سرفصل های مهم
مرگ پشت در
توضیح مختصر
دوست ساموئل بهش پیشنهاد میده مشاور کارآگاهی بازیگر زن در فیلم بشه تا بتونه ازش محافظت بکنه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح متوسط
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل پنجم
مرگ پشت در
عکس رو به ریک برگردوندم و با دقت به حرفاش گوش دادم.
اون شروع کرد: “مشخصه که اونو میشناسی. ولی منظورت چیه که امروز صبح باهاش حرف زدی؟ اون امروز اینجا تو استودیو کار میکنه. ساعت ۷ سر ست بود.”
جواب دادم: “نگران نباش. منظورم این بود که خوابشو دیدم. تو خواب باهاش حرف میزدم.”
ریک با خنده گفت: “آره- میلیونها مرد دیگه هم همینطور هستن. ولی این موضوع جدیه، لن. گیل لین جذابترین بازیگر زن هالیوود امسال هست. این استودیو پول زیادی به خاطر اون در میاره. اون ستاره بزرگ حال حاضر آمریکاست و مدت زیادی طول نمیکشه که تبدیل به یک ستاره جهانی میشه. به همین علت اتفاقهایی که افتاده رئیسهای استودیو رو خیلی نگران کرده.”
من وسط حرفش پریدم: “چه اتفاقی افتاده؟ بهم بگو. مرموز حرف میزنی.”
حالا، هر چند که راهبههای میز بغلی به هیچ وجه به حرفهای ما گوش نمیدادن، ریک با صدای آروم حرف میزد: “خب، لن. بهت میگم. این موضوع یه رازه. فقط یه نفر دیگه دربارش میدونه. باید قسم بخوری که به هیچ کس درباره حرفهایی که بهت میزنم چیزی نگی.”
پرسیدم: “اگه یه راز هست، چرا داری دربارش با من حرف میزنی؟ چرا به کارکنان حفاظت استودیوی خودتون نمیگی؟”
جواب داد: “برای اینکه هیچکس دیگه در شرکت ساخت فیلم مجیک نباید درباره این موضوع چیزی بفهمه. اینها دستورات هامر فرانک، مدیر اجرایی استودیو هست.”
ریک ادامه داد: “در حال حاضر، گیل لین داره اینجا سر ساخت یک فیلم کار میکنه. یک فیلم هیجانی بینالمللی هست و بودجهاش خیلی زیاده. ما صدها میلیون دلار سر این فیلم هزینه کردیم. به همین علت هست که گیل خیلی با ارزشه. ولی یک نفر تهدیدهای مرگ براش میفرسته.”
پرسیدم: “ریک منظورت اینکه نامههایی از طرف کسی که تهدید به مرگش میکنه میگیره؟”
ریک سرشو تکون داد و جواب داد: “نه دقیقاً.” بعد، وقتی خدمتکار اومد که سفارشهای مارو بگیره مکس کرد. من تن ماهی با سالاد سبز سفارش دادم و ریک پاستا سفارش داد.
ریک ادامه داد: “تهدیدها توسط ایمیل مستقیم به هامر فرانک فرستاده میشن. گیل در این باره چیزی نمیدونه. به اون چیزی گفته نشده. آقای فرانک میترسه اونو بترسونه.”
گفتم: “متوجه میشم. من هم اگه یه نفر بهم میگفت اونا میخوان تو رو بکشن، میترسیدم. این پیغامها دقیقاً چی میگن؟”
ریک با صدای خیلی پایین جواب داد: “سه تا پیام هست، همشون طی سه روز اخیر فرستاده شدن. اونا میگن که مرگ پشتِ در، مرگ گیل لین خواهد بود. فیلمبرداری رو متوقف کنید وگرنه ما اونو متوقف میکنیم. همه پیامها یکی هستن.”
من گیج شده بودم. گفتم: “متاسفم، ریک. من کلمات رو شنیدم، ولی متوجه نشدم.”
ریک آه کشید. “خیلیخب. دوباره تعریف میکنم. گیل لین یه فیلم به اسم مرگ پشت در برای مجیک مووی درست میکنه. پیام میگه اگه ما فیلمبرداری رو متوقف نکنیم، گیل کشته میشه.”
