesn’t tell her that he suspects some of the basketball players. He knows they can’t prove there is a connection between them and the accident. Not yet.
During lunchtime at school, Tony, Trish and Stacy go to the computer room. Tony opens his e-mail. There is another strange message. It says: From: caper@whosemail.com
To: tonyc@hhs.k-12.il
Subject: warning
Message: Anderson’s accident wasn’t an accident. You are next Caruso!
“Tony, I don’t like this,” says Trish. “Let’s tell Mr Stockton now.”
“Not yet, Trish. I want to send our friend Caper an answer this time,” says Tony. He hits the “Reply” button and writes his message.
From: tonyc@hhs.k-12.il
To: caper@whosemail.com
Subject: challenge
Message: I’m not afraid. We’re going to find you. Start running sucker!
“Tony, do you think that’s a good idea?” asks Stacy. “If Caper gets angry, who knows what he’s going to do?”
“I want to provoke him,” replies Tony. “I want to know who ‘Caper’ is. I think if he gets mad, he’s going to make a mistake, and then we can identify him.”
“Let’s go to Ricki’s house and talk to him about it after school,” suggests Stacy. “We can make a plan.”
“Good idea,” agrees Trish. “Four heads are better than three!”
After school, the friends go over to Ricki’s house.
“How’s your leg, Ricki?” asks Tony.
“It really hurts. I don’t know when I’m going to be able to walk, much less play basketball,” answers Ricki, gloomily. “How was school?”
“Tony got another e-mail from Caper,” Trish tells him. “We’re worried.” Tony tells Ricki about the message and his reply.
“We have to find out who Caper is,” says Ricki. “That’s the key to the mystery.”
“I think he’s a basketball player,” says Stacy. “He wants to hurt you and Tony because you made the team. It you two can’t play, Coach Bergman is going to need two more players. Maybe Caper hopes to get on the team that way.”
“Maybe it’s Kyle” says Trish. “Remember, he knocked you down at practice, Tony.”
“Yeah, but maybe it’s Pat. He said something bad was going to happen in the lunchroom,” answers Ricki.
“Or, maybe it’s Eric, or John. They’re seniors and they’re not on the team,” adds Tony.
“How can we find out who Caper is? There are too many suspects,” says Stacy.
“Listen,” replies Ricki. “I have an idea.”