سرفصل های مهم
جیمز باند- مامور مخفی
توضیح مختصر
جیمز باند مامور میشه که الماسها رو به آمریکا قاچاق کنه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل دوم
جیمز باند- مامور مخفی
فرمانده جیمز باند از سرویس سری بریتانیا الماس رو از روی میز برداشت و جلوی چراغ روی میز گرفت. اون یک مرد قد بلند و خوشقیافه با چشمهای آبی و موهای مشکی بود. یک دست کت و شلوار گرونقیمت سرمهای و پیرهن سفید پوشیده بود. باند با دقت به الماس نگاه کرد. یک قیراط بود و رنگهای زیادش به روشنی زیر نور میدرخشیدن. گفت: “زیباست.”
ام، رئیس سرویس سری بریتانیا دستش رو به طرف کپهای از بستههای کاغذ جلوش روی میز دراز کرد. یه بسته رو باز کرد و به طرف باند هول داد.
گفت: “چیزی که داری تماشا میکنی، بهترین هست - یک “سفید-آبی خوب.” ام تا پونزده دقیقه بعد، الماسهای متفاوت زیادی نشون باند داد. بالاخره به صندلیش تکیه داد. به نظر نگران میرسید. گفت: “نود درصد تمام فروشهای الماس اینجا در لندن اتفاق میافته. این یک کسب و کار پنجاه میلیون پوندی در سال هست. ولی سالانه الماسهایی به ارزش دو میلیون پوند از آفریقا قاچاق میشن. فکر میکنیم به آمریکا میرن. به باند جنایتکاران آمریکایی.”
“چرا شرکتهای معدنی جلوی این کار رو نمیگیرن؟”
ام گفت: “اونا سعی کردن ولی نمیتونن. و دولت فکر میکنه این مشکل برای شرکتهای مجزای معدنکاری خیلی بزرگه. در حال حاضر، یک بسته بزرگ از سنگهای قاچاق شده در لندن وجود داره. منتظر هستن تا به آمریکا برن. شعبهی مخصوص، اسم حاملی که قراره اونها رو ببره رو میدونه. همچنین میدونن کی اون فرد رو زیر نظر میگیره.”
باند پرسید: “چرا شعبه مخصوص یا MIS جلوشون رو نمیگیره؟”
ام جواب داد: “برای اینکه اونها جلوی قاچاق رو نمیگیرن. حاملها هیچ وقت حرف نمیزنن. و احتمالاً هیچ چیز مهمی هم نمیدونن. اونا الماسها رو از مردی در اینجا تحویل میگیرن، بعد وقتی به سمت دیگه رسیدن به یه آدم دیگه تحویل میدن. نیاز هست که عملیات ارتباطی به آمریکا رو دنبال کنیم و ببینیم اونجا کجا میرن. و افبیآی زیاد کمکمون نمیکنه. این یک قسمت کوچیک از دعوای اونها با باندهای بزرگه. تا حالا اسم «خونه الماسها» به گوشت خورده؟”
باند گفت: “بله. جواهرفروشان بزرگ آمریکایی. اونها در نیویورک خیابان ۴۶ غربی هستن و رو د ریولی پاریس.”
ام گفت: “اونا یک مکان کوچیک در لندن هم گرفتن. در هاتون گاردن. یه زمانهایی خریداران ماهانه بزرگ فروشهای شرکت الماس بودن. حالا کمتر و کمتر میخرن. ولی بیشتر و بیشتر میفروشن. پس الماسهاشون رو از کجا میارن؟ آدم اصلیشون در لندن روفوس بی. سای هست.”
باند پرسید: “در موردش چی میدونیم؟”
ام گفت: “چیز زیادی نمیدونیم. هر روز در کلوپی آمریکایی در پیکادیلی ناهار میخوره. الکل نمیخوره و سیگار هم نمیکشه. در هتل ساووی زندگی میکنه.”
باند پرسید: “خوب پس از من میخوای چه کاری انجام بدم؟”
ام به ساعتش نگاه کرد. “یک ساعت بعد در اداره کارآگاهی لندن با رونی والانس قرار ملاقات داری. اون تو رو در مسیر کانال ارتباطی به جای حامل میذاره.”
باند گفت: “بعد چی؟”
ام گفت: “بعد تو این الماسها رو به آمریکا قاچاق میکنی. تو با مافیا و باندهای آمریکاییشون روبرو میشی، جیمز. و دیگه خودت تنها میمونی.”
متن انگلیسی فصل
CHAPTER TWO
James Bond - Secret Agent
Commander James Bond of the British Secret Service picked up the diamond from the desk and held it in front of the desk lamp. He was a tall, handsome man, with blue eyes and dark hair. He wore an expensive dark blue suit and a white shirt. Bond looked carefully at the diamond. It was a carat, and its many colours shone brightly in the light. ‘It’s beautiful,’ Bond said.
M, Head of the British Secret Service, moved his hand towards a pile of paper packets on the desk in front of him. He opened a packet and pushed it across to Bond.
‘What you’re looking at is the best - a “Fine Blue-white”,’ he said. For the next fifteen minutes, M showed Bond many different kinds of diamonds. Finally, he sat back in his chair. He looked worried. ‘Ninety per cent of all diamond sales happen here in London,’ he said. ‘It’s big business - fifty million pounds a year. But two million pounds worth of diamonds are being smuggled out of Africa every year. We think they’re going to America. To American gangs of criminals.’
‘Why don’t the mining companies stop it?’
‘They’ve tried, but they can’t. And the Government thinks that the problem is too big for a lot of separate mining companies,’ said M. ‘There’s a big packet of smuggled stones in London at the moment. They’re waiting to go to America. Special Branch know the name of the carrier who’s going to take them there. They also know who’s going to be watching him.’
‘Why don’t Special Branch or MI5 stop them,’ asked Bond.
‘Because that won’t stop the smuggling,’ replied M. ‘The carriers never talk. And they probably know nothing important. They get the diamonds from a man here, then hand them to another man when they get to the other side. We need to follow the pipeline to America and see where it goes over there. And the FBI won’t be much help to us. It’s a very small part of their fight with the big gangs. Have you heard of “the House of Diamonds”?’
‘Yes,’ said Bond. ‘The big American jewellers. They’re on West 46th Street in New York and the Rue de Rivoli in Paris.’
‘They’ve got a small place in London, too,’ said M. ‘In Hatton Garden. They were once very big buyers at the monthly sales of the Diamond Corporation. Now they’re buying less and less. But they’re selling more and more. So where are they getting their diamonds? Their main man in London is Rufus B. Saye.’
‘What do we know about him,’ asked Bond.
‘Not much,’ said M. ‘He has lunch every day at the American Club in Piccadilly. Doesn’t drink or smoke. Lives at the Savoy Hotel.’
‘So, what do you want me to do,’ asked Bond.
M looked at his watch. ‘You have a meeting with Ronnie Vallance at Scotland Yard in an hour. He’s going to put you into the pipeline in the place of the carrier.’
‘And then,’ said Bond.
‘And then you’re going to smuggle those diamonds into America,’ said M. ‘You’re going to be facing the Mafia and their American gangs, James. And you’ll be on your own.’