غذاهامون رسید و ما به مدت چند دقیقه صحبت نکردیم. تن ماهی عالی بود- آبدار بود با لیمو و سس فلفل خوشطعم. وقتی داشتم غذا رو میخوردم عمیقاً فکر کردم. ریک با ولع پاستاش رو خورد. هیچ مشکلی در این رابطه وجود نداشت.
وقتی غذا خوردن رو تموم کردیم گفتم: “ریک، باید درباره این تهدیدها به گیل بگی! شاید نخواد بودن در این فیلم رو قبول کنه. شما باید بهش حق انتخاب بدید.”
ریک با صدای پایین گفت: “تو داری میگی فیلمبرداری رو متوقف کنیم؛ لن. فیلم تقریباً نیمه تمومه. صدها میلیون دلار روش سرمایهگذاری شده. آقای فرانک جلوی فیلمبرداری رو نمیگیره. ولی از خانم لین محافظت میکنیم.
و من به همین خاطر کمک تو رو میخوام.” سریع گفتم: “من فکر نمیکنم بادیگارد خوبی باشم، ریک. گیل لین خیلی جذابه. نمیتونم نزدیکش باشم و کارم رو به درستی انجام بدم.”
ریک خندید. گفت: “نه، نه، لن. گیل دو تا بادیگارد داره که خیلی خوبن. من از تو میخوام به خدمه فیلم بپیوندی تا بتونی تمام مدت سر ست باشی. ازت میخوام مراقب همه باشی. شاید این تهدیدها همش الکیه- یه شوخی از طرف یه دیوونه. ولی ما مطمئن نیستیم.”
گفتم: “خیلیخب. روزی پونصد دلار به اضافه هزینهها.”
ریک جواب داد: “چهارصد.”
گفتم: “چهارصد و پنجاه.”
ریک با یه لبخند کوتاه جواب داد: “خیلیخوب. چهارصد و پنجاه.”
پرسیدم: “ولی سر ست چیکار میکنم؟ هیچی درباره اینکه فیلمها چطور ساخته میشن نمیدونم.”
ریک گفت: “تو مشاوره کارآگاهی و تحقیقاتی خانم لین در فیلم میشی. اون نقش یک کارآگاه خصوصی رو بازی میکنه. میتونی بهش بگی کارآگاهها چطور کار میکنن. میتونی از فردا کارت رو شروع کنی. و پاسپورتت رو هم با خودت بیار.”
پرسیدم: “پاسپورتم؟ چرا؟”
ریک جواب داد: “گفتم این فیلم یک فیلم هیجانی بینالمللی هست. ما صحنههای آسیایی رو تموم کردیم. امروز آخرین روز فیلمبرداری در استودیو هست. بعد از امروز با تمام خدمه به آمریکای جنوبی میریم. وقتی اونجا کارمون تموم شد به اروپا میریم.”
پرسیدم: “امروز چه صحنههایی رو فیلمبرداری میکنید، ریک؟”
ریک گفت: “صحنههای امروز با چند تا از بدلکارهای ستارهها فیلمبرداری میشه. امروز صحنههای دعوای زیادی داریم. همه جا خون خواهد بود، البته نه خون واقعی!”
من قهوه سفارش دادم. ریک همه چیز رو به من نمیگفت، در این باره مطمئن بودم. یه چیزهایی رو از من مخفی میکرد، ولی چی؟ شاید هیچوقت نمیفهمیدم.
گفتم: “ولی تو گفتی گیل هم امروز اینجا کار میکنه. میتونم یه مدت فیلمبرداری رو تماشا کنم؟”
ریک سرش رو تکون داد. “متاسفم، لن. این یک ست نزدیک هس- معنیش اینه که ملاقاتکنندهای نمیتونیم داشته باشیم. کارلا چاپمن، کارگردان فیلم، روی این موضوع اصرار داره. میگه ملاقاتکنندهها همیشه بازیگرها رو ناراحت میکنن.”
گفتم: “ولی من ملاقاتکننده نیستم. من مشاور لین در کارآگاه بودن هستم. تو خودت گفتی.”
ریک یک دقیقه فکر کرد. “خیلیخوب. ولی زمانی برای گرفتن کارت عبور امنیتی برات نداریم. ولی میتونم با استفاده از کارت خودم ببرمت داخل ست.”
