یک موقعیت برد-برد

مجموعه: کتاب های متوسط / کتاب: فراموش کن تا به خاطر بیاوری / فصل 11

کتاب های متوسط

42 کتاب | 625 فصل

یک موقعیت برد-برد

توضیح مختصر

هیو پیشنهاد میده در ازای پرداخت هزینه پرستار خونه‌ی مادر کیت رو بگیرن.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل یازدهم

یک موقعیت برد-برد

کیت قصد داشت وقتی هیو آخر هفته از پاریس برگشت در مورد تماس‌های بی پاسخ تلفن همراهش باهاش صحبتی جدی داشته باشه. اما به نظر هیچ وقت زمان مناسبی نمی‌رسید یا شاید کیت با به تأخیر انداختنش تا حد امکان ازش اجتناب می‌کرد. چیزی بهش می‌گفت این یک موضوع خیلی خطرناکه. کیت حالا مطمئن بود که هیو جمعه بعد از برگشت از ایالات متحده گلف بازی نکرده بود. اون با منشی باشگاه تماس گرفته بود و اون به کیت گفته بود هیو اون روز اونجا نبوده. کیت این رو به لیست چیزهایی که وقتی با هم صحبت کردن باید باهاش مواجه میشد اضافه کرد. اما اون روز عصر هیو می‌خواست در مورد چیز دیگه‌ای بحث کنه. در مورد ایده‌ای که داشت خیلی هیجان‌زده به نظر می‌رسید.

گفت: “داشتم دوباره به مادرت فکر می‌کردم.”

“منظورت چیه؟” کیت پرسید. “چی باعث شد به اون فکر کنی؟”

“خب، من ایده‌ای داشتم که ممکنه کارساز باشه. همه به چیزی که میخوان میرسن. یک موقعیت برد-برد.”

‘همه؟ همه کی هست؟ به چی میرسن؟ اصلاً همه‌ی اینها برای چی هست؟”

“خب، وضعیت اینه که مادرت نیاز به مراقبت ویژه داره. خواهرت جان نمیتونه از پس هزینه‌هاش بربیاد. مادرت توان پرداختش رو نداره. و ما هم نمی‌خوایم هزینه‌اش رو پرداخت کنیم. درسته؟’

کیت، با فکر این که آخر این حرف به کجا میکشه، گفت: “درسته.”

“بنابراین، کاری که انجام می‌دیم اینه. ما پیشنهاد میدیم ماهانه ۱۵۰۰ دلار به جان بدیم تا یک پرستار برای خانم مسن ترتیب بده.”

“اما من فکر کردم گفتی ما پول نمیدیم.”

“یک دقیقه صبر کن، مونده هنوز. ما این پول رو بلاعوض نمیدیم. ماهانه این پول رو پرداخت میکنیم، اما وقتی پیرزن مرد، که احتمالاً زیاد طول نمیکشه، خونه مال ما میشه. ما قراردادی تنظیم می‌کنیم که جان امضاش می‌کنه تا توافق کنیم خونه به ما تعلق میگیره. این روزها، که مردم زیاد عمر میکنن و نمی‌تونن دیگه از خودشون مراقبت کنن، این ترتیبات کاملاً رایجه.”

“پس این مثل یک قماره بر سر اینه که مادر چقدر زنده میمونه؟”

«به نوعی، بله. اگر تا نود سالگی عمر کنه، یعنی حدود ده سال، ما ۱۸۰۰۰۰ دلار پرداخت کردیم. اما فکر کنم ارزش این خونه حداقل ۲۵۰۰۰۰ دلار هست، و اگر منطقه رو برای خانه‌های نو توسعه بدن، به تنهایی ارزش زمین حتی بیشتر از این خواهد بود. بنابراین اگر تا نود سالگی عمر کنه، حداقل ۷۰,۰۰۰ دلار به دست میاریم، اما مطمئن هستم که تا این حد عمر نمیکنه. فقط به این فکر کن، اکه گر فقط یک سال دیگه زنده بمونه، ما بیش از ۱۵۰,۰۰۰ دلار درآمد خواهیم داشت. این یک فرصت فوق‌العاده برای ما هست و مشکل جان رو هم حل می‌کنه. همه برنده میشن. این یک وضعیت برد-برد هست.»

“خدای من، جدی میگی؟” کیت گفت. اما از قیافه هیو می‌تونست بفهمه که واقعاً جدی میگه.

“البته که جدی هستم.”

“اما وقتی مادر بمیره، ممکنه در هر صورت خونه رو به دست بیاریم. پول خرج کردن معنی نداره.”

“مادرت یک پیرزن دیوانه است. کی میدونه خونه رو برای کی میذاره؟ اینطوری مطمئن میشیم. و بیا با این موضوع مواجه بشیم، اون احتمالاً زیاد زنده نمی‌مونه، بنابراین به هر حال زیاد هزینه نمی‌کنیم.”

