سرفصل های مهم
زن و بچهها
توضیح مختصر
ازدواج شکسپیر.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی سخت
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل دوم
زن و بچهها
دوباره تا سال ۱۵۸۲ زمانیکه با آن هتوی ازدواج کرد، خبری از شکسپیر نشنیدیم. ولی داستان جالبی دربارش وجود داره که ممکنه توضیح این باشه که بعد از ترک مدرسه چیکار کرد. جان آبری در نوشتهای با صد سال فاصله با گزارش بن جانسون در مورد اینکه شکسپیر لاتین کم بلد بود، موافق نیست.
میگه شکسپیر لاتین رو خوب میفهمید، چون در جوانی در ییلاقات معلم بود. ممکنه این داستان حقیقت داشته باشه چون توسط ویلیام بیستون، پسر یکی از بازیگران شرکت تئاتر شکسپیر روایت شده.
شکسپیر یک معلم حرفهای نبود، ولی مردان جوان گاهی در خفا در خانههای مردان ثروتمند کار میکردن و به خانواده یا خدمتکارانشون درس میدادن. در خانوادهای به اسم هوگتون در لانکشایر سنتی وجود داره که شکسپیر دو سال براشون کار کرده بود. هوگتونها کاتولیک بودن و به اندازهای ثروتمند بودن که گروه بازیگران خودشون رو داشته باشن.
وقتی الکساندر هگتون در سال ۱۵۸۱ مُرد، لباسهای بازیگرها و ابزار موسیقی رو برای برادرش به جا گذاشت. ازش خواست دو مردی که باهاش زندگی کرده بودن رو استخدام کنه یا بهشون کمک کنه کار پیدا کنن و اسم یکی از این دو مرد ویلیام شاکشافت بود.
صحبت از خدمتکاری که “با خانواده زندگی میکنه” غیرعادی هست و به نظر میرسه این دو مرد شغلهای خاصی داشتن. شاکشافت و شکسپیر معنی یکسانی دارن و اون روزها مردم اغلب این اسمها رو با هم قاطی میکردن یا به جای هم اشتباه مینوشتن. نمیتونیم ثابت کنیم که شکسپیر در خونهی هاگتونها تدریس کرده یا اولین تجربهاش از تئاتر رو اونجا داشته.
ولی جالبه که کنت دربی از همسایههای هاگتونها بودن و خانوادهها با هم دوست بودن. وقتی شکسپیر به اولین شرکت تئاتر در لندن ملحق شد، احتمالاً مالک این شرکت استرنج بوده. رئیس شرکت لرد فردیناندو استرنج، پسر کنت دربی بود.
نمیدونیم شکسپیر به لانکشایر رفته یا در شهر خودش مونده تا به پدرش در کارش کمک کنه. ولی در تابستان ۱۵۸۲ قطعاً در استراتفورد بود. اگه قبلش نه، ولی بعد شروع به رفتن از مزارع به طرف روستای شاتری به دیدن ان هاتوی کرده.
شکسپیر فقط ۱۸ ساله بود و اَن ۲۶ و ۲۷ ساله بود بنابراین برخی نویسندهها گمان میکنن اَن سرش کلاه گذاشته تا باهاش ازدواج کنه. ولی سوناتهای شکسپیر - حدوداً ۱۵۰ شعر کوتاه منتشر شده در سال ۱۶۰۹ - تنها راهنمای ما برای افکار و احساسات شخصیش هستن. اینها داستان متفاوتی روایت میکنن.
شکسپیر و شاعرهای الیزابتی دیگه علاقه به استفاده از کلماتی با دو معنی یا کلمات یک صدا داشتن. شکسپیر در یکی از غزلهاش کلمهی “نفرت به دور” رو به فامیلی اَن پیشنهاد کرده. شعر دربارهی مرد جوان عاشق و هیجانزده و دختری هست که اول میگه بهش میگه نه، ولی بعد رحمش میاد و میگه دوستش داره.