ما قهوهمون رو تموم کردیم و از فروشگاه استودیو خارج شدیم. یک گروه کابوی تازه رسیده بودن. به طرف استودیوی شماره نه رفتیم. یه تابلوی بزرگ بیرون بود “مرگ پشت در- ست بسته شده.” ریک با نگهبان حفاظتی صحبت کرد و اون اجازه داد بریم داخل.
ریک تو گوشم گفت: “پشت سرم بیا. مواظب باش. ممکنه داخل خیلی تاریک باشه. و سر و صدا نکن وگرنه کارلا مارو میکشه و اون موقع همه جا خون واقعی پخش میشه!”
ما خیلی بیصدا در تاریکی استودیو راه رفتیم. همهجا پر جعبه، طناب، سیمهای مسی و کابلهای الکتریکی بود. در فاصله کمی نورهای روشن دیده میشد. و وقتی نزدیکتر شدیم یه صفحه آبی بزرگ روشن مثل پرده سالن سینما دیدیم. یه نفر از طناب جلوی پرده آویزون شده بود.
ریک تو گوشم گفت: “این پردهی آبی هست. بعدها این صحنهها با چند تا صحنه از کوههای راکی ادغام میشه. وقتی بینندهها فیلم رو در سینما میبینن، فکر میکنن بازیگر واقعاً از کوه بالا میره!”
من در سکوت تماشا کردم. مسحور شده بودم. شخص روی طناب هنوز جلوی صحنه بالا بود، حداقل پنجاه متر از زمین فاصله داشت.
بعد یه صدای جیغ بلند اومد و بازیگر افتاد روی زمین! چراغهای همه جا روشن شدن. به طرف شخص روی زمین دویدیم. یه زن با موهای بلوند کوتاه بود.
به ریک گفتم: “گیله!”
متن انگلیسی فصل
CHAPTER FIVE
‘Death Behind the Door’
I gave the photo back to Rik and I listened to him carefully.
‘You obviously know who she is,’ he began. ‘But what do you mean about speaking to her this morning? She’s working here at the studios today. She was on the set at seven o’clock.’
‘Don’t worry about it,’ I replied. ‘I meant that I dreamt about her. I was speaking to her in my dreams.’
‘Yeah - so were a few million other men,’ Rik said with a laugh. ‘But this is serious, Len. Gail Lane is the hottest actress in Hollywood this year. The studio has invested a lot of money in her. She’s a big star in the US already, and she’ll soon become a world star. That’s why the things that have happened have worried the studio bosses so much.’
‘What has happened, Rik’ I interrupted. ‘Tell me. You’re being very mysterious.’
‘Well, Len, I’ll tell you.’ Rik spoke quietly now, although the nuns at the next table certainly weren’t listening to us. This is very secret. Only one other person knows about it. You must promise not to tell anyone about what I’m going to tell you.’
‘If it’s secret, why are you talking to me about it’ I asked. ‘Why aren’t you telling your own studio security staff?’
‘Because no one else in Magic Movie Productions must find out about this,’ Rik replied. ‘Those are the orders of Homer Frank, the studio’s chief executive.’
‘Gail Lane is working on a movie here at the moment Rik went on. ‘It’s an international thriller, and the budget is huge. We’re spending hundreds of millions of dollars on this movie. So that makes Gail very valuable. And someone has been sending death threats.’
‘Rik, do you mean that Gail Lane has been getting letters from someone who’s threatening: to kill her’ I asked.
‘Not exactly,’ Rik replied with a shake of the head. Then he paused while the waitress came to take our orders. I ordered tuna with a green salad and Rik ordered pasta.
‘The threats were sent by e-mail, directly to Homer Frank,’ Rik continued. ‘Gail doesn’t know about them. She hasn’t been told. Mr Frank is afraid that she’ll get scared.’
‘I can understand that’ I said. ‘I’d get scared if someone said they were going to kill me. What exactly did these messages say?’
There were three messages, all sent during the last three days,’ Rik answered in a low voice. ‘They said, “Death Behind the Door will be the death of Gail Lane. Stop the movie or we’ll stop her.” All the messages were the same.’
I was puzzled. ‘Sorry, Rik,’ I said. ‘I heard the words but I didn’t understand them.’
