فصل چهار

مجموعه: کتاب های متوسط / کتاب: گزارش پلیکان / فصل 4

کتاب های متوسط

42 کتاب | 625 فصل

فصل چهار

توضیح مختصر

قرار شد ویلز در مورد قاضیان احتمالی آینده تحقیق کنه. سارج اطلاعات مهم رو به گرنتام منتقل میکرد.

  • زمان مطالعه 0 دقیقه
  • سطح ساده

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

این فصل را می‌توانید به بهترین شکل و با امکانات عالی در اپلیکیشن «زیبوک» بخوانید

دانلود اپلیکیشن «زیبوک»

فایل صوتی

برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.

ترجمه‌ی فصل

فصل چهار

ایده ها و اطلاعات

جلسه ای که ایست و وُیلز با کُل و رئیس جمهور داشتند، خوب پیش نرفت.

نه تنها نتونستن هیچ پیشرفتی رو گزارش کنن، بلکه مجبور شدن اقرار کنن که تحقیقی مثل این، ممکنه ماه های زیادی زمان ببره.

بعد کُل، لیستی از هشت عضو احتمالی دادگاه عالی رو به دست وُیلز داد، دو نفر از اونها جاهای خالی مانده از روزنبرگ و جِنسِن رو پر می کردن.

گفت: ویلز تا ده روز آینده، گزارشی در مورد این افراد می خوایم؛ اطمینان هم حاصل کنید که مطبوعات در موردشون باخبر نشن.

وُیلز گفت: می دونید که ما نمی تونیم قولی در این مورد، بدیم.

نمیتونیم تضمین کنیم که هیچگونه افشاگری ای اتفاق نمی افته.

به محض اینکه ما، هر جستجویی رو در مورد این آدما شروع کنیم، یکی پیدا میشه که می فهمه چه خبره.

اف بی آی نمی تونه تضمین محرمانگی کنه؟

کُل گفت.

وُیلز، بهتره کاری کنید که این موضوع به روزنامه ها کشیده نشه.

وُیلز از روی صندلیش، بیرون پرید.

داد زد: گوش کن کُل.

چرا خودت در مورد این افراد تحقیق نمی کنی؟

بهم نگو که چه کار باید بکنم.

رئیس جمهور سعی کرد آرامش برقرار کنه.

گفت: وُیلز چیزی که ما می گیم، اینه که تمام تلاشت رو بکن.

این افراد جوون هسن و جمهوری خواه های خوبی هم هستن.

اونا تا مدت ها پس از مرگ من، به قانون اساسی شکل میدن.

برام مهمه که اون دو نفری که عضو دادگاه عالی میشن، آدمهای پاکی باشن که بتونن برای همیشه اونجا بمونن.

پس اهل مواد مخدر و عادتهای جنسی غیر معمول و چیزایی از این دست نباشن.

باشه؟

بله آقای رئیس جمهور.

ولی ما نمی تونیم رازداری کامل رو تضمین کنیم.

درک میکنم.

فقط نهایتِ تلاشتون رو بکنید.

بله قربان.

کالاهان با یه پیتزا و یه بطری شراب، رهسپار آپارتمان داربی شد.

چهار روز بود که ندیده بودش.

زنگ در خونه ش رو زد.

کیه؟

داربی از پشتِ در، جواب داد.

گفت: توماس کالاهان.

منو یادت میاد؟

در باز شد و کالاهان قدم به داخل خونه گذاشت.

هنوز دوستیم؟

این سوال رو پرسید و بوسیدش.

البته.

فقط سرم خیلی شلوغ بود.

خب کارآگاه بزرگ چی پیدا کرده؟

داربی داشت بطری شراب رو باز میکرد و بلافاصله به سوالش جواب نداد.

شراب رو توی لیوان ها ریخت و باهم رفتن روی کاناپه نشستن.

داربی پاهاش رو به سمت کالاهان قرار داد و اون نوازششون کرد.

کالاهان سوالش رو تکرار کرد.

هیچ چی واقعاً.

یه مسیری رو دنبال کردم و اون، من رو به یه جاهایی رسوند.

حتا اون رو به طور مختصر تایپ کردم؛ ولی فکر نمی کنم که هیچ ارزشی داشته باشه.

چی؟

تو چهار روز اینور و اونور دویدی و کارآگاه بازی درآوردی و حاضر نشدی من رو ببینی و حالا میخوای اونو دور بندازی؟

داربی گفت: اگه می خوای ببینیش، اونجا روی میزه.

گفت: حالا نمیخوام ببینمش.

کارای مهمتری داریم که انجام بدیم.

میخوام چند روزی توی واشنگتن از کار دور باشم؛ یادته؟

گزارشت رو می خونم و بعد در موردش صحبت می کنیم.

ولی نه تا وقتی که به رختخواب نرفتیم، باشه؟

داربی اون رو به سمت خودش کشید و همدیگه رو طولانی و سخت بوسیدن.

