سرفصل های مهم
ماریا
توضیح مختصر
آقای برونته کتاب رو تموم میکنه.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح خیلی ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل دهم
ماریا
و به این ترتیب حالا این کتاب رو نوشتم. ساعت ۳ صبح هست. خونه خیلی ساکته و باد نمیوزه. میتونم صدای سوختن چوب در آتش و ساعت بالای پلهها رو بشنوم. جایی در طبقهی بالا آرتور نیکولز آروم خوابیده.
میدونم دوست شارلوت، خانم گاسکل تقریباً کتابش دربارهی شارلوت رو تموم کرده. شاید چیزی که نوشتم رو بهش نشون بدم.
شاید. ولی فکر نمیکنم. قبلاً براش نامه نوشتم و به سؤالاتش جواب دادم و این کافی هست. اون نویسنده هست. میتونه کتاب خودش رو بنویسه این کتاب رو در میزم برای خودم نگه میدارم، و شاید برای آرتور نیکولز. نیاز نیست آدمهای دیگه این رو بخونن. دخترم شارلوت حالا مشهور هست و وقتی خانم گاسکل دربارش بنویسه، مشهورتر میشه ای کاش همسرم، ماریا میتونست کتابهای شارلوت رو بخونه، و کتابهای امیلی و ان رو. شاید میتونه. ما بچههای خوبی داشتیم، مگه نه، ماریا؟
به این فکر میکنم که آیا میتونه صدام رو بشنوه یا نه! شب خولبه حالا که باد نمیوزه. ماه روشن و آسمون پر از ستاره است. فکر میکنم برم بیرون و از قبرستان برم کلیسا تا اونجا با ماریا حرف بزنم.
متن انگلیسی فصل
CHAPTER TEN
Maria
And so now I have written it. It is three o’clock in the morning. The house is very quiet and the wind has stopped. I can hear the sound of the wood burning in the fire and the clock on the stairs. Somewhere upstairs Arthur Nicholls is sleeping quietly.
I know that Charlotte’s friend, Mrs Gaskell, has nearly finished her book about Charlotte. Perhaps I will show her what I have written.
Perhaps. But I don’t think so. I wrote to her before, and answered her questions, and that is enough. She is a writer, she can write her own book. I will keep this book in my desk, for myself - and perhaps for Arthur Nicholls.
There is no need for other people to read it. My daughter Charlotte is famous already, and when Mrs Gaskell has I wish my wife Maria could read Charlotte’s books - and Emily’s, and Anne’s. Perhaps she can. We had some fine children, didn’t we, Maria?
I wonder if she can hear me. It is a fine night, now that the wind has stopped. There is a bright moon, and the sky is full of stars. I think I will go outside, and walk through the graveyard to the church, and talk to Maria there.