بورتون علیه دریک و سوئینی

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: وکیل خیابان / فصل 13

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

بورتون علیه دریک و سوئینی

توضیح مختصر

دریک و سوئینی و مایکل سر دادخواست‌ها به توافق میرسن.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح سخت

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فقط سیزدهم

بورتون علیه دریک و سوئینی

“شما این خانواده رو انداختید خیابون. به ما گفتید که این کار رو کردید. و همونجا هم مردن.”

در اتاق قاضی دِاوریو بودیم، ولی اینجا دادگاه نبود. دو تا وکیل از ریوراوکس بودن. از دریک و سوئینی، آرتور جیکوبز، رفتر، ناتان مالامود و باری نوزو بودن. چرا مالامود و نوزو، که قرار نبود از عوض دریک و سوئینی حرف بزنن؟ بعد متوجه شدم. مالامود و نوزو بعد از اون سه‌شنبه با آقا برگشته بودن سر کار. حالشون خوب بود. پس چرا حال من خوب نبود؟

قاضی داوریو صبح بخیر گفت و بعد ۵ دقیقه به مردکای وقت داد تا شکایتش رو علیه دریک و سوئینی در دادخواست برتون مطرح کنه. مردکای فقط به دو دقیقه زمان نیاز داشت. به وضوح توضیح داد چطور تخلیه‌ی غیرقانونی دریک و سوئینی منجر به مرگ لانته برتون و بچه‌هاش شده.

آرتور جیکوبز از عوض دریک و سوئینی صحبت کرد. با مردکای درباره‌ی اتفاقی که برای لانته و بچه‌هاش افتاده بود مخالفت نکرد. ولی گفت بخشی هم تقصیر خود لانته بوده.

آرتور گفت: “مکان‌هایی براش وجود داشت که بره. پناهگاه‌های بازی وجود داشت. شب قبل رو با آدم‌های زیاد دیگه در یک کلیسا سپری کرده بود. چرا اونجا رو ترک کرد؟ مادربزرگش یک آپارتمان در شمال شرق داره. چرا این مادر برای حفاظت از خانواده‌ی کوچکش کار بیشتری انجام نداد؟”

“چرا اصلاً توی خیابون‌ بود؟”داوریو پرسید و من تقریباً لبخند زدم.

آرتور آروم موند. گفت: “تخلیه اشتباه بود. با آقای گرین در این باره بحث نمی‌کنیم. داریم میگیم که حوادث بعد از تخلیه بخشی هم تقصیر مادر بوده.”

“چقدرش تقصیر اون بود؟”قاضی داوریو پرسید.

“حداقل نصفش.”

“خیلی زیاده.”

“موافق نیستیم، قاضی داوریو.”

“آقای گرین؟”

مردکای بلند شد ایستاد و سرش رو با ناباوری تکون میداد انگار که آرتور دانشجوی سال اول حقوقه. “آدم‌های اونجا جایی برای زندگی ندارن، آقای جیکوبز. به همین دلیل هم اسمشون بی‌خانمان هست. شما این خانواده رو انداختید توی خیابون. بهمون گفتید این کارو کردید. و همونجا هم مردن. میتونیم بریم دادگاه. همین حرف رو اونجا هم میزنید؟ در دادگاه حاضر شو، آقای جیکوبز! بگو این تقصیر مادر بود که خانوادش مردن.”

آرتور و بقیه‌ی وکیلان دریک و سوئینی از فکر اینکه در دادگاه پر از سیاه‌پوست بگن مرگ خانواده‌ی برتون بخشی هم تقصیر لانته بوده، به اندازه‌ی کافی ترسیده بودن.

قاضی داوریو گفت: “دریک و سوئینی مجرم به تخلیه‌ی غیرقانونیه. این واضحه. بهتون توصیه نمی‌کنم در دادگاه مادر رو سرزنش کنید.”

