فصل یازدهم

مجموعه: کتاب های متوسط / کتاب: شرکت / فصل 11

کتاب های متوسط

42 کتاب | 625 فصل

فصل یازدهم

توضیح مختصر

لوماکس با توطئه کشته شد پس از آن میچ با تامی، منشی او دیدار کرد و قرار شد که از طریق نامه وقایع را به اطلاع هم برسانند.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل یازدهم

یک کار حرفه ای

یکی دو روز بعد از کریسمس ادی لوماکس برای یک کار فوری فراخونده شد.

مردی که خودش رو آل کیلبوری معرفی کرده بود، گفته بود که همسرش میخواد یه مردی رو در هتلی در جنوب ممفیس ملاقات کنه و اون از لوماکس میخواد که ازشون عکس بگیره.

اونو با پیشنهاد دستمزد سخاوتمندانه وسوسه کرد. اونا با هم سوار بر ماشین به سمت هتل میرفتند و توی پارکینگ منتظر شدن.

مرد دیگه ای بی سرو صدا درِعقب ماشین رو باز کرد و سه تا گلوله به پشت سر لوماکس شلیک کرد. کار حرفه ای یی بود.

قاتل و اون مردی که خودش رو آل کیلبوری معرفی کرده بود،با هم رفتن.

میچ کافه رو کنار همون فرودگاهی پیدا کرد که تامی ازش خواسته بود اونجا ملاقاتش کنه.

دوباره به نامه ای که اون به در پشتی خونه ش نصب کرده بود، نگاه کرد آقای مکدیر عزیز لطفاً من رو در آخر شب در کافه اِرنی در خیابون وینچستر ببینید. در مورد ادی لوماکسه. خیلی مهمه. تامی همفیل، منشی ایشون.

تامی کمی بعد از اینکه اون یک آبجو سفارش داده بود، رسید. گفت: مرسی که اومدید. موضوع چیه؟

نگاهی به اطراف کرد. باید صحبت کنیم ولی نه اینجا.

کجا رو پیشنهاد میکنید؟

چرا نریم یه گشتی با ماشین بزنیم؟ با ماشین من بریم.

توی ماشین خیلی طول کشید تا اون بگه که چی میخواد بگه. و بالاخره شروع به گفتن کرد.

در مورد ادی شنیده ید؟پرسید.

بله.

آخرین بار کی دیدینش؟

چند هفته قبل از کریسمس.

همین فکرو میکردم. اون هیچ پرونده ای در مورد کاری که برای شما انجام میداد نگه نداشته. یک لحظه سکوت حاکم شد.

ادی و من.. . ما عاشق هم بودیم. ازدواج من خیلی عالی نیست همسرم هم با چند تا زن دوسته.

به هر حال، ادی کمی درباره شما به من گفته اون گفت که وکلای شرکت شما دائم میمیرن.

میچ با خودش فکر کرد: اینم از رازداری.

بگذریم درست قبل از کریسمش بهم گفت که فکر میکنه تعقیب شده و اینکه فکر میکنه این موضوع به کاری که برای شما انجام میده مربوطه.

ادی تو کارش خوب بود. تعقیب کردنش آسون نیست. اونا حر فه ای بودن هر کی که بودن، به اندازه قاتل، حرفه ای بودن.

من میترسم میچ. میتونم میچ صداتون کنم؟

البته

من از زمان مرگش به دفتر برنگشته م. اونا احتمالاً فکر میکنن هر چی که من میدونم همون چیزیه که اون میدونه.

میچ گفت: حق با شماست اصلاً ریسک نکنین.

من و شوهرم میتونیم یه مدت ناپدید شیم. اون تو یه کلوپ شبانه خواننده س همیشه میتونه یه جای دیگه کار بگیره.

فکر خوبی به نظر میرسه. کجا میرید؟

گفت: یه جایی همین اطراف. اونا همه اون وکیلا رو کشته ن ادی رو هم که کشتن و بعدش شما و من رو میخوان.

میچ گفت: تامی باید با هم در تماس باشیم ولی شما نمیتونید تلفنی با من صحبت کنید و بیایید که همو ببینیم.

هفته ای یک بار از جایی که هستید برام بنویسید. اسم مادرتون چیه؟

دوریس.

خوبه. نامه هاتونو بااسم دوریس امضاکنین

مگه اونا نامه هاتون رو هم میخونن؟

شاید دوریس احتمال داره.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER ELEVEN

A Professional Job

A day or two after Christmas, Eddie Lomax was called out on an urgent job.

A man calling himself Al Kilbury said that his wife was about to meet a man in a hotel in south Memphis and that he needed Lomax to take photographs.

He tempted him with an offer of generous payment. They drove to the hotel together and waited in the car park.

Another man silently opened the back door of the car and put three bullets into the back of Lomax’s head. It was a professional job.

The killer and the man calling himself Al Kilbury left together.

Mitch found the bar near the airport where Tammy had asked him to meet her.

He looked again at the letter she had pinned to the back door of his house: ‘Dear Mr McDeere, Please meet me at Ernie’s Bar on Winchester Avenue late tonight. It’s about Eddie Lomax. Very important. Tammy Hemphill, his secretary.’

Tammy arrived soon after he had ordered a beer. ‘Thanks for coming,’ she said. ‘What’s the matter?’

She looked round. ‘We need to talk, but not here.’

‘Where do you suggest?’

‘Why don’t we drive around? We’ll take my car.’

In the car she took a long time to say what she wanted to say. Eventually it started to come out.

‘You heard about Eddie?’ she asked.

‘Yes.’

‘When did you last meet him?’

‘A couple of weeks before Christmas.’

‘I thought so. He didn’t keep any file about the work he was doing for you.’ There was a pause.

‘Eddie and I were. we were lovers. My marriage isn’t so great, and my husband has other women friends.

Anyway, Eddie told me a little about you and he said that lawyers from your firm kept dying.’

So much for secrecy, Mitch thought.

‘Anyway, just before Christmas he told me he thought he was being followed and that he thought it was connected to the work he was doing for you.

Eddie was good at his job. It wouldn’t be easy to follow him. They were professionals, whoever they were - as professional as the killer.

I’m frightened, Mitch. Can I call you Mitch?’

‘Of course.’

‘I haven’t been back to the office since his death. They probably think I know whatever it is that he knew.’

‘You’re right not to take any chances,’ Mitch said.

‘We can disappear for a while, my husband and I. He works as a singer in nightclubs and he can always get work somewhere else.’

‘That sounds like a good idea. Where will you go?’

‘Here and there,’ she said. ‘They’ve killed all those lawyers, and they’ve killed Eddie, and next they want you and me.’

‘We need to keep in touch, Tammy,’ Mitch said, ‘but you can’t talk to me on the phone and we shouldn’t meet.

Write to me once a week from wherever you are. What’s your mother’s name?’

‘Doris.’

‘Fine. Sign your letters Doris.’

‘Do they read your mail, too?’

‘Probably, Doris, probably.’

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

ویرایشگران این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.