سرفصل های مهم
فصل هفدهم
توضیح مختصر
کار کپی پرونده ها تمام شد. قرار شد ری آزاد شود. راس از کوزو خواست که در مورد مکدیر تحقیق کند.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل هفدهم
تری راس
وقتی ایوری سر کار بود، اون دو زن، دو کمد آخر پرونده ها رو تموم کردن. کوهی از برگه کاغذای کپی شده داشتن.
تا ساعت دو و نیم بعدازظهر همه شون در جعبه هایی در یک انباری در جوشد هام بودن.
طی چندروز بعد، تامی در داخل و بیرون جزایر کیمن پرواز کرد و برگه ها رو به یک آپارتمان یک اتاقه در برنت وود، نزدیک نشویل برد.
اونجا کارِ طولانی شنیدن و شرح مندرجات و محتوای اونها رو شروع کرد. میچ بهش گفته بود که این یک کار فوریه.
وقتی ابی به جای میچ به ملاقات ترانس اومد، اون تعجب کرد. ولی تاثیر و بازدهی ابی کمتر نبود.
ابی در مورد چگونگی رسوندن اولین یک میلیون دلار به یک بانک در ریپورت در باهاما بهش راهنمایی داد.
کی ما پرونده ها رو میگیریم؟ترانس پرسید. به محض اینکه بشنویم که پولها در فری پورت هستن براتون کلید یک انباری در جایی در ممفیس رو میفرستیم. سوال دیگه ای ندارید؟
چرا. شما در بدست اوردن پرونده های کثیف پیشرفتی داشتید؟ لبخند زد. ما در حال حاضر بیشتر از اونچه که نیاز داریم از این پرونده ها داریم.
وقتی کارمون رو تموم کنیم، ده هزار تا پرونده کثیف براتون داریم. ترانس هیجان زده شد. اونا کجان؟
با پرونده های تمیز نیستن بهتون قول میدم.
ولی شما اونا رو دارید؟
بله . میخواید چند تا از اونا رو ببینید؟
البته. میتونید..
به محض اینکه ری از زندان آزاد بشه.
تری راس، تو تشکیلات پالومبو، آلفرد شناخته میشد. هر چه آدمای کمتری اسم واقعیش رو میدونستن بهتر بود.
در این صورت کارفرماهاش، پلیس، هیچ وقت در مورد اضافه کاریای مفیدش باخبر نمیشدن. تشکیلات پالمبو تصمیم گرفتن که به تشکیلات مورولتو کمک کنن.
لازارو بهشون گفت که اون میخواد یک سری اطلاعات در مورد پلیس به دست بیاره. پالمبو گفت اونا این کارو در ازای نیم میلیون دلار انجام میدن.
لازارو موافقت کرد و وینی کوزو از تشکیلات پالمبو با راس دیدار کرد.
راس با نگرانی گفت: کوزو سریع ترتیبشو بده.
آیا شما تا به حال از شرکت بندینی در ممفیس چیزی شنیدید؟کوزو پرسید.
نه. قاعده اینه که همیشه در ابتدا بگی نه. و همیشه در انتظار بذاریشون اینجوری قیمت بالا میره. البته که از شرکت بندینی،لمبرت و لاک شنیده بود.
وینی ادامه داد: یک شخصی اونجاست که میچل مکدیر نام داره که برای این شرکت بندینی کار میکنه.
ما میخوایم بدونیم آیا اون با افراد شما صحبت میکنه؟ ما فکر میکنیم اون داره به پلیس اطلاعات میفروشه. فقط میخوایم بدونیم که آیا درست فکر میکنیم میدونید؟ فقط همین.
راس با چهره جدی گوش میداد فکر کرد که این کار آسونی نیست. همه چیز رو در مورد مکدیر میدونست. میدونست که مکدیر تا به حال شش بار ترانس رو دیده.
میدونست که مکدیر قراره فردا به یکباره یک میلیون دلار بگیره.
گفت: ببینم چکار میتونم انجام بدم. چقدر؟
دویست هزار.
نقد؟راس حیرت زده گفت.
بله. میبینید که ما واقعن در موردش جدی هستیم. میتونید انجامش بدید؟
بله.
کی؟
دو هفته بهم فرصت بدید.
متن انگلیسی فصل
CHAPTER SEVENTEEN
Tarry Ross
While Avery was at work the two women finished the last two cupboards of files. They had a mountain of photocopied pieces of paper.
By two-thirty in the afternoon it was all in boxes in a storage room in Georgetown.
Over the next few days Tammy flew in and out of the Caymans and carried the papers to a one-room apartment in Brentwood, near Nashville.
There she started the long job of listing and describing all the contents. Mitch had told her it was urgent.
Tarrance was surprised when Abby came to the meeting instead of Mitch. But she was no less efficient.
She gave him the instructions for wiring the first million dollars to a bank in Freeport, in the Bahamas.
‘And when do we get the files?’ Tarrance asked. ‘As soon as we hear the money’s in Freeport, we’ll send you a key to a storage room somewhere in Memphis. Any questions?’
‘Yes. Are you making progress in getting the dirty files?’ She smiled. ‘We already have most of what we need.
By the time we finish we’ll have ten thousand dirty files for you.’ Tarrance was excited. ‘Where are they?’
‘Not with the clean files, I promise you.’
‘But you have them?’
‘Yes. Would you like to see a couple?’
‘Of course.’
‘You can. as soon as Ray is out of prison.’
Tarry Ross was known to the Palumbo family as ‘Alfred’. The fewer people who knew his real name, the better;
then his employers, the FBI, would never hear about his profitable extra work. The Palumbo family decided to help the Morolto family.
Lazarov told them he wanted some information out of the FBI. The Palumbos said they would do it for half a million.
Lazarov agreed, and Vinnie Cozzo from the Palumbo family met Ross.
‘Make it quick, Cozzo,’ Ross said nervously.
‘Did you ever hear of the Bendini firm in Memphis?’ Cozzo asked.
‘No.’ The rule was always to say no at first. And always make them wait: that way the price went up. Of course he’d heard of Bendini, Lambert & Locke.
Vinnie went on, ‘There’s someone down there named Mitchell McDeere, who works for this Bendini firm.
We want to know if he’s been talking to your people. We think he’s selling information to the FBI. We just want to know if we’re right, you know? That’s all.’
Ross listened with a straight face, though it wasn’t easy. He knew everything about McDeere. He knew that McDeere had met Tarrance half a dozen times now.
He knew that tomorrow McDeere was suddenly going to get a million dollars.
‘I’ll see what I can do,’ he said. ‘How much?’
‘Two hundred thousand.’
‘In cash?’ Ross said in amazement.
‘Yeah. You can see we’re real serious about this. Can you do it?’
‘Yes.’
‘When?’
‘Give me two weeks.’
مشارکت کنندگان در این صفحه
مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:
ویرایشگران این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.