سرفصل های مهم
فصل هفت
توضیح مختصر
رئیس جمهور از ویلز خواست که فعلاً دست از تحقیق درباره مظنون مطرح شده در گزارش پلیکان برداره.
- زمان مطالعه 0 دقیقه
- سطح ساده
دانلود اپلیکیشن «زیبوک»
فایل صوتی
برای دسترسی به این محتوا بایستی اپلیکیشن زبانشناس را نصب کنید.
ترجمهی فصل
فصل هفت
به حرکتت ادامه بده
چیزی به زمان ملاقات روزانه ی رئیس جمهور با وُیلز نمونده بود.
از همه ی مشغله ها خسته شده بود؛ فقط می خواست افرادش رو به دادگاه عالی فدرال بفرسته.
کُل یه چیزی بهش گفت ولی اون درست نمی شنید.
ویلز و کُل انقدر از همدیگه متنفر بودن که هر وقت وُیلز می اومد، کُل ناچار می شد از دفتر خارج بشه.
آخرین بار، تقریباً با هم دعوا کرده بودن.
برای کُل اهمیتی نداشت که داخل یا بیرون از اداره باشه؛ انقدر میکروفون و دوربین مخفی توی اداره داشت که بتونه هر صحبتی رو ببینه و بشنوه.
رئیس جمهور احساس بهتری داشت اگه می دونست کُل دست کم داره میبینه.
دمِ در، به گرمی با وُیلز احوال پرسی کرد و برای یه صحبت دوستانه به سمت کاناپه هدایتش کرد.
وُیلز تحت تاثیر قرار نگرفت.
دِنتون؛ می خوام به خاطر رفتار دفعه ی پیشِ کُل، ازت معذرت بخوام.
نکنه احمقه، درسته؟
وُیلز که می دونست کُل داره می شنوه، این حرف رو زد.
بله.
خیلی زرنگه و عجیب سخت کوشه، ولی بعضی وقتا زیاده روی می کنه.
بگذریم، اینا همه گذشته ن و تموم شدن.
ازت می خوام که همه چیز رو در مورد این گزارش پلیکان بهم بگی.
تو چقدر اون رو جدی می گیری؟
وُیلز سعی کرد نخنده.
فوق العاده بود؛ اون تونسته بود که کُل و رئیس جمهور رو نگران کنه.
جواب داد: جناب رئیس جمهور، ما داریم درباره ی همه ی مظنونین، تحقیق می کنیم.
برای این مورد، چهارده نیرو داریم.
رئیس جمهور ادامه داد: دنتون لازم نیست که بهت بگم که اگه مطبوعات از این فرضیه بویی ببرن، چقدر می تونه آسیب برسونه.
جناب رئیس جمهور، ما چیزی به مطبوعات نمی گیم.
می دونم.
چیزی که دارم می گم، اینه که می خوام که از این یه دونه، دست بردارید.
این نظریه در هر صورت، احمقانه است، و اینکه من واقعاً می تونم ازش، صدمه بخورم.
متوجهی چی می گم؟
جناب رئیس جمهور، دارین ازم می خواین که پیگیر تحقیق در مورد این یک مضنون نشم؟
فقط میگم که شما کارای بهتری دارید که به نیروهاتون محول کنید.
مطبوعات دارن این تحقیقات رو به دقت رصد می کنن.
می دونی که چه جورین؛ اصلاً از من خوششون نمی یاد.
پس چرا این یه دونه رو ول نمیکنی و مظنونین واقعی رو تعقیب نمی کنی؟
این چیزیه که می خواین من انجام بدم؟
دنتون من این رو نمی خوام؛ فقط میگم این کار رو چند هفته ای کنار بذارید.
اگه بعدها لازم شد، خب باید حتماً انجامش بدید.
ولی یادت هست که من هنوز رئیس اینجا هستم؟
گوین کنار دفتر ویلیز ایستاد تا منشی بهش اجازه ورود بده.
باورش براش سخت بود وقتی که ویلز و لوییس بهش گفتن که دیگه روی نظریه پلیکان تحقیق نمی کنن.
گفت: دوست صمیمیم به خاطر اون گزارش مرده.
توی یه بمب گذاری ماشین کشته شد.
یه نفر نگرانِ اون گزارشه؛ این طور فکر نمی کنید؟
لوییس گفت: اون گزارش همین الان هم برامون خیلی باارزشه گوین.
گوین به تلخی گفت: بله، باعث میشه بتونید کمی کاخ سفید رو بازی بدید.
ولی اون بیرون یه دختری هست که برای نجات زندگیش در حال فراره.
من چی باید بهش بگم؟
داربی مطمئن شد که قاطیِ جمعیت، توی اون مرکز ِ خرید، قابلِ تعقیب شدن نیست.
چند دست لباس جدید خرید و موهاش رو زیر یک کلاه مخفی کرد.
به هتل شرایتون رفت و یک ردیف تلفن عمومی دید.
اول به خانم چن که همسایه بغلی آپارتمانش بود، زنگ زد: نه، اون چیزی ندیده بود؛ بله یه نفر امروز صبح زود، در خونه ش رو زده بود.
