اعضای حزب موج

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: حزب موج / فصل 5

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

اعضای حزب موج

توضیح مختصر

دانش‌آموزان به موج ایمان و علاقه پیدا کردند.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل ۴ اعضای موج

عصر همان روز لوری از درس تاریخش به پدر و مادرش گفت.

خانم ساندرز به دخترش نگاه کرد. ‘فکر نمی‌کنم خوشم آمده باشه، لوری.’

‘اما ما در حال یادگیری نظم هستیم، مادر. و نحوه کار با هم.” لوری گفت: “یاد می‌گیریم که یک تیم باشیم.”

خانم ساندرز گفت: “من می‌خواهم تو تاریخ یاد بگیری.”

لوری گفت: “نمی‌فهمی، مادر. آقای راس چیز مهمی به ما نشان می‌دهد. و ما تاریخ را فراموش نمی‌کنیم.

حالا تکالیف بیشتری انجام می‌دهیم.”

آقای ساندرز گفت: “من فکر می‌کنم معلم تاریخ لوری می‌داند چه کار می‌کند. فکر می‌کنم خوب است دانش‌آموزان به نظم و انضباط فکر کنند.”

خانم ساندرز گفت: “انضباط زیاد خطرناک است.”

کریستی راس هم در گوردون های تدریس می‌کرد. آن شب کریستی تا دیر وقت در مدرسه ماند. وقتی به خانه آمد دید شوهرش با كتاب‌هایی در اطرافش نشسته.

“آزمایشت چطور پیش می‌رود، دکنر فرانکشتاین؟” پرسید.

بن گفت: “بسیار خوب. دانش‌آموزان علاقه‌ی بیشتری به کلاس دارند. و تکالیفشان را انجام می‌دهند.” کریستی خندید. “نمی‌توانند همان دانش‌آموزانی باشند كه من به آنها تدریس می‌كنم!” بن گفت: “من به این آزمایش علاقه زیادی دارم. می‌خواهم ببینم چه اتفاقی می‌افتد.”

کریستی خوشحال نبود. چیزی در مورد آزمایش بن وجود داشت که او دوست نداشت. گفت: “باید خیلی مراقب باشی، بن.”

دیوید و لوری روز بعد با هم به مدرسه رفتند.

دیوید گفت: “ما برای تیم فوتبال خود به موج نیاز داریم.”

لوری گفت: “من فکر می‌کنم شما به بازیکنان بهتری نیاز دارید.”

دیوید گفت: “ما بازیکنان خوبی داریم، اما تیم خوبی نیستیم. موج می‌تواند به ما کمک کند. من دیروز در این باره با تیم صحبت کردم. برایان و اریک به من کمک کردند.’

لوری گفت: “مادرم دوستش ندارد.”

“او چه می‌داند؟” دیوید گفت. “فقط اعضای موج، موج را درک می‌کنند.”

وقتی دانش‌آموزان آن روز برای درس تاریخ خود وارد کلاس شدند، تصویر بزرگی از یک موج آبی جلوی اتاق بود.

آقای راس کنار تصویر ایستاده بود. دانش‌آموزان به سرعت به جاهای خود رفتند.

آقای راس دور کلاس قدم زد و به هر دانش‌آموز یک کارت زرد داد. هر کارت تصویری از یک موج روی خود داشت. زیر تصویر موج این کلمات بود: عضو موج.

“این کارت‌ها برای چه کاری هستند؟” لوری پرسید.

اتاق حالا خیلی ساکت بود. بن چرخید. گفت: “قوانین ما را فراموش نکن، لوری.”

لوری بلند شد و کنار میزش ایستاد. ‘آقای راس، این کارت‌ها برای چیست؟’

‘آنها نشان می‌دهند که شما اعضای موج هستید. همه در این اتاق حالا عضو موج هستند. حالا می‌توانیم با هم کار کنیم. دانش‌آموزان، به موج ایمان دارید؟’ دانش آموزان کنار میز خود ایستادند. “آقای راس، بله!” همه با هم گفتند.

‘بنابراین حالا ما یک تیم هستیم. شما همیشه باید با هم کار کنید. شما هرگز نباید علیه اعضای دیگر موج کار کنید. می‌فهمید؟’

“آقای راس، بله!” دانش‌آموزان کلاس گفتند.

