پایان

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: مغازه کنجکاوی قدیمی / فصل 21

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

پایان

توضیح مختصر

کیت با باربارا ازدواج میکنه.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل بیست و یکم

پایان

داستان نل و پدربزرگ بیچاره‌اش حالا به پایان رسیده. تنها چیزی که باقی مونده این هست که بهتون بگیم برای باقی افرادی که بخشی از این داستان غم‌انگیز بودن چه اتفاقی افتاد.

محاکمه‌ی آقای برس برگزار شد ولی چون یک وکیل بود و تمام آدم‌های مناسب رو می‌شناخت، به کشوری در دور دست‌ها منتقل نشد. برای چند سال به یک زندان خیلی خوب فرستاده شد و دیگه به عنوان وکیل کار نکرد.

هیچ‌کس مطمئن نبود که برای سالی برس چه اتفاقی افتاده. بعضی‌ها گفتن مثل یک مرد لباس پوشیده و به عنوان یک ملوان رفته دریا. بقیه گفتن سرباز شده. ولی حقیقت این بود که همینطور ناپدید شده بود، ولی هیچ کس نمیدونست کجاست.

جسد دنیل کوئیلپ چند روز بعد از اینکه افتاد تو رودخونه پیدا شد. بازجویی برگزار شد ولی هیچ مراسم خاکسپاری برگزار نشد و برای هیچکس مهم نبود که مرده.

آقا و خانم گارلند مثل قبل به زندگیشون ادامه دادن، ولی همونطور که خواهید دید با آدم‌های کمتری در خونه. پسرشون، آبل، به یک مجلس رقص رفت و اونجا با یک خانم خیلی خوب آشنا شد و عاشق شد. بعد از چند ماه ازدواج کرد و در عرض چند سال خانواده‌ی خوبی داشت.

ریچارد سوئیولر به آرومی از بیماریش بهبود یافت و پولی که خاله‌ی ثروتمندش براش به جا گذاشته بود رو دریافت کرد. تغییر کرده بود. همونطور که قول داده بود از پول استفاده کرد و از مارتینس مراقبت کرد. چند تا لباس فوق‌العاده براش خرید و پول داد بره مدرسه. مارتینس خیلی باهوش بود و دانش‌آموز فوق‌العاده‌ای شد.

برادر کوچیک‌تر یا همونطور که می‌شناسیدش، آقای مجرد، به خاطر اتفاقاتی که افتاده بود پر از غم بود. راهی سفری طولانی شد، همون سفری که نل و برادر بزرگترش بعد از ترک لندن رفته بودن. زمان گذاشت تا از هر شخصی که در سفر به اونها کمک کرده بودن، تشکر کنه.

و کیت چی؟ داستان کیت توسط آدم‌های زیادی شنیده شد. کیت اول هیچ برنامه‌ای برای ترک آقا و خانم گارلند نداشت ولی یک غریبه شغل فوق‌العاده‌ای بهش پیشنهاد داد و همه موافقت کردن که کیت باید این پیشنهاد رو قبول کنه. کیت در زندگی مجرد باقی موند یا ازدواج کرد؟ البته که ازدواج کرد و البته که باربارا زنش شد! با هم خوشبخت بودن و دو تا بچه داشتن.

وقتی بچه‌های کیت بزرگ میشدن، کیت داستان نل کوچولو رو براشون تعریف می‌کرد. بهشون می‌گفت نل چقدر خوب و شیرین و مهربون بود. گاهی اونها رو میبرد خیابونی که نل زندگی می‌کرد. ولی خیابون خیلی تغییر کرده بود و خیلی متفاوت بود. یک خیابون جدید و عریض در این مکان بود. مغازه‌ی کنجکاوی قدیمی دیگه اونجا نبود. سال‌ها قبل خراب شده بود. کیت اول محل دقیق مغازه رو نشون میداد. ولی کمی بعد دیگه مطمئن نبود و نمیتونست محل مغازه رو پیدا کنه. چیزهای زیادی تغییر کرده بود و حافظه‌ی کیت هم مثل قبل نبود.

اینها تغییراتی هستن که میتونه در طول سال‌های کمی اتفاق بیفته. چیزها می‌گذرن و فراموش میشن درست مثل داستانی که تعریف شد!

متن انگلیسی فصل

Chapter twenty one

The End

The story of Nell and her poor grandfather has now come to its end. All that is left to do is to tell you what happened to the other people who have been part of this sad story.

Mr Brass’s trial was held, but because he was a lawyer and knew all the right people, he was not transported to a country far away. He was sent to quite a nice prison for a few years and he never worked as a lawyer again.

No one was sure what happened to Sally Brass. Some people said she had dressed as a man and gone to sea as a sailor. Others said that she had become a soldier. But the truth was that she had just disappeared, and nobody knew where she was.

Daniel Quilp’s body was found several days after he had fallen into the river. There was an inquest, but there was no funeral and no one cared that he was dead.

Mr and Mrs Garland carried on their lives as before, but with fewer people in their house, as you will see. Their son, Abel, went to a dance where he met a very quiet lady and fell in love. In a few months he was happily married and in a few years he had a quiet family too.

Richard Swiveller slowly recovered from his illness and received the money that his rich aunt had left to him. He was a changed man. As he had promised, he used the money to look after the Marchioness. He bought her some wonderful new clothes and paid for her to go to school. She was very clever and became an excellent student.

The younger brother, or single gentleman as we knew him, was full of sadness at what had happened. He set out on a long journey - the same journey that Nell and his older brother had followed after they had left London. He took the time to find and thank every person who had helped them on their way.

And what about Kit? Kit’s story had been heard by a lot of people. At first he had no plan to leave Mr and Mrs Garland, but a stranger offered him an excellent job and everyone agreed that he should take it. Did Kit live as a single man for all his days, or did he get married? Of course he got married, and of course it was Barbara that became his wife! They were happy together and had two children.

As Kit’s children grew up he would often tell them the story of little Nell. He told them how good and sweet and kind she had been. He sometimes took them to the street where she had lived. But it had changed a lot and looked very different. A new, wide road was in its place. The Old Curiosity Shop was no longer there. It had been pulled down a long time ago. At first he would show them the exact spot where the shop had stood. But soon he became unsure and could not find the place where it had been. So much had changed and his memory was not what it had been.

These are the changes that can happen over a few years. Things pass away and are forgotten, just like a story that has been told!

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.