Rik sighed. ‘OK. I’ll try again. Gail Lane is making a movie for Magic Movie Productions called Death Behind the Door. The message says that unless we stop making the movie, Gail will be killed.’
Our food arrived and we stopped talking for a few minutes. The tuna was great - it was juicy, with a lime and sweet pepper sauce. I was thinking hard while I ate it. Rik ate his pasta hungrily. There obviously wasn’t anything wrong with that either.
‘Rik you’ve got to tell Gail about these threats’ I said, as we finished eating. ‘She might not want to risk being in this movie. You must give her the choice.’
‘We can’t afford to stop the movie, Len, ‘ Rik said quiently. ‘It’s half- finished now. There are hundreds of milions of bucks invested in it. Mr Frank won’t stop the movie. But we are going to protect Miss Lane.
And that’s where I want your help. ‘ ‘I don’t think I’d be a good bodyguard, Rik, ‘ I said quickly. ‘Gail Lane is very attractive. I couldn’t be near her and do the job properly.’
Rik laughed. ‘No, no, Len’ he said. ‘Gail already has two bodyguards, very good ones. I want you to join the movie crew, so that you’re on the set all the time. I want you to keep an eye on everyone else. Perhaps these threats are just a hoax - a joke from a mad person. But we can’t be sure.’
‘OK,’ I said. ‘Five hundred dollars a day, plus expenses.’
‘Four hundred,’ Rik replied.
‘Four-fifty,’ I said.
‘OK. Four-fifty,’ Rik replied with a quick smile.
‘But what will I do on the set’ I asked. ‘I don’t know anything about how movies are made.’
‘You’re going to be Miss Lane’s adviser on detectives and investigations,’ Rik said. ‘In the movie, she plays a private detective. You can tell her about how detectives work. You can start work tomorrow. And bring your passport with you.’
‘My passport’ I asked. ‘Why?’
‘I said this movie is an international thriller,’ Rik answered. ‘We’ve finished the Asian scenes already. Today is the last day of shooting here at the studios. After today, the whole crew moves on to South America. When we’ve finished there, we’ll go on to Europe.’
‘What scenes are you shooting today, Rik’ I asked.
‘Today’s scenes will be shot with some of the stars’ stunt-doubles,’ Rik said. ‘There’s lots of fighting in today’s scenes. There’ll be blood everywhere - not real blood, of course!’
I ordered coffee. Rik wasn’t telling me everything, I was sure of that. He was hiding something, but what? Perhaps I’d never know.
‘But you said that Gail was working here today too; I said. ‘Can I watch the shooting for a while?’
Rik shook his head. ‘Sorry Len. It’s a closed set - that means no visitors. Carla Chapman, the director of the movie, insists on that. She says that visitors always upset the actors.’
‘But I’m not a visitor,’ I said. ‘I’m Miss Lane’s adviser on being a detective. You said so yourself.’
Rik thought for a minute. ‘OK, Len. There’s not time to get you a security pass. But I’ll get you onto the set using mine.’
We finished our coffee and left the commissary. A group of cowboys was just arriving. We walked over to Studio Nine. There was a big sign outside: DEATH BEHIND THE DOOR - SET CLOSED. Rik spoke to the security guards, who let us both in.
‘Follow me,’ Rik whispered. ‘Be careful. It will be very dark inside. And don’t make a noise, or Carla will kill us, and there really will be blood everywhere!’
We walked very quietly through the darkness of the studio. Everywhere, there were boxes and ropes, metal wires and electric cables. In the distance, we could see a bright light. When we got closer, we could see that it was a huge, bright blue screen, like a movie theatre screen. We could see someone hanging down on a rope in front of the screen.
‘This is a blue-screen,’ Rik whispered. ‘Later, these shots will be combined with some shots of a rocky mountainside. When the audience sees the movie in a movie theatre, they’ll think that the actor was really climbing a mountain!’
I watched in silence. I was fascinated. The person on the rope was still quite high up in front of the screen, at least fifteen metres from the floor.
Suddenly there was a loud scream, and the actor fell to the studio floor! Lights went on everywhere. We ran towards the person on the floor. It was a woman with short blonde hair.
‘It’s Gail’ I said to Rik.