پدر ان یک سال قبل مرده بود و برای روزی که ازدواج کنه کمی پول به جا گذاشته بود. پدرش دو بار ازدواج کرده بود و ان، بزرگترین دختر از ازدواج اولش، باید به زن دوم کمک میکرد تا از ۴ تا بچهی کوچبکتر مراقبت کنه. احتمالاً مرد باهوش به نظر اَن جذاب بوده و میخواسته بچههای خودش رو داشته باشه.
از زمانی که شکسپیر یک پسربچه بود اون رو میشناخت. سالها قبل وقتی هاتوی نتونست قبضهاش رو پرداخت کنه، جان شکسپیر به پدرش کمک کرده بود. ویلیام شکسپیر در این زمان احتمالاً یک مرد جوان در جستجوی تجربهی عاشقانه بود.
در نوامبر وقتی اَن باردار بود به زوج اجازه ویژه دادن تا روز بعد ازدواج کنن. شکسپیر زیر ۲۱ سال بود و به اجازهی پدرش هم احتیاج داشت. شاید پدر و مادر شکسپیر تا از وضعیت ان مطمئن نشدن، موافق ازدواج نبودن.
اواخر می ۱۵۸۳ اَن دختری به اسم سوسانا به دنیا آورد. دلیلی وجود داره که باور کنیم سوسانا شخصی هست که شکسپیر بیشتر از همه دوست داشت و عضوی از خانواده که بیشتر از همه شبیه شکسپیر بود.
حداقل تا دو سال بعد زوج جوان با پدر و مادر شکسپیر زندگی کردن. در انتهای ژانویه ۱۵۸۵ دوقلو به دنیا آوردن، یک پسر و یک دختر. اسم اونها رو هامنت و جودیث گذاشتن، اسم دوستانشون هامنت سادلر نانوا و زنش. بیشتر زنهای الیزابتی تقریباً هر سال بچه به دنیا میآوردن، بنابراین کمی تعجبآور بود که شکسپیر و ان فقط ۳ تا بچه داشتن.
این حقیقت داره که شکسپیر بعد از نقل مکان به لندن اغلب خونه نبود، گرچه احتمالاً سالی یک بار به استراتفورد بر میگشت. همچنین ممکنه ان بعد از دوقلوها نتونسته بچههای بیشتری به دنیا بیاره؛ در اون روزها زایمان دشوارتر و خطرناکتر از حالا بود.
در طول این مدت گمان میکنیم شکسپیر به پدرش کمک میکرده. داشتن پسری که میتونست بخونه و بنویسه برای یک تاجر مفید بود. ولی احتمال اینکه شکسپیر میخواست باقی زندگیش رو در استراتفورد و با درست کردن دستکش سپری کنه کمه.
نمیدونیم کی یا چرا شهر رو ترک کرد. احتمالاً یکی دو سال بعد از تولد دوقلوها رفت لندن. شاید نامهای از طرف دوستانش در لنکشایر با خودش به شرکت بازیگری لرد استرنج برده. مدتها بعد از مرگش نیکولاس رو که اولین زندگینامه از شکسپیر رو نوشت، گفت که شکسپیر مجبور بود استراتفورد رو ترک کنه.
این مجازاتی برای شکار در پارکی بود که متعلق به جناب توماس لوسی بود. اگه این داستان حقیقت داشته باشه شکسپیر انتقامش رو در نمایش “همسران شاد ویندسور” گرفته، نمایشنامهای که شامل خاطرات زیادی از دوران کودکیش هست. لوسی یک قاضی در استراتفورد و شالو بود، قاضی احمق کشور در این نمایشنامه ممکنه اون باشه.
متن انگلیسی فصل
Chapter two
A Wife and Children
We do not hear of Shakespeare again until 1582, when he married Anne Hathaway. But there is an interesting story about him that may explain what he did after leaving school. John Aubrey, writing about a hundred years later, did not agree with Ben Jonson’s report that Shakespeare had ‘small Latin’.