آقای راس گفت: “حالا بروید و دنبال اعضای جدید بگردید، اما هر عضو جدیدی باید قوانین ما را بفهمد.” یک‌مرتبه رابرت بلند شد. گفت: “آقای راس. من فکر می‌‌کنم موج عالی است.”

سپس ایمی بلند شد. ‘آقای راس، رابرت حق دارد. من هم همین حس را دارم.” دیوید خوشحال بود. بلند شد. “آقای راس، ما حالا یک تیم هستیم.” آقای راس تعجب کرد. می‌خواست دیگر در مورد موج صحبت نکند. می‌خواست درس عادی خود را بیاموزد. اما دانش‌آموزان از موج بیشتر می‌خواستند.

به کلاس گفت: “ما سلام خواهیم داد. بعد جملاتمان را خواهیم گفت.”

‘همه ما در یک تیم هستیم.” دانش‌آموزان با هم گفتند: “برندگان نیاز به نظم و انضباط دارند.”

بن راس با تعجب به شاگردانش نگاه کرد. دید که موج برای آنها بازی نیست. آنها حالا موج بودند.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER 4 Members of the Wave

That evening Laurie told her mother and father about her history lesson.

Mrs Saunders looked at her daughter. ‘I don’t think I like it, Laurie.’

‘But we’re learning discipline, Mum. And how to work together. We’re learning to be a team,’ said Laurie.

‘I want you to learn history,’ said Mrs Saunders.

‘You don’t understand, Mum,’ said Laurie. ‘Mr Ross is showing us something important. And we’re not forgetting about history.

We’re doing more homework now.’

‘I think Laurie’s history teacher knows what he’s doing,’ said Mr Saunders. ‘1 think it’s good for the students to think about discipline.’

Mrs Saunders said, ‘Too much discipline is dangerous.’

Christy Ross also taught at Gordon High. That night Christy stayed late at the school. When she came home she found her husband with books all round him.

‘How is your experiment going, Dr Frankenstein?’ she asked.

‘Very well,’ said Ben. ‘The students are much more interested in class. And they’re doing their homework.’ Christy laughed. ‘They can’t be the same students I teach!’ ‘I’m very interested in this experiment,’ said Ben. ‘I want to see what will happen next.’

Christy was not happy. There was something about Ben’s experiment she did not like. ‘You must be very careful, Ben,’ she said.

David and Laurie walked to school together the next day.

‘We need the Wave for our football team,’ David said.

‘I think you need better players,’ Laurie said.

‘We have good players,’ said David, ‘but we’re not a good team. The Wave can help us. I talked to the team about it yesterday. Brian and Eric helped me.’

‘My mother doesn’t like it,’ said Laurie.

‘What does she know?’ said David. ‘Only the Wave members understand the Wave.’

When the students arrived for their history lesson that day there was a big picture of a blue wave at the front of the room.

Mr Ross stood next to the picture. The students went quickly to their places.

Mr Ross walked round the class and gave each student a yellow card. Each card had a picture of a wave on it. Under the picture of the wave were the words: MEMBER OF THE WAVE.

‘What are these cards for?’ asked Laurie.

The room was now very quiet. Ben turned round. ‘Don’t forget our rules, Laurie,’ he said.

Laurie got up and stood by her desk. ‘Mr Ross, what are these cards for?’

‘They show that you are members of the Wave. Everybody in this room is now a member of the Wave. Now we can work together. Students, do you believe in the Wave?’ The students stood up by their desks. ‘Mr Ross, yes!’ they all said together.

‘So now we’re a team. You must always work together. You must never work against any other Wave member. Do you understand?’

‘Mr Ross, yes!’ said the class.

‘Now you go and look for new members,’ said Mr Ross, ‘But every new member must understand our rules.’ Suddenly Robert stood up. ‘Mr Ross,’ he said. ‘I think the Wave is great.’

Then Amy stood up. ‘Mr Ross, Robert is right. I feel the same.’ David was pleased. He stood up. ‘Mr Ross, we’re now a team.’ Mr Ross was surprised. He wanted to stop talking about the Wave. He wanted to teach his usual lesson. But the students wanted more of the Wave.

‘We’ll give our salute,’ he told the class. ‘Then we’ll say our words.’

‘We’re all in the same team. Winners need discipline,’ said the students all together.

Ben Ross looked at his students in surprise. He saw that the Wave was not a game to them. They were the Wave now.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.