سرفصل های مهم
داستان لوری
توضیح مختصر
اعضای موج میخواهند با لوری صحبت کنند.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل ۸ - گزارش لوری
لوری به دیدن امی رفت. گزارش جدید در مورد موج در درخت انگور را به او نشان داد.
امی شروع به خواندن گزارش کرد. وقتی تمام شد رو کرد به لوری. خوشحال نبود. گفت: “تو نمیتوانی این چیزها را در مورد موج بگویی، لوری.”
لوری گفت: “اینها واقعیت هستند، امی.”
ایمی گفت: “نه، لوری. من به این اعتقاد ندارم. فکر میکنم به دلیل دعوایت با دیوید موج را دوست نداری.” “این درست نیست!” لوری گفت. “موج کارهای بسیار بدی با این مدرسه انجام میدهد. بخوان در گزارش ما چه میگوید.” امی گفت: “من به موج اعتقاد دارم. ‘من معتقدم که همه ما یک تیم هستیم. من میخواهم با هم کار کنیم. تو این را دوست نداری چون فکر میکنی بهتر از ما هستی.”
‘اما ایمی -“
ایمی گفت: “من باید بروم. درسم به زودی شروع میشود.’ لوری بسیار غمگین و بسیار عصبانی بود. ایمی دوست صمیمی او بود.
اما حالا ایمی نیز از لوری دور شد.
بن راس گزارش لوری درباره موج را در درخت انگور خواند.
خیلی تعجب کرد.
وقتی مدرسه تمام شد، کریستی به اتاق بن آمد. “حالت خوب هست، بن؟” پرسید.
بن سرش را از روی درخت انگور بلند کرد. گفت: “من این را دوست ندارم.
مشکلی پیش آمده. من هرگز نمیخواستم دانشآموزان درباره موج دعوا کنند.’
کریستی گفت: “من هم چیزهای بدی میشنوم، بن. بسیاری از معلمان دیگر آزمایشت را دوست ندارند.’ بن به سمت پنجره رفت و به بیرون نگاه کرد. بعضی از دانشآموزان او را دیدند. سلام موج دادند. بن رو کرد به کریستی، گفت: “اکثر دانشآموزان به موج اعتقاد دارند.”
کریستی فکر نمیکرد این چیز خوبی باشد. اما ساکت ماند.
دیوید کالینز درخت انگور را با دوستانش خواند. صورتش غمگین بود. ‘من لوری را درک نمیکنم. چرا این چیزها را درباره موج مینویسد؟” پرسید.
رابرت کنار دیوید ایستاد. خیلی عصبانی بود. “اینها درست نیستند!” گفت. “یک نفر باید جلوی نوشتن او درباره ما را بگیرد.” دیوید به او گفت: “مهم نیست.”
رابرت گفت: “بله، مهم هست. مردم آنچه میخوانند را باور میکنند.’
ایمی گفت: “من سعی کردم با او صحبت کنم. اما او نمیخواهد به ما گوش دهد.”
دیوید گفت: “ما نمیتوانیم جلوی نوشتن لوری در مورد ما را بگیریم. اما میتوانیم به همه نشان دهیم که او اشتباه میکند! ما میتوانیم همهی خوبیهای موج را به مردم نشان دهیم.’
برایان گفت: “اما مردم میخواهند به دیدن مدیر اونز در دفترش بروند. آنها میخواهند موج را متوقف کنند. باورتان میشود؟” رابرت گفت: “ما باید جلوی لوری ساندرز را بگیریم.”
برایان گفت: “نگران نباش، رابرت. من و دیوید به دیدن لوری خواهیم رفت.’
‘اما من فکر نمیکنم -
دیوید دست برایان را روی بازویش احساس کرد. گفت: “تو بهترین شخص برای صحبت با او هستی، دیوید.”
‘بله، اما چرا رابرت این حرفها را در مورد لوری میزند؟ من آن را دوست ندارم!
برایان گفت: “دیو، لوری در تلاش است تا موج را متوقف کند. باید با او صحبت کنی. او به تو گوش میدهد.’ دیوید نمیدانست چه کار کند. موج برای او مهم بود. اما لوری هم بود. ‘فکر میکنی او به حرف من گوش خواهد داد، برین؟’
“تو تنها کسی هستی که او به حرفهایش گوش میدهد!” برایان گفت. “ما امشب بعد از مدرسه منتظر او خواهیم ماند. بعد میتوانی بروی و با او صحبت کنی.’
متن انگلیسی فصل
CHAPTER 8 - Laurie’s Story
Laurie went to see Amy. She showed her the story about the Wave in the new Grapevine.
Amy began to read the story. When she finished she turned to Laurie. She was not happy. ‘You can’t say these things about the Wave, Laurie,’ she said.
‘They’re true, Amy,’ said Laurie.
‘No, Laurie,’ said Amy. ‘I don’t believe that. I think you don’t like the Wave because of your fight with David.’ ‘That’s not true!’ said Laurie. ‘The Wave is doing very bad things to this school. Read what it says in our story.’ ‘I believe in the Wave,’ said Amy. ‘I believe that we’re all a team. I want us to work together. You don’t like it because you think you’re better than us.’
‘But Amy —’
‘I must go,’ said Amy. ‘My lesson starts soon.’ Laurie felt very sad and very angry. Amy was her best friend.
But now Amy walked away from Laurie, too.
♦
Hen Ross read Laurie’s story about the Wave in The Grapevine.
He was very surprised.
When school finished Christy came to Ben’s room. ‘Are you OK, Ben?’ she asked.
Ben looked up from The Grapevine. ‘I don’t like this,’ he said.
‘Something is going wrong. I never wanted the students to fight about the Wave.’
‘I’m hearing bad things too, Ben’ said Christy. ‘Many of the other teachers don’t like your experiment.’ Ben walked to the window and looked out. Some students saw him. They gave Wave salutes. Ben turned to Christy, ‘Most of the students believe in the Wave,’ he said.
Christy did not think that was a good thing. But she stayed quiet.
♦
David Collins read The Grapevine with his friends. His face was sad. ‘I don’t understand Laurie. Why does she write these things about the Wave?’ he asked.
Robert stood next to David. He was very angry. ‘They aren’t true!’ he said. ‘Somebody must stop her writing about us.’ ‘It’s not important,’ David told him.
‘Yes, it is important,’ Robert said. ‘People will believe what they read.’
i tried to talk to her,’ Amy said. ‘But she doesn’t want to listen to us.’
‘We can’t stop Laurie writing about us,’ David said. ‘But we can show everybody that she’s wrong! We can show people all the good things about the Wave.’
‘But people are going to see Principal Owens in his office, too,’ said Brian. ‘They want to stop the Wave. Can you believe that?’ ‘We must stop Laurie Saunders,’ said Robert.
‘Don’t worry, Robert,’ said Brian. ‘David and I will go and see Laurie.’
‘But I don’t think -‘
David felt Brian’s hand on his arm. ‘You’re the best person to talk to her, David,’ he said.
‘Yes, but why does Robert say those things about Laurie? I don’t like it!’
‘Dave, Laurie is trying to stop the Wave,’ said Brian. ‘You must talk to her. She’ll listen to you.’ David did not know what to do. The Wave was important to him. But so was Laurie. ‘Do you think that she’ll listen to me, Brian?’
‘You’re the only person she will listen to!’ said Brian. ‘We’ll wait for her after school tonight. Then you can go and talk to her.’
مشارکت کنندگان در این صفحه
تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.