مردکای و آرتور نشستن. دادخواست بورتون رو بدون اینکه به دادگاه بریم برده بودیم. حالا باید در این باره بحث می‌کردیم که دریک و سوئینی چقدر باید پرداخت کنن. رفتر ایستاد. درباره اینکه معمولاً برای مرگ بچه‌ها در دادخواست چقدر پرداخت میشه حرف زد. زیاد از این پرونده‌های قضایی در سراسر آمریکا خونده بود. برای هر بچه ۵۰ هزار دلار پیشنهاد داد. کسل‌کننده شده بود. شروع به بحث درباره‌ی مقدار پولی کرد که لانته از دست داده بود چون مرده بود و نرفته بود سر کار. این به پولی که معمولاً برای بچه‌های مرده می‌گیری اضافه میشد. در جمع ۷۷۰ هزار دلار پیشنهاد داد.

“این پیشنهاد آخرت هست، آقای رفتر؟”قاضی داوریو پرسید. طوری به نظر می‌رسید که انگار امیدواره نباشه.

رفتر گفت: “نه، آقا.”

“آقای گرین.”

مردکای دوباره ایستاد. “ما پیشنهادشون رو قبول نمی‌کنیم، قاضی داوریو. جناب، این حرف زدن درباره‌ی ارزش هر بچه برای من هیچ معنایی نداره. میدونم اگه این پرونده رو ببرم دادگاه و مردم واشنگتن تصمیم بگیرن چقدر میتونم بگیرم. و خیلی بیشتر از پیشنهاد آقای رفتر هست. البته این بچه‌ها بچه‌های سیاه‌پوست بی‌خانمان بودن. آقای رفتر، شما پسری در مدرسه‌ی خصوصی دارید. برای این ۵۰ هزار دلار میگیرید؟”

رفتر پایین رو نگاه کرد و جواب نداد.

“من میتونم وارد دادگاه واشنگتن بشم و میتونم یک میلیون دلار برای هر کدوم از بچه‌های کوچیک لانته بورتون بگیرم. مثل هر بچه دیگه‌ای در یک مدرسه‌ی گرون در ویرجینیا یا ماریلند هستن.”

تیم دفاعی به هم دیگه نگاه کردن. همه بچه‌هایی در مدارس گرون‌قیمت ویرجینیا و ماریلند داشتن. بعد مثل کپتال هیل مردکای درباره‌ی آخرین ساعت لانته بورتون و خانواده‌اش حرف زد. داستان‌سرا متولد شده بود و داستان خوبی برای تعریف کردن داشت. صداش از خشم میرفت بالا و بعد میومد پایین. در آخر به وکلای دریک و سوئینی اشاره کرد و برای اونها حرف زد. داد زد: “اون آدم‌های توی انبار. فقط یک مشت اقامت‌گزین غیرقانونی هستن. بندازیدشون بیرون!”

۴ میلیون دلار خواست. وقتی حرفش رو تموم کرد در اتاق سکوت بود. قاضی داوریو چند تا یادداشت برداشت. مورد بعدی برای بحث، پرونده بود.

“پرونده پیش توئه؟”قاضی داوریو از من پرسید.

“بله، آقا.”

“میدیش به من؟”

“بله، آقا.”

مردکای پرونده رو داد به قاضی داوریو همه نشستیم و ۱۰ دقیقه وقتی قاضی پرونده رو میخوند تماشا کردیم. وقتی تموم کرد، گفت: “پرونده برگردونده شده، آقای جیکوبز. درباره‌ی سرقتش یک دادخواست کیفری وجود داشت. حالا میخواید چیکار کنید؟”

“اگه در دادخواست برتون به توافق برسیم، دادخواست کیفری علیه آقای براک برای سرقت پرونده رو متوقف می‌کنیم.”

“آقای براک؟ براتون قابل قبوله؟”

“بله! بله، آقا. هست.”

“بعد شکایتی از طرف دریک و سوئینی علیه مایکل براک به کانون وکلا داریم. آقای جیکوبز؟”

آرتور دوباره بلند شد. درباره اینکه چرا اشتباهه یک وکیل از شرکت خودش پرونده‌ بدزده، صحبت کرد. به نظر نمی‌رسید از حرف زدن لذت ببره و زیاد طولش نداد. ولی من یکی از اونها بودم و بهشون لطمه زده بودم. برای این من رو نمی‌بخشیدن. شکایت به کانون وکلا متوقف نمی‌شد.

