میز گرد

مجموعه: کتاب های ساده / کتاب: پادشاه آرتور و شوالیه ها / فصل 2

کتاب های ساده

97 کتاب | 1049 فصل

میز گرد

توضیح مختصر

پادشاه آرتور میزگردی برای بهترین شوالیه‌هاش داشت.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل ۲ میز گرد

پادشاه آرتور با شوالیه‌های خود به شمال و شرق رفت و با ساکسون‌ها جنگید. بعد برگشتند و در شهر کاملوت توقف کردند.آرتور اونجا رو به مهمترین شهر کشور تبدیل کرد. حالا خانه‌ی او و خانه‌ی شوالیه‌های شجاعش بود.

روزی پادشاه آرتور به دیدار دوست خود، پادشاه لئودگرانس رفت.

پادشاه دختری داشت و دختر زیباترین زن انگلیس بود. نام این دختر گوئینور بود. هنگامی که آرتور به کاملوت برگشت، نمی‌تونست فکر اون رو از سرش بیرون کنه _ “من گوئینور رو دوست دارم و میخوام با اون ازدواج کنم،” آرتور به مرلین گفت. پادشاه لئودگرانس بسیار خوشحال بود. آرتور مرد خوب و شجاعی بود - شوهر خوبی برای دختر دوست داشتنیش میشد.

بنابراین آرتور و گوئینور به کلیسا رفتند و اسقف اعظم اونها رو عقد کرد. همه از یک مهمانی فوق‌العاده در کاملوت لذت بردند.

بعد مرلین یک میز گرد بزرگ برای شوالیه‌های پادشاه آرتور در کاملوت درست کرد. ۱۵۰ صندلی دور میز بزرگ چوبی و سنگی وجود داشت. پادشاه آرتور به بهترین و شجاع‌ترین شوالیه‌هاش جایگاهی در میزگرد داد. همه‌ی شوالیه‌ها جایگاه خود رو دور میز داشتند، اما هیچ صندلی برتر از صندلی دیگر نبود. هیچ کس در بالای میز گرد نمی‌نشست و هیچ کس پایین اون نمی‌نشست.

‘نام شوالیه‌های میز گرد مشهور خواهد شد!” مرلین فریاد زد.

چند نفر از شوالیه‌ها فوت کردند و سایر شوالیه‌های شجاع و خوب به کاملوت آمدند. یک روز یک شوالیه جدید، جناب پلینور، به کاملوت آمد و آرتور جایگاهی دور میز گرد به او داد.

مدتی طولانی یک صندلی شوالیه نداشت. مرلین می‌تونست آینده رو ببینه.

مرلین به پادشاه آرتور گفت: “فقط یک شوالیه‌ی خوب، بهترین شوالیه‌ی شما در اون صندلی خواهد نشست. اون مکان برای بهترین شوالیه‌ی شماست، و اون خواهد آمد.”

پس از سال‌ها جناب گالاهاد آمد و در اون مکان دور میز گرد نشست.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER 2 The Round Table

King Arthur went to the north and the east with his knights and fought the Saxons. Then they came back and stopped in the town of Camelot.Arthur made it the most important town in the country. It was now his home, and the home of his brave knights.

One day King Arthur visited his friend, King Leodegraunce.

He had a daughter and she was the most beautiful woman in England. The daughter’s name was Guinevere. When he went back to Camelot, Arthur could not stop thinking about her_ I love Guinevere and I want to marry her,’ Arthur told Merlin. King Leodegraunce was very happy. Arthur was a good and brave man — a good husband for his lovely daughter.

So Arthur and Guinevere went to church and the Archbishop married them. Everybody enjoyed a wonderful party in Camelot.

Then Merlin made a large round table for King Arthur’s knights in Camelot. There were 150 places at the great wood and Stone table. King Arthur gave his best and bravest knights a place at the Round Table. Each knight had his place at the table, but no chair was better than another chair. Nobody sat at the top of a round table and nobody sat at the bottom.

‘The names of the Knights of the Round Table will bc famous! ‘ cried Merlin.

Some knights died and other brave and good knights Came to Camelot. One day a new knight, Sir Pellinore, arrived at Camelot, and Arthur gave him a place at the Round Table.

For a long time there was one place with no knight. Merlin could see into the future.

‘Only a good knight, your best knight, will sit there,’ Merlin told King Arthur. The place is for your best knight, and he Will come to it.’

After many years Sir Galahad came and sat in that place at the Round Table.

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.