وقتی هیو شروع به صحبت در مورد مرگ مادرش از نظر پولی که ممکن بود به دست بیارن کرد، کیت اول احساس کرد که این کار اشتباهه. چطور می‌تونستن از این موقعیت برای کسب درآمد بیشتر برای خودشون استفاده کنن؟ اما بعد شروع به این فکر کرد که ایده چندان بدی هم نیست. به هر حال، بدون پول اونها، جان تا زمان مرگش گیر مادر میمونه. شاید پول درآوردن به این شکل به نظر بد می‌رسید، اما، همونطور که هیو گفت، به نوعی، یک موقعیت برد-برد بود. برای یک بار هم که شده، شرطی بود که مطمئن بودن برنده میشن. و این راهی بود برای اطمینان از اینکه خونه‌ی مادرش به اونها میرسه. نمی‌دونست در وصیتنامه مادرش چی نوشته. در یک پاکت در دفتر وکیل بود و فقط پس از مرگش باز میشد. بالفرض مادرش خونه رو برای جان گذاشته بود؟ یا سیندی؟ یا خونه سگ‌های باترسی؟ هر چیزی ممکن بود. اما، اگر می‌تونستن جان رو به موافقت با این قرارداد وادارن، به هر حال مال اونها میشد.

گفت: “بذار بهش فکر کنم. شاید فردا به جان زنگ بزنم و ترتیبی بدم که برم و ببینمش - البته اگر هنوز با من صحبت کنه.”

متن انگلیسی فصل

CHAPTER ELEVEN

A win-win situation

Kate had been intending to have a serious talk to Hugh about the missed calls on his mobile phone when he came back from Paris that weekend. But somehow it never seemed to be the right time, or maybe she was avoiding it by delaying for as long as possible. Something told her it was a very dangerous subject. Kate now knew for sure that he hadn’t been playing golf that Friday after he came back from the States. She had called the club secretary and he had told her Hugh hadn’t been there that day. She added this to the list of things she needed to face him with when they finally had their talk together. But this evening Hugh wanted to discuss something else. He seemed quite excited about an idea he had had.

‘I’ve been thinking about your mother again,’ he said.

‘How do you mean?’ asked Kate. ‘Whatever made you think of her?’

‘Well, I’ve had an idea that might just work out. Everyone would get what they want out of it. A win-win situation.’

‘Everyone? Who is everyone? Get what? What’s this all about?’

‘Well, the situation is that your mother needs special care. Your sister Jan can’t afford it. Your mother can’t afford it. And we don’t want to pay for it ourselves. Right?’

‘Right,’ said Kate, wondering where this was leading.

‘So, what we do is this. We offer to pay $1,500 a month to Jan to arrange a nurse for the old lady.’

‘But I thought you said we wouldn’t pay.’

‘Wait a minute, there’s more. We don’t do it for nothing. We pay her the money monthly, but when the old lady dies, which is probably not long, the house would belong to us. We’d draw up an agreement, which Jan would sign, to agree that the house would become our property. It’s quite a common kind of arrangement these days, when people are living longer and can’t look after themselves anymore.’

‘So it’s like a gamble on how long Mother will live?’

‘In a way, yes. If she lives till she’s ninety, that’s about ten years, we would have paid $180,000. But the house is worth at least $250,000, I think, and if they redevelop the area for new houses, the land alone would be worth even more than that. So we would make at least $70,000 if she lives to be ninety, but I’m sure she won’t live that long. Just think, if she only lived for another year, we’d make over $150,000. It’s a fantastic opportunity for us, and it solves Jan’s problem too. Everyone wins. It’s a win-win situation.’

‘My God, are you serious?’ said Kate. But she could see from the look on Hugh’s face that he really was.

‘Of course I’m serious.’

‘But when Mother dies we might get the house anyway. I can’t see the point of spending money now.’

‘Your mother is a crazy old woman. Who knows who she’ll leave the house to? This is one way to make sure of it. And let’s face it, she’s not likely to live for much longer, so we won’t have spent much anyway.’

When he had started talking about her mother’s death in terms of the money they might get from it, Kate had felt at first that it was wrong. How could they use the situation to make more money for themselves? But then she started to think it wasn’t such a bad idea. After all, without their money, Jan would be stuck with Mother till she died. Maybe it looked bad to make money like this but, as Hugh said, in a way, it was a win-win situation. For once, it would be a bet they were sure to win. And it was a way to make sure their mother’s house came to them. She had no idea what was in her mother’s will. It was in an envelope at the solicitor’s office and would only be opened after she died. Suppose her mother had left the house to Jan? Or Cindy? Or the Battersea Dogs’ Home? Anything was possible. But, if they could get Jan to agree to this arrangement, it would be theirs anyway.

‘Let me think about it,’ she said. ‘Maybe I’ll call Jan tomorrow and arrange to go and see her - if she’s still speaking to me, that is.’

مشارکت کنندگان در این صفحه

تا کنون فردی در بازسازی این صفحه مشارکت نداشته است.

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.