بعد به گوین زنگ زد.
تو کجایی؟
گوین پرسید.
بذار یه چیز رو توضیح بدم.
درحال حاضر به تو یا هرکس دیگه ای نمی گم که کجا هستم.
مفهومه؟
آره، ولی نرو خونه.
من که احمق نیستم.
اونا الان اونجان.
آقای ویلز چی گفت؟
تا حالا نتونسته م ببینمش.
گوین تو چهار ساعت توی دفتر بودی.
ازت انتظار دارم بهتر عمل کنی.
صبور باش داربی.
صبر به کشتنم میده.
باید به راهم ادامه بدم.
یه چهره ای رو دید.
اون قاطی توریست ها جلوی میز پذیرش راه میرفت.
سعی می کرد این طور به نظر برسه که از اعضای اونجاست، ولی چشمهاش دنبال چیزی می گشتن.
صورتش کشیده و لاغر بود و عینک گرد زده بود.
قدش کمی بیشتر از یک متر و هشتاد، بود.
گفت: گوین به من گوش بده.
باید برم.
یه مردی رو می بینم که قبلاً هم دیدمش؛ حدود یک ساعت پیش.
باشه.
مراقب باش داربی، و دوباره زود بهم زنگ بزن.
سعی می کنم.
متن انگلیسی فصل
CHAPTER SEVEN
Keep Moving
It was nearly time for the President’s daily meeting with Voyles.
By now he was tired of the whole business; he just wanted to get his men into the Supreme Court.
Coal was telling him something, but he wasn’t really listening.
Voyles and Coal hated each other so much now that Coal had to leave the office whenever Voyles came.
They had nearly fought last time.
It didn’t matter to Coal whether he was in or out of the office; there were enough hidden microphones and cameras for him to listen and watch any conversation there.
The President felt better knowing that Coal was at least watching.
He greeted Voyles warmly at the door and led him over to the sofa for a friendly chat.
Voyles was not impressed.
‘Denton,’ the President said, ‘I want to apologize for Coal’s be-haviour last time.
He can be stupid, can’t he?
Voyles said, knowing that Coal was listening.
Yes.
He’s very clever, and works amazingly hard, but he goes too far sometimes.
Anyway, that’s all behind us now.
I want you to tell me all about this Pelican Brief.
How seriously are you taking it?
Voyles tried not to smile.
This was great - he had managed to get Coal and the President worried.
We are investigating all suspects, Mr President,’ he replied.
We have fourteen men on this one.
I don’t have to tell you, Denton,’ the President continued, ‘how much damage this theory could do if the press heard about it.
We won’t tell the press, Mr President.
I know.
All I’m saying is that I want you to pull back from this one.
The theory is crazy anyway, and I could really get hurt.
Do you understand what I’m saying?
Are you asking me not to investigate a suspect, Mr President?
I’m just saying that you must have better things to do with your men.
The press is watching this investigation closely.
You know how they are - they don’t like me at all.
So why don’t you leave this one alone and chase the real suspects?
Is that what you’re asking me to do?
I’m not asking you, Denton; I’m telling you to leave it alone for a couple of weeks.
If you need to go back to it later, of course you must.
But I’m still the boss around here, remember?
Gavin stayed near Voyles’s office until the secretary let him in.
He couldn’t believe it when Voyles and Lewis told him that they were no longer investigating the Pelican theory.
My best friend is dead because of that brief,’ he said.
He was killed by a car bomb.
Someone is worried about the brief, don’t you think?
The brief has already been very valuable to us, Gavin,’ Lewis said.
Yeah, it let you play some games with the White House,’ Gavin said bitterly.
But there’s a girl out there running for her life.
What am I going to tell her?
Darby made sure she could not be followed in the crowds in the shopping district.
She bought some new clothes and hid her hair under a hat.
She went into the Sheraton Hotel and found a row of pay phones.
First she called Mrs Chen, who lived in the apartment next to hers: no, she had not seen anything; yes, there had been a knock at her door early this morning.
Then she called Gavin.
Where are you?
he asked.
Let me explain something.
For now, I’m not going to tell you or anyone else where I am.
Clear?
Yes, but don’t go home.
I’m not a fool.
They’ve already been there.
What did Mr Voyles say?
I haven’t been able to see him.
You’ve been at the office for four hours, Gavin. I expected you to do better.
Be patient, Darby.
Patience will get me killed.
I’ve got to keep moving.
She saw a face.
He walked among the tourists at the hotel’s front desk.
He was trying to look as though he belonged here, but his eyes were searching.
The face was long and thin, and he wore round glasses.
He was a little over six feet tall.
Gavin, listen to me,’ she said.
I have to go.
I can see a man I’ve seen before, about an hour ago.
OK.
Take care, Darby, and call me again soon.
I’ll try.
مشارکت کنندگان در این صفحه
مترجمین این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:
ویرایشگران این صفحه به ترتیب درصد مشارکت:
🖊 شما نیز میتوانید برای مشارکت در ترجمهی این صفحه یا اصلاح متن انگلیسی، به این لینک مراجعه بفرمایید.