سرفصل های مهم
فصل هفتم
توضیح مختصر
اَن قلعهی کیلمردن رو پیدا میکنه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل هفتم
اتاقی که قتل در اون روی داده بود رو پیدا کردم. مربع بود، با دو تا پنجرهی بزرگ، دیوارهای سفید ساده، و کف خالی. چیزی در آن نبود. جلوی هر پنجره یک صندلی پنجره بود و زیرشون قفسه بود. اولی خالی بود. ولی وقتی دستم رو توی قفسه روبرویی کردم، یک حلقه فیلم کداک پیدا کردم! مظنونانه بوش کردم- دوباره نفتالین! فیلم در جیب مردی بود که در تیوب کشته شد. “دکتر” فیلم رو برداشته بود- و اینجا انداخته بود. یه سر نخ داشتم!
در راه برگشت به شهر، دوباره کاغذ رو مطالعه کردم. ناگهان اعداد معنای جدیدی به خودشون گرفتن. میتونست تاریخ باشه؟ ۲۲ ۱ ۱۷، هفدهم ژانویه ۱۹۲۲. ولی در این صورت باید قلعه کیلمردن رو پیدا میکردم، برای اینکه امروز چهاردهم بود.
حلقهی گرانبهام رو به مغازه بزرگ کداک در خیابان رجنت بردم و خواستم چاپ کنن.
مرد با لبخند گفت: “شما حلقهی اشتباه رو به من دادید. این فیلم استفاده نشده است.”
با نهایت غروری که میتونستم اومدم بیرون. فکر کردم هر از گاهی برام خوبه که بفهمم چقدر احمق میتونم باشم! ولی هیچ کس ازش لذت نمیبره. و بعد، وقتی داشتم از کنار یکی از دفترهای کشتیرانی بزرگ رد میشدم، ایستادم. روی شیشه، مدلی زیبا از یکی از کشتیهای شرکت بود و روش برچسب زده بود، “قلعه کنیلورس”. یک فکر دیوانهوار به ذهنم اومد. رفتم تو و با صدای لرزان پرسیدم: “قلعه کیلمردن؟”
“هفدهم از ساوتهمپتون. کیپ تاون؟ درجه یک یا دو؟”
“قیمتش چنده؟”
“درجه یک، ۸۷ پوند…”
حرفش رو قطع کردم. دقیقاً همون مقداری پولی بود که پاپا برام گذاشته بود!
گفتم: “درجه اول.”
متن انگلیسی فصل
CHAPTER SEVEN
I found the room where the murder had happened. It was square with two big windows, plain white walls and a bare floor. There was nothing in it. At each window there was a window-seat with a cupboard under it. The first was empty. But when I put my hand into the opposite cupboard, I found a roll of Kodak film! I smelled it suspiciously - mothballs again! The film had been carried in the pocket of the man who was killed in the Tube. The ‘doctor’ had taken the film - and he had dropped it here. I had a clue!
On the way back to town, I studied the paper again. Suddenly the numbers took on a new meaning. Could they be a date? 17.1 22, The 17th of January, 1922. But in that case I must find Kilmorden Castle, because today was the 14th.
I took my precious roll to the big Kodak shop on Regent Street, and asked for prints.
‘You’ve given me the wrong roll,’ the man said, smiling. ‘This is an unused film.’
I walked out with as much pride as I could. I expect it is good for me, now and again, to realize what an idiot I can be! But nobody enjoys it. And then, as I was passing one of the big shipping offices, I stopped. In the window was a beautiful model of one of the company’s boats, and it was labelled ‘Kenilworth Castle’. A wild idea ran through my brain. I went in and asked with a shaking voice, ‘Kilmorden Castle?’
‘On the 17th from Southampton. Cape Town? First or second class?’
‘How much is it?’
‘First class, eighty-seven pounds.’
I interrupted him. This was exactly the amount of money left to me by Papa!
‘First class,’ I said.