فصل بیست و یکم

مجموعه: کتاب های متوسط / کتاب: شرکت / فصل 21

کتاب های متوسط

42 کتاب | 625 فصل

فصل بیست و یکم

توضیح مختصر

میچ به نشویل رفت. ری نقشه های زن تعقیب کننده ابی راخنثی کرد.میچ گفت ری و ابی به هتلی در پانامابروند.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل بیست و یک

در حال فرار

میچ از سین سیناتی به نشویل پرواز کرد. یک ون اجاره کرد و به سمت آپارتمان رانندگی کرد. توی راه مقداری وسایل از یک فروشگاه عکاسی خرید.

وقتی که رسید تامی مقداری غذا بهش داد. ساعت ده با هیلتون پردیدو تماس گرفت.

سراغ راشل جیمز رو گرفت ولی اون نرسیده بود. بعد خواست که با لی استیونس صحبت کنه. بعد از چند دقیقه شخصی گوشی رو برداشت.

بله؟

من میچ هستم. تبریک میگم.

ری افتاد توی رختخواب و چشماشو بست. میچ خیلی آسون بود. چطوری این کارو کردی؟

هر وقت وقت داشته باشیم بهت میگم. ولی الان یک عالمه آدم دارن سعی میکنن که من و ابی رو بکشن. ما در حال فراریم. حالا در موردش ازم سوال نکن. قضیه مافیا و پلیسه.

همش همینه؟

میچ خندید. ابی به زودی به هتلت میرسه. چک کن که تعقیب نمیشه باشه؟ اون خودش رو راشل جیمز معرفی میکنه.

اون به ری شماره آپارتمان برنت وود رو داد. این شماره رو به یاد داشته باش ری.

اگه من نباشم فردی که اسمش تامیه هستش. میتونی بهش اعتماد کنی. مراقب خانمم باش و وقتی که رسید اونجا، باهام تماس بگیر.

باشه میچ. و ممنونم.

ابی یک ساعت بعد با یک ماشین کرایه ای از راه رسید. ماشین رو پارک کرد و از در جلویی هتل وارد شد.

یک ثانیه ایستاد و پشت سرش رو نگاه کرد.

دو دقیقه بعد یک تاکسی زرد رنگ هم از موبیل پارک کرد. ری تاکسی رو نگاه کرد. یک زن از عقب ماشین پیاده شد و وارد هتل شد.

ری دنبالش کرد. زن به پذیرش نزدیک شد و درخواست یک اتاق کرد.

بعد گفت: اسم اون خانمی که الان به اینجا اومد چیه؟ آشنا به نظر میرسید. فکر میکنم یه دوست قدیمی باشه.

کارمند به برگه هاش نگاه کرد. گفت: راشل جیمز. بله خودشه. کدوم اتاقه؟ میخوام بهش سلام کنم.

اون کارمند گفت: من نمیتونم شماره های اتاق رو بدم.

اون زن دو تا بیست دلاری از کیف پولش بیرون آورد و اونها رو سر داد روی میز. من فقط میخوام یک سلامی بکنم. اون کارمند پول رو برداشت. اتاق 622.

تلفنها کجا هستن؟زن پرسید. کارمند در حالی که اشاره میکرد گفت: اون گوشه. ری زودتر از اون به اونجا رفت. یک تلفن رو برداشت و تظاهر کرد که داره با کسی صحبت میکنه.

اون فقط چند تا کلمه رو از مکالمه زن شنید. موبایل. اتاق 622. یک کمک بفرست. یک ساعت؟ بسیار خب.

ده دقیقه بعد ضربه ای به در اتاق اون زن خورد. از رختخوابش بیرون پرید.

تفنگش رو برداشت و فرو کرد داخل شلوار، زیر پیرهنش با احتیاط در رو باز کرد.

ری به داخل هجوم آورد. و اونو به دیوار کوبید. پرید روش، تفنگشو گرفت و نقش زمینش کرد.

همینطور که صورتش روی فرش بود تفنگ رو داخل گوشش فروکرد. گفت: اگه تکون بخوری یا صدات در بیاد میکشمت.

چمدونشو باز کرد. گفت دهنت رو باز کن و یک جفت جوراب توپوند توی دهنش.

با لباس های توی چمدونش محکم بستش و کشوندش زیر تخت بعد با تفنگش رفت.