He says that Shakespeare ‘understood Latin well’ because he had been a teacher in the country when he was young. This story may be true because it was told by William Beeston, the son of one of the actors in Shakespeare’s theatre company.
Shakespeare was not a professional teacher but young men sometimes worked privately in rich men’s houses, teaching their families or servants. There is a tradition in a family called Hoghton in Lancashire that Shakespeare worked for them for two years. The Houghtons were Catholics and rich enough to have their own group of actors.
When Alexander Hoghton died in 1581, he left the actors’ clothes and musical instruments to his brother. He asked him to employ two men who had lived with him, or to help them find work, and one of those men was called William Shakeshaft.
It is unusual to speak of a servant ‘living with’ a family, and so it seems that these two men had special jobs. Shakeshaft and Shakespeare mean the same thing and in those days people often confused names or copied them down wrongly. We cannot prove that Shakespeare taught in the Hoghton house or that he had his first experience of theatre there.
But it is interesting that the earls of Derby were among the Hoghtons’ neighbours, and the families were friends. When Shakespeare joined his first theatre company in London, it was probably Strange’s. The company’s patron was Lord Ferdinando Strange, the Earl of Derby’s son.
We do not know whether Shakespeare went to Lancashire or stayed at home to help his father with his business. But in the summer of 1582, he was certainly in Stratford. Then, if not before, he began to walk across the fields to the village of Shottery to see Anne Hathaway.
Shakespeare was only eighteen, and Anne was twenty-six or twenty-seven, so some writers imagine that she tricked him into marrying her. But Shakespeare’s Sonnets - about 150 short poems, published in 1609 - are our only guide to his private thoughts and feelings. They tell a different story.
Shakespeare and other Elizabethan poets were fond of using words with two meanings, or words that sounded similar. In one of the sonnets, he suggests Anne’s surname with the words ‘hate away’. The poem is about a young man, excited and in love, and a girl who at first says no to him but then pities him and says that she loves him.
Anne’s father had died the year before, leaving her some money for the day when she got married. He had married twice and Anne, the oldest daughter of the first marriage, had to help his second wife look after her four young children. Anne probably found the clever young man attractive and wanted to have her own children.
She had known Shakespeare since he was a boy. Many years before, John Shakespeare had helped her father when Mr Hathaway could not pay his bills. William Shakespeare, at this time, was probably a young man in search of romantic experience.
In November, when Anne was expecting a baby, the couple were given special permission to get married the next day. Shakespeare was under the age of twenty-one, so he also needed his fathers permission. Perhaps Shakespeare’s parents did not agree to the marriage until they were sure of Anne’s condition.
Towards the end of May 1583, Anne gave birth to a daughter, Susanna. There is reason to believe that Susanna was the person that Shakespeare loved most and the member of his family who was most like him.
For the next two years at least, the young couple lived with Shakespeare’s parents. At the end of January 1585, they had twins, a boy and a girl. They called them Hamnet and Judith after their friends Hamnet Sadler, the baker, and his wife. Most Elizabethan wives had children almost every year, so it is a little surprising that Shakespeare and Anne had only three.
It is true that he was not often at home after he moved to London, though he probably returned to Stratford once a year. It is also possible that Anne could not have more children after she had twins; in those days it was more difficult and dangerous to give birth than it is now.
During this time, we suppose that Shakespeare helped his father. It was useful for a businessman to have a son who could read and write. But it is unlikely that Shakespeare wanted to spend the rest of his life in Stratford, making gloves.
We do not know when or why he left the town. He probably went to London a year or two after the twins were born. Perhaps he carried with him a letter to Lord Strange’s company of actors from friends in Lancashire. Long after his death Nicholas Rowe, who wrote the first life of Shakespeare, said that he had to leave Stratford.
It was a punishment for hunting in a park that belonged to Sir Thomas Lucy. If the story is true, Shakespeare took his revenge in The Merry Wives of Windsor, a play that contains many memories of his childhood. Lucy was a judge in Stratford and Shallow, the foolish country judge in the play, may be like him.