آرتور گفت من مجرم نیستم بنابراین دادخواست سرقت رو متوقف می‌کردن. ولی یک وکیل بودم و یک وکیل خوب. و به این ترتیب شکایت باید به کانون وکلا می‌رفت.

وکلای ریوراوکس حرف نزدن، ولی مشخص بود موافقن. البته پرونده‌ی مشتری اونها بود که من برداشته بودم. و آرتور به قدری خوب حرف میزد که در واقع من هم باهاش موافق بودم.

“آقای براک؟ قاضی داوریو گفت. حرفی برای گفتن داری؟”

چیزی آماده نکرده بودم، ولی از بیان احساسم نمی‌ترسیدم. به چشم‌های آرتور نگاه کردم و گفتم: “آقای جیکوبز، من همیشه نظر خیلی خوبی درباره شما داشتم و هنوز هم دارم. در برداشتن پرونده اشتباه کردم و متأسفم که اینکار رو کردم. دنبال اطلاعات بودم و می‌خواستم پرونده رو بذارم سر جاش ولی این بهونه و عذر نمیشه. از شما، از دریک و سوئینی و از موکلتون ریوراوکس عذرخواهی می‌کنم.”

مردکای بعدش به من گفت که بلافاصله فهمید دریک و سوئینی با پیشنهاد بعدیش موافقت میکنه. خشم از موقعیت کنار رفته بود.

مردکای به هر کدوم از آدم‌هایی که توسط دریک و سوئینی تخلیه شده بودن، وقتی تونستن پیداشون کنن، بیست و پنج هزار دلار پیشنهاد داد. سه میلیون دلار برای دادخواست برتون پیشنهاد داد که سالانه ۳۰۰ هزار پرداخت بشه. و بعد از صحبت زیاد، موافقت کردیم که من هم مجوزم رو فقط برای ۹ ماه از دست بدم.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER THIRTEEN

Burton Against Drake and Sweeney

“You put this family on the street. You’ve told us you did. And that’s where they died. “

We were in Judge DeOrio’s room, but this wasn’t a court. There were two lawyer from RiverOaks. From Drake and Sweeney there was Arthur Jacobs, Rafter, Nathan Malamud, and Barry Nuzzo. Why Malamud and Nuzzo, who were not going to speak for Drake and Sweeney? Then I understood. Malamud and Nuzzo had gone back to work after that Tuesday with Mister. They were fine. So why wasn’t I?

Judge DeOrio said good morning and then gave Mordecai five minutes to make the complaint against Drake and Sweeney in the Burton lawsuit. Mordecai needed just two minutes. He explained clearly how Drake and Sweeney’s illegal eviction led to the deaths of Lontae Burton and her children.

Arthur Jacobs spoke for Drake and Sweeney. He didn’t disagree with Mordecai about what had happened to Lontae and her children. But he said it was, in part, her own fault.

“There were places for her to go,” Arthur said. “There were shelters open. She spent the night before in a church, with many other people. Why did she leave? Her grandmother has an apartment in Northeast. Why didn’t this mother do more to protect her little family?”

“Why was she in the street at all?” DeOrio asked, and I almost smiled.

Arthur stayed calm. “The eviction was wrong,” he said. “We are not arguing with Mr. Green about that. We are saying that events after the eviction were partly the mother’s fault.”

“How much of it was her fault?” asked Judge DeOrio.

“At least half.”

“That’s too high.”

“We don’t agree, Judge DeOrio.”

“Mr. Green?”

Mordecai stood, shaking his head in disbelief, like Arthur was a first-year law student. “There people have nowhere to live, Mr. Jacobs. That’s why they’re called homeless. You put this family on the street. You’ve told us you did. And that’s where they died. We could go to court. Would you say the same thing there? Stand up in court, Mr. Jacobs! Say, ‘It was the mother’s fault her family died.”

Arthur and the rest of the Drake and Sweeney lawyers looked scared enough at the idea of telling a court full of black people that the Burton family’s death was, in part, Lontae’s fault.