تلفن ساعت یک صبح رو نشون میداد. میچ نخوابیده بود. داشت اسناد و مدارک رو بررسی میکرد.

الو با احتیاط جواب داد. من ری هستم.

کجایی ری؟ صدای آهنگ میشنوم.

توی یه کافه. ما مجبور شدیم از هتل بیرون بیایم. ابی تعقیب شد.

ابی کجاست؟ صحیح و سالمه؟

آره. حالا چکار کنیم؟

برید به ساحل پاناما و دو تا اتاق در هتل هالیدی بگیرید. وقتی اونجا رسیدید بهم زنگ بزن.

امیدوارم بفهمی داری چیکار میکنی.

ری بهم اعتماد کن.

باشه.. ولی کم کم دارم آرزو میکنم که کاش به زندان برمیگشتم.

نه ری نمیتونی به اونجا برگردی. ما یا ناپدید میشیم یا اینکه کشته میشیم.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER TWENTY ONE

On the Run

From Cincinnati, Mitch flew to Nashville. He hired a van and drove to the apartment. On the way he bought some equipment from a photography shop.

When he arrived Tammy gave him some food. At ten he called the Perdido Hilton.

He asked for Rachel James, but she hadn’t arrived. He asked for Lee Stevens. After a few moments someone picked up the phone.

‘Yeah?’

‘This is Mitch. Congratulations.’

Ray fell on the bed and closed his eyes. ‘It was so easy, Mitch. How did you do it?’

‘I’ll tell you when we have time. But at the moment there are a lot of people trying to kill Abby and me. We’re on the run. Don’t ask me about it now. It’s the Mafia and the FBI.’

‘Is that all?’

Mitch laughed. ‘Abby will be arriving at your hotel soon. Check that she isn’t being followed, OK? She’s calling herself Rachel James.

’ He gave Ray the number of the Brentwood apartment. ‘Remember that number, Ray.

If I’m not here, someone called Tammy will be. You can trust her. Take care of my wife and call me when she gets there.’

‘OK, Mitch. And thanks.’

Abby arrived an hour later in a hired car. She parked and walked towards the front door of the hotel.

She stopped for a second and looked behind her.

Two minutes later a yellow taxi from Mobile also parked. Ray watched the taxi. A woman got out of the back and walked into the hotel.

Ray followed her. The woman approached the counter and asked for a room.

Then she said, ‘What’s the name of that lady who just signed in here? She seemed familiar. I think she’s an old friend.’

The clerk looked through his cards. ‘Rachel James,’ he said. , ‘Yeah, that’s her. What room is she in? I’d like to say hello.’

‘I can’t give room numbers,’ said the clerk.

The woman pulled two twenties from her purse and slid them across the counter. ‘I only want to say hello.’ The clerk took the money. ‘Room 622.’

‘Where are the phones?’ the woman asked. ‘Around the corner,’ said the clerk, and pointed. Ray got there first. He grabbed a phone and pretended to be talking to someone.

He heard only a few words of the woman’s conversation:’. Mobile. Room 622. send some help. an hour? OK.’

Ten minutes later there was a knock at the door of her room. The woman jumped up from the bed,

grabbed her gun and stuck it into her trousers under her shirt. She cautiously opened the door.

Ray burst in and knocked her against the wall. He jumped at her, took her gun and pinned her to the floor.

With her face in the carpet, he pushed the gun into her ear. ‘If you move or make a sound,’ he said, ‘I’ll kill you.’

He opened her suitcase. ‘Open your mouth,’ he said, and pushed a pair of socks in.

He tied her up tightly with clothes from her case and slid her under the bed. Then he left with her gun.

The phone went at 1 a.m., and Mitch was not asleep. He was studying documents.

‘Hello,’ he answered cautiously. ‘It’s Ray.’

‘Where are you, Ray? I can hear music’

‘In a bar. We had to move out of the hotel. Abby was followed.’

‘Abby’s there? She’s safe?’

‘Yeah. Now what?’

‘Drive to Panama City Beach and get two rooms at the Holiday Hotel. Call me when you’re there.’

‘I hope you know what you’re doing.’

‘Trust me, Ray.’

‘I do. but I’m beginning to wish I was back in prison.’

‘You can’t go back, Ray. We either disappear or we’re dead.’

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

ویرایشگران این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.