یه نظافتچی توی کاخ سفید بود که همه سارج (گروهبان) صداش میزدن.

اون مسن بود و خیلی سیاه و موهای سفیدی داشت.

همیشه عینک دودی(تیره) میزد و همه فکر می کردن که اون نیمه کوره.

در واقع سارج، خیلی خوب می تونست ببینه.

میتونست گوشه کنار ها رو ببینه.

حالا سی سال بود که توی کاخ سفید کار میکرد؛ تمیز میکرد و می شنید، تمیز میکرد و می دید.

اون می دونست که کدوم یک از درها باز میمونه و کدوم یک از دیوارها نازکه.

هیچکس متوجهِ اون نبود.

پسرش، کلیو، یه پلیس بود.

این طور اتفاق افتاد که کلیو با گری گرنتام از واشنگتن پست، آشنا شد و یک قرار ملاقات ترتیب داد.

سارج و گرنتام، همدیگه رو دیدن.

هیچکس نمی دونست که گرنتام چطور این اطلاعات سیاسی رو گیر میاره، ولی اون اطلاعات همیشه خوب و صحیح بودن.

سارج هیچوقت با کسی به جز گرنتام صحبت نمیکرد و حتا به اون هم همه چیزی رو که فهمیده بود، نمی گفت.

این بار همدیگه رو در گلِندا، یک کافه ی کوچیک، در خیابون پونزدهم، دیدن.

سارج می تونست اسم اون دو نفر، در لیست قاضیان احتمالی دادگاه عالی رو به گرنتام بگه.

متن انگلیسی فصل

CHAPTER FOUR

Ideas and Information

The meeting East and Voyles had with Coal and the President did not go well.

Not only could they not report any progress, but they had to admit that investigations like this could take many months.

Then Coal handed Voyles a list of eight possible members of the Supreme Court, two of whom would fill the places left empty by Rosenberg and Jensen.

We want a report on these people in ten days, Voyles,’ he said, ‘and make sure the press doesn’t get to hear about them.

You know we can’t promise that,’ Voyles said.

We can’t guarantee no leaks.

As soon as we start to dig around these people, someone will realize what’s going on.

The FBI can’t guarantee secrecy?

Coal said.

You’d better keep this out of the papers, Voyles.

Voyles jumped out of his chair.

Listen, Coal,’ he shouted.

Why don’t you investigate these people yourself?

Don’t start telling me what to do.

The President tried to make peace.

All we’re saying is do your best, Voyles,’ he said.

These people are young and they’re good Republicans.

They’ll be giving the Constitution shape long after I’m dead.

So it’s important to me that the two who become members of the Supreme Court are clean, so that they can stay there for ever.

So no drugs, no unusual sexual habits - nothing like that. OK?

Yes, Mr President.

But we cannot guarantee total secrecy.

I understand.

Just try your best.

‘Yes, sir.

Callahan went round to Darby’s apartment with a pizza and a bottle of wine.

He hadn’t seen her for four days.

He rang on her doorbell.

Who is it?

she called through the door.

Thomas Callahan, he said.

Do you remember me?

The door opened and Callahan stepped in.

Are we still friends?

he asked, and gave her a kiss.

Of course.

I’ve just been busy.

So what did the great detective find?

She was opening the bottle of wine and didn’t answer straight away.

She poured wine into two glasses and they went and sat together on the sofa.

She put her legs up on to him, and he stroked them.

He repeated the question.

Nothing, really.

I was following a path, and it took me somewhere.

I even typed it up as a brief, but I don’t think it’s worth anything.

What?

You’ve been running around playing detective for four days, and refusing to see me, and now you’re just going to throw it away?

It’s over there on the table, if you want to see it, she said.

I don’t want to see it now, he said.

We have more important things to do.

I’m going to be away in Washington for a few days, remember?

I’ll read your brief and then we’ll talk about it.

But not till we’ve been to bed, OK?

She pulled him towards her and they kissed long and hard.

There was a cleaner in the White House whom everyone called Sarge.

He was old, very black, and had white hair.

He wore dark glasses all the time, and everyone thought that he was half blind.

In fact, Sarge could see very well.

He could see round corners.

He had been working in the White House for thirty years now, cleaning and listening, cleaning and seeing.

He knew which doors stayed open and which walls were thin.

No one ever noticed him.

His son Cleve was a policeman.

This is how it worked: Cleve would contact Gray Grantham of the Washington Post and arrange a meeting.

Sarge and Grantham would meet.

No one knew how Grantham got his political information, but it was always good and always correct.

Sarge never talked to anyone except Grantham, and he didn’t tell even him everything he found out.

This time they met at Glenda’s, a little cafe on Fourteenth Street.

Sarge was able to tell Grantham two of the people on the list of possible Supreme Court judges.

مشارکت کنندگان در این صفحه

مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

ویرایشگران این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:

🖊 شما نیز می‌توانید برای مشارکت در ترجمه‌ی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.