“Drake and Sweeney are guilty of an illegal eviction,” said Judge DeOrio. “That’s clear. I wouldn’t advise you to blame the mother in a court.”

Mordecai and Arthur sat down. We had won the Burton lawsuit without going to court. Now we would discuss how much Drake and Sweeney should pay. Rafter stood up. He talked about how much money you usually got for dead children in lawsuits. He had read a lot of these lawsuits across the US. He offered fifty thousand dollars for each child. He became boring. He started to discuss the amount of money Lontae had lost because she died and so she didn’t go to work. That was added to the money you usually got for dead children. In total, he offered seven hundred and seventy thousand dollars.

“Is that your final offer, Mr. Rafter?” asked Judge DeOrio. He looked like he hoped it wasn’t.

“No, sir,” Rafter said.

“Mr. Green”

Mordecai stood again. “We do not accept their offer, Judge DeOrio. Sir, this talk of the value of each child means nothing to me. I know how much I can get if this comes to court and the people of Washington decide. And that is a lot more than Mr. Rafter is offering. These children were, of course, homeless black children. Mr. Rafter, you have a son at private school. Would you take fifty thousand dollars for him?”

Rafter looked down and didn’t reply.

“I can walk into a Washington court and I can get a million dollars each for Lontae Burton’s little children. That’s the same as any child in an expensive school in Virginia or Maryland.”

The defense team looked at each other. They all had kids in expensive schools in Virginia and Maryland. Mordecai then talked about the last hours of Lontae Burton and her family, as he had at Capitol Hill. He was a born storyteller and he had a good story to tell. His voice went up and then down in anger. At the end he pointed at the Drake and Sweeney lawyers, speaking for them. “Those people in that warehouse,” he shouted. “They’re just a bunch of squatters. Throw them out!”

He asked for four million dollars. It was silent in the room when he finished. Judge DeOrio made some notes. The next thing to discuss was the file.

“Do you have the file?” Judge DeOrio asked me.

“Yes, sir.”

“Will you give it to me?”

“Yes, sir.”

Mordecai gave Judge DeOrio the file and we all sat and watched for ten minutes while the judge read it. When he had finished he said, “The file has been returned, Mr. Jacobs. There was a criminal lawsuit about its theft. What do you want to do now?”

“If we can agree on the Burton lawsuit, we will stop the criminal lawsuit against Mr. Brock for theft of the file.”

“Mr. Brock? Is that acceptable to you?”

“Yes! Yes, sir. It is.”

“Next, we have the complaint to the Bar Association by Drake and Sweeney against Michael Brock. Mr. Jacobs?”

Arthur stood up again. He talked about why it was wrong for a lawyer to steal a file from his own company. He didn’t seem to be enjoying it, and he didn’t take too long about it. But I had been one of them and then I had damaged them. They wouldn’t forgive me for that. The complaint to the Bar Association wouldn’t be stopped.

I wasn’t a criminal, Arthur said, so they would stop the theft lawsuit. But I was a lawyer and a good one. And so the complaint should go to the Bar Association.

The lawyers from RiverOaks didn’t speak, but it was clear they agreed. It was, of Course, their client’s file I had taken. And Arthur spoke so well that actually I agreed with him too.

“Mr. Brock?” said Judge DeOrio. “Do you have anything to say?”

I hadn’t prepared anything, but I wasn’t afraid to say what I felt. I looked Arthur in the eyes and said, “Mr. Jacobs, I have always had a very high opinion of you, and I still do. I was wrong to take the file and I am sorry I did it. I was looking for information and I was going to put the file back, but all that is no excuse. I apologize to you, to Drake and Sweeney, and to your client, RiverOaks.”

Mordecai told me afterwards that he knew immediately Drake and Sweeney would agree to his next suggestion. The anger had gone out of the situation.

Mordecai suggested twenty-five thousand dollars each to all the people evicted by Drake and Sweeney, when we could find them. He suggested three million dollars for the Burton lawsuit, paid at three hundred thousand a year. And after a lot of talk, we agreed that I would lose my